همبستگی هنجاری: این همبستگی بر ارزشها و اعتقادات مشترک، مبتنی است و میتوان گفت که هرچه میزان اشتراک در ارزشها و اعتقادات بیشتر میشود، قوت آن نیز بیشتر میشود (توماس، ۱۹۹۹).
همبستگی ابزاری: این نوع از همبستگی مبتنی بر منافع اقتصادی متقابل است (همان).
چلبی نیز احساس تعلق به جمع، اعتماد اجتماعی متقابل و دوستی متقابل را ازجمله مشخصه های اصلی همبستگی اجتماعی میداند که ریشه در وابستگی عاطفی دارند (چلبی، ۱۳۹۱: ۱۰۱). درمجموع قدرت روابط اجتماعی، ارزشهای مشترک، احساس یک هویت مشترک، احساس تعلق به اجتماع و اعتماد میان اعضای یک جامعه ازجمله ویژگیهایی هستند که اغلب در شرح و توصیف همبستگی اجتماعی مورد اشاره قرار میگیرند (رجینا[۵۶]، ۲۰۰۰: ۳).
۳-۲-۴- اعتماد اجتماعی و هنجارهای اجتماعی
چلبی اعتماد اجتماعی را از عناصر تشکیلدهنده سازه فشار هنجاری ارزیابی میکند (چلبی، ۱۳۸۳: ۶۵). او میزان اعتماد بین شخصی و میزان اعتماد تعمیمیافته را از عناصر شکلدهنده این سازه ارزیابی میکند. بر این اساس میتوان گفت که با افزایش اعتماد، میزان فراگیری فشار هنجار ذهنی و میزان فراگیری فشار هنجار اجتماعی بالا میرود؛ میزان فراگیری فشار هنجار اجتماعی، فشار هنجار ذهنی فرد را توأم با وسعت «حریم اخلاقی» شخص نشان میدهد. یعنی اینکه تا چه شعاعی و یا اینکه چه شدتی قاعدهی موردنظر مشمول حال «دیگران تعمیمیافته» در حریم اخلاقی شخص در جامعه میشود (همان). اعتماد بین شخصی، میل به اعتماد را در روابط بین شخصی میسنجد (چلبی، ۱۳۹۲). اعتماد تعمیمیافته نیز میزان تمایل به اعتماد نسبت به حسن نیت و حسن انجام کار (عملکرد) خرده نظامهای مختلف جامعه را اندازه میگیرد (همان).
شلنکر، هلم و تدشی[۵۷] معتقدند که اعتماد بین شخصی از سه عنصر «موقعیت مخاطرهآمیز، ارتباط و اتکای بر اطلاعات» تشکیلشده است. به اعتقاد آنها اعتماد بین شخصی، اتکای فرد به اطلاعاتی است که از شخص دیگر به دست میآورد، این اطلاعات درباره وضعیتهای نامعین محیطی، همچنین درباره پیامدهای عملی در شرایط مخاطرهآمیز است که هر دو طرف در آن دخالت دارند (امیر کافی، ۱۳۸۰: ۱۰). همچنین ملینجر[۵۸] اعتماد را مفهومی دوبعدی میداند، که شامل:
اطمینان نسبت به مقاصد و انگیزههای طرف مقابل.
یکرنگی و صمیمیت در اعمال و گفتار طرف مقابل است.
گیفن (۱۹۶۷) هر دو جنبه تعریف ملینجر (انگیزهها و امیال) را در هم ادغام میکند و تعریف خود از اعتماد بین شخصی را به این صورت ارائه میدهد که «اتکای فرد بهطرف مقابل، بهمنظور دستیابی به اهداف مطلوب در یک موقعیت مخاطرهآمیز» (امیر کافی، ۱۳۸۰: ۱۱). چلبی (۱۳۹۲) نیز اعتماد تعمیمیافته را مطرح میسازد که فراتر از اعتماد بین شخصی است و آنها در برمیگیرد. او اعتماد عام یا تعمیمیافته را، داشتن حسن ظن نسبت به همهی افراد در روابط اجتماعی از تعلق آنها به گروه های قومی و قبیلهای، که این امر خود منجر به گسترش روابط برونگروهی میشود، تعریف میکند (چلبی، ۱۳۹۲).
درمجموع میتوان گفت که ویژگی «روابط اجتماعی» به این معنا که اعتماد در روابط اجتماعی شکل میگیرد، یکی از ویژگیهایی است که در همهی تعاریف بر آن تأکید شده است. بنابراین اگر بخواهیم با توجه به عناصر و ویژگیهای اعتماد تعریف سادهای از اعتماد اجتماعی ارائه دهیم، میتوان اعتماد را حسن ظن فرد نسبت به افراد جامعه تعریف کرد، که این امر موجب گسترش و تسهیل روابط اجتماعی فرد با سایر افراد جامعه میشود. در اینجا افراد جامعه، گسترهای از کسانی است که با فرد تعامل دارند یا بالقوه میتوانند تعامل داشته باشند (امیر کافی، ۱۳۸۰ : ۱۲).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
چلبی معتقد است که به لحاظ تحلیلی تعامل بالقوه دارای دو وجه عمده است:
وجه ابزاری: که در آن تعامل و دیگری برای کنشگر جنبهی کاملاً ابزاری دارد. در معنای محدود کلمه، سنخ عالی چنین تعاملی، نوعی مبادله سرد است و ماهیتاً حسابگرانه، خودخواهانه و فردگراست. این نوع روابط نسبتاً ناپایدار، بالقوه زوال بخش، رقابتآمیز، خصومت زا و تضاد آلود (عمدتاً از نوع تضاد توزیعی) هستند (چلبی، ۱۳۹۱: ۱۷).
وجه اظهاری: برخلاف روابط ابزاری، روابط اظهاری خود فینفسه هدف است. نوعاً اینگونه رابطه، گرم و انتشاری، در روابط اظهاری نوعی صمیمیت اعتماد و تعهد وجود دارد، در روابط اظهاری کنشگران (فردی و جمعی) درگیر در رابطه، رفاه حال یکدیگر را در نظر میگیرند. در این نوع رابطه، نفع فردی تا حدودی از طریق پاداش جانشین، تأمین میشود. پاداش جانشین بهعنوان یک پاداش روانی و ذهنی، ارتباط مستقیم با میزان دوستی و معاشرت طرفین درگیر در رابطه دارد. یعنی هرقدر کنشگر «الف»، کنشگر «ب» را بیشتر دوست داشته باشد، به همان میزان، نسبتی از نفع دریافتی کنشگر «ب» بهعنوان پاداش جانشین برای کنشگر «الف» تلقی میشود. تعلق عاطفی و معاشرت پذیری اساس این نوع رابطه را تشکیل میدهد. مکانیسم غالب برای فعالسازی این نوع رابطه و تداوم آن در وهله اول، فعال کردن تعهد و در مرحله بعد مجاب سازی است. روابط خویشاوندی، دوستی، همسایگی و روابط انجمنی و آرمانی از مصادیق تجربی این نوع رابطه است (همان). بنابراین این کیفیت و نوع روابط اجتماعی (ابزاری یا اظهاری بودن) و همچنین میزان و گسترهی روابط اجتماعی است که در ایجاد و تقویت اعتماد بین شخصی تأثیرگذار است.
بهطورکلی در روابط و مبادلات اجتماعی میان کنشگران احساسات مثبت ایجاد میشود. تولید و بازتولید احساسات مثبت در میان کنشگران، همبستگی اجتماعی (روابط عاطفی قوی) ایجاد میکند. در چنین شرایطی کنشگران در کنار یکدیگر احساس مثبت میکنند، درک همبستگی و امنیت، تعهد بیشتر به رابطه را به دنبال دارد.
رابطه علی روابط و مبادلات اجتماعی و تعهد
چلبی ضمن مشخص نمودن اشکال مختلف نظم (نظم سیاسی، نظم اقتصادی، نظم سنتگرا، نظم فرهنگی و نظم داوطلبانه یا نظم نو) معتقد است، تنها در نظم داوطلبانه، زمینه مساعدی برای توسعه اعتماد ایجاد میگردد. در نظم داوطلبانه به علت وجود وفاق اجتماعی، حفظ طراوت فرهنگی به صور مختلف ازجمله از طریق فرایند قدسی شدن متناوب و به دنبال آن کنترل و مدیریت جریان انرژی عاطفه در جامعه میسر میشود (چلبی، ۱۳۷۲: ۱۹). بر اساس نظر چلبی اعتماد ریشه در وابستگی عاطفی دارد، به اعتقاد او هرگاه عواطف مثبت، زمینهی رشد یافته و بتوانند در میان افراد انتقال یابند، اعتماد ایجاد و تقویت میگردد. در ارتباط با چگونگی انتقال عواطف، او معتقد است تعاملات اظهاری با روابط گرم در این زمینه نقش کلیدی دارند. تعاملات اظهاری با روابط گرم برخلاف تعاملات انرژی حامل عواطف، دوستی و صمیمیت و اعتماد هستند. چلبی در نظریه خود علاوه بر تأثیر روابط اظهاری و ابزاری بر اعتماد بین شخصی به بررسی نقش اینگونه روابط بر اعتماد تعمیمیافته میپردازد. به اعتقاد او تمایل به ایجاد روابط اظهاری و تمایل به ایجاد روابط ابزاری معکوس یکدیگر هستند. معکوس ازآنجهت که روابط اظهاری تمایل به این دارند که در حریم گروه های اولیه و اجتماعات طبیعی مستقر شوند. به همین دلیل هم است که روابط ابزاری نقش بازکنندگی و روابط نقش انسدادی را به ترتیب ایفا مینمایند. درواقع با گسترش روابط ابزاری و باز شدن گروه های اولیه و اجتماعات طبیعی بر روی جامعه کل است که مسیر عبور روابط از درون گروه ها به برون آنها بالقوه مهیا میشود. به لحاظ تحلیلی دو وضعیت کلی را میتوان برای بسط روابط از درون اظهاری ورای گروه های اولیه در نظر گرفت. حالت اول اینکه بهموازات گسترش روابط ابزاری در جامعه، روابط اظهاری نیز در ورای گروه های اولیه بسط یابند، بدون اینکه دو نوع رابطه در یکدیگر ترکیب شوند. در این صورت انتظار این است که گروه های اولیه کوچکی ورای اجتماعات طبیعی در عرض جامعه تشکیل شوند و خردهفرهنگهای خاص خود را به وجود آورند. در این وضعیت ضمن اینکه انسجام محلی و انسجام اجتماعات طبیعی کاهش مییابد، به همان میزان انسجام کلی جامعه تقویت نمیشود. در چنین وضعیتی، روابط اظهاری از اجرای نقش تنظیمی خود قاصر میمانند. ضعف نظارت درونی روابط اظهاری در عرض جامعه ایجاب میکند که جامعه برای حفظ نظم کل، نظارت بیرونی را با هزینهای قابلتوجه افزایش دهد. نظارت بیرونی مستلزم بهکارگیری هرچه بیشتر منابع ابزاری شامل زور و زر است. افزایش نظارت بیرونی جامعه را بهسوی نظم سیاسی سوق میدهد، نظمی که نسبتاً ناپایدار و شکننده است و در آن خودمختاری و خلاقیت کنشگران محدود میشود. حالت دوم، به دنبال گسترش روابط ابزاری، روابط اظهاری (روابط گرم) نیز ورای گروه های اولیه تعمیمیافته و با روابط ابزاری (روابط سرد) ترکیب میشوند. برآیند و نتیجه ترکیب روابط ابزاری با روابط اظهاری، روابط انجمنی است. در جوامع معاصر یکی از محلهای مساعد عمده برای جوش خوردن و ترکیب روابط ابزاری با روابط اظهاری، انجمنهای داوطلبانه است. انجمنهای داوطلبانه میتوانند محل تلاقی گروه های اولیه و اجتماعات طبیعی ازیکطرف و گروه های ثانویه و سازمانهای رسمی از طرف دیگر باشند (چلبی، ۱۳۹۱: ۲۵۲). یکی دیگر از راههای ترکیب روابط ابزاری با روابط اظهاری تقویت هویت جامعهای افراد و تعهد عمومی آنهاست. برای چنین منظوری جامعه کل احتیاج به انرژی عاطفی دارد. بهمنظور کسب انرژی عاطفی و حفظ طراوت فرهنگی لازم است: مناسک ملی، مذهبی و انسانی در ورای گروه های اولیه و اجتماعات طبیعی و در سطح جامعه هر از چند گاهی بهطور متناوب برگزار گردند و تقویت هویت جامعهای و تعهد عمومی اعضای جامعه به آنها اجازه میدهد که روابط ابزاری خود را در چارچوب مرجع هنجاری جامعه تنظیم نمایند. به هر جهت با ترکیب روابط ابزاری و اظهاری از طریق انجمنهای داوطلبانه، پایهِ عاطفی نظم اجتماعی کلان فراهم میشود. و در ضمن تعهد عمومی و اعتماد متقابل نیز هر دو سطح جامعه تعمیم مییابند. تعمیم تعهد و تعمیم اعتماد منجر به چیزی میشود که گیدنز (۱۹۹۴) در کتاب خود از آن بهعنوان نظام انتزاعی یاد میکند (همان: ۲۵۳). این مسئله ازآنجا ناشی میشود که با تحول از اجتماع سنتی به جامعه جدید در بنیانهای نظم، انسجام و همبستگی نیز تغییراتی حاصل میشود (همان). همانطور که چلبی نیز بیان میکند، اعتماد تعمیمیافته را میتوان، داشتن حسن ظن نسبت به افراد جامعه جدای از تعلق قومی آنها به گروه های قومی و قبیلهای تعریف نمود. درواقع میتوان گفت که اعتماد تعمیمیافته تنها افرادی که باهم تعامل دارند، را در برمیگیرد، و به آن محدود نمیشود، بلکه مرزهای خانوادگی، همسایگی، قومی و محلی را درمینوردد و در سطح ملی گسترش مییابد. درواقع میتوان گفت که برخلاف جوامع سنتی که مهمترین مشخصه های آن را میتوان در ویژگیهایی چون:
تعداد اندک و محدود افراد در این جوامع.
این جمعیت محدود در یک محیط جغرافیایی احاطهشدهاند که با جهان ارتباط چندانی ندارند و بهرهای از رسانه ها و وسایل ارتباطجمعی ندارند.
میزان آموزش و سواد پائین است.
به علت جمعیت اندک معمولاً اعضای جامعه یکدیگر را میشناسند.
اغلب میان آنها مناسبات خونی برقرار است.
همه به یکزبان صحبت میکنند.
در آئین و مراسم خاصی شرکت میکنند و همین امر پیوند میان آنها را تقویت مینماید.
دارای فرهنگ مشترکی هستند.
اغلب به شکل واحدی میاندیشند (دغاقله، ۱۳۸۴: ۶۰).
۳-۲-۵- تعهد گروهی و نظام هنجارهای اجتماعی
یکی از مفاهیم اساسی که در شکلگیری هنجار اجتماعی مؤثر است، عنصر تعهد است. اساساً میتوان گفت که جامعه از طریق این عنصر است که قواعد و الزاماتش را در سطح خرد اجرا مینماید. ریشهی اصلی مفهوم «تعهد» به شبکه های روابط اجتماعی که افراد در آنها شرکت میکنند، برمیگردد. معمولاً فرد زندگی خود را نه درزمینهی جامعه بهعنوان یک کل جامعه، بلکه در زمینه های بسیار شبکه های نسبتاً کوچک و ویژه اجتماعی، پیش میبرد. شبکههایی متشکل از اشخاصی که فرد با ویژگی اشغال موضعهای اجتماعی ویژه و اجرای نقشهای مربوط، با آنها مرتبط شده است. وقتی میگوییم فرد به برخی به از شبکه های اجتماعی مربوط است، نقشهای ویژه و هویت ویژهای دارد. بهاندازهای که روابط فرد با دیگران خاص بستگی به شخص خاص دارد. فردی متعهد است که از نوع خاص باشد. بنابراین تعهد، با هزینه های رها کردن روابط معنیدار با دیگران و اتخاذ مسیر متفاوتی از کنش با آنها سنجیده میشود (استرایکر، ۲۰۰۰: ۸۷۳). ازلحاظ تحلیلی دو بعد یا دو شکل متمایز از هم و شاید مستقل تعهد، تمیز داده شده است. کمی و احساسی یا کیفی. اولی به تعداد روابط که فرد بهواسطه داشتن یک هویت معین یا باواسطهی گروه های معین میان شبکه های روابط گوناگون، در آنها وارد میشود، اشاره دارد. برای مثال فرد بهعنوان شوهر نهتنها ممکن است با همسر خویش، دوستان و خویشاوندان او ارتباط یابد بلکه به اعضای کلوپ پیوند زوجها نیز پیوند خورد. بعد دوم، به عمق احساسی به مجموعهی دیگران خاص اشاره دارد (همان، ۷۷). تعهد در بعد کمی، هرچه تعداد افرادی که فرد بهواسطهی بر گفتن یک هویت با آنها گره میخورد، بیشتر باشد (یعنی هرچه هویت در درون ساختار اجتماعی بیشتر جای گرفته باشد) احتمال آنکه هویت در یک موقعیت فعال شود، بیشتر خواهد بود. در بعد کیفی نیز، ارتباط قویتر از طریق هویت، با دیگران به هویتی برجستهتر منجر میشود و درمجموع برجستگی هویت بر انتخاب نقش اثر میگذارد (همان). تئوری لاولر[۵۹] در مورد مبادله نیز میتواند، تأثیر ساختار شبکه و احساس در ایجاد تعهد را بهخوبی تبیین نماید. روابط مبادلهای را امرسون اینگونه تعریف میکند که یک سری از معاملات میان کنشگرانی معین که در طول زمان ادامه یابد را روابط مبادلهای مینمایم (همان). لاولر عنوان میکند که ساختار شبکه، بر چسبندگی روابط اجتماعی تأثیرگذار است. لاولر به نقل از امرسون (۱۹۸۱) اینگونه میآورد که فراوانی روابط مبادلات در شبکه، اعتماد متقابل درونشبکهای را افزایش میدهد، این اعتماد متقابل، باعث میشود که کنشگران درون شبکه ارتباط بیشتری با همدیگر پیدا نمایند که این ارتباط علیرغم حضور جایگزینهای دیگر نیز تداوم پیدا میکنند (لاولر، ۱۹۹۸: ۸۷۱). تحقیقات اخیر همچنین نشانگر آن است که روابط مبادلهای مکرر تولید احساس مثبت مینمایند. این احساس مثبت چسبندگی درون شبکه را بالاتر میبرد. تئوری لاولر بیان میکند که ساختار اجتماعی از طریق فرصتهای مبادلهای که به فرد میدهد، احساس مثبت درون شبکه های اجتماعی که روابط مبادلهای در درون آنها بالاست را افزایش میدهد. ایجاد احساس مثبت و تداوم آن نیز دریافت فرد از چسبندگی روابط را بیشتر تقویت مینماید. در مرحلهی آخر نیز، دریافت فرد از چسبندگی بیشتر روابط باعث میشود که در فرد تعهد بیشتری ایجاد شود، بهگونهای که عموماً میتوانیم این وضعیت را اتصال کنشگران به یک واحد اجتماعی تعریف کنیم.
روابط علی متغیرهای تأثیرگذار بر تعهد (لاولر، ۱۹۹۸: ۸۷۱).
فورسایت به نقل از مورلند و لوین یکی از فرایندهای مهم تأثیرگذار در پیوند فرد به گروه را تعهد یا «پایبندی پایدار» افراد به گروه و پایبندی گروه به اعضای خود میداند. از فردی که متعهد به گروه است انتظار میرود که برای مدتی طولانی این رابطه را حفظ کند و گروهی که به اعضای خود متعهد است برای حفظ آن تلاش میکند (فورسایت، ۱۳۸۰: ۱۳۷). در بسیاری از موارد تعهد به گروه را قابلیت دسترسی فرد به گروه های جایگزین تعیین میکند. اعضایی که احساس میکنند جایگزینی جزء ماندن در گروه ندارند، بیشتر وقتها متعهدترین افراد هستند (همان، ۱۳۸). اعضا هرچه بیشتر در گروه سرمایهگذاری کنند، بیشتر به آن متعهد میشوند. اگرچه صرف وقت، انرژی و منابع شخصی در یک گروه هزینه های مرتبط با عضویت را بالا میبرد، تجربهی روزمره گویای این است که افراد هرچه بیشتر در گروه سرمایهگذاری کنند، بیشتر به گروه خود علاقهمندتر میشوند (همان).
نظریه ناهماهنگی فستینگر (۱۹۵۷) برای رابطه بین سرمایهگذاری و تعهد رابطه جالبی را ارائه میکند. فستینگر و همکارانش این نتیجهگیری را در مورد کارگروهها داشتند که سرسپردگی فزونی یافتهای که به دنبال سرمایهگذاری شخصی پدید آمد از تلاشهای اعضا برای کاستن تعارض بین باورهایشان در مورد گروه حاصلشده است (فستینگر، ریکن به نقل از فورسایت، ۱۳۸۰). فستینگر استدلال میکند ازآنجاکه دو شناخت «من در گروه سرمایهگذاری کردهام» و «گروه خصوصیات هزینهساز دارد» باهم ناهماهنگ هستند، این باورها در افراد، ناراحتی روانی ایجاد میکند. یک روش رایج جهت رفع این ناراحتی این است که درعینحال که خصوصیات هزینه آور گروه به حد کمتر رسانده میشود، بر جنبه های پاداشدهنده گروه نیز تأکید میشود. افراد میتوانند با اندیشیدن بیشتر در جنبه های مثبت گروه بیاعتمادی خود را در مورد ارزش آن کاهش دهند (همان، ۱۳۹).
چلبی نیز جوهرهی اصلی اجتماع را قابل تحویل به علقهی اجتماعی و تعهدات مشترک و نسبتاً پایدار، بین تعدادی کنشگر با پشتوانه تعاملات اجتماعی گرم توأم با سوگیری سنتی میداند. نوع اجتماع به نوع تعهد و وجوه علقهی ارتباطی بستگی دارد و بهاندازهی اجتماع به تعداد کنشگران مشمول آن وابسته است (چلبی، ۱۳۹۱: ۶۷). چلبی تعهد را یکی از اجزاء و عناصر تشکیلدهندهی اجتماع میداند و نقش آن را در اجتماع شخصی، اجتماع دوستی، اجتماع همسایگی و اجتماع قومی بسیار حائز اهمیت میداند (همان). چلبی دو عنصر اساسی در تعریف مفهومی اجتماع را تعهد و علقهی اجتماعی میداند. در تعریف مفهومی تعهد نیز چلبی بیان میکند که در مورد هر تعهدی، نوعی ضرورت وجود دارد، ضرورت برای کسی در انجام چیزی. اما بلافاصله اضافه میشود که ضرورت موردنظر از نوع ضرورت فیزیکی یا بایستگی احتیاطی نیست. تعهد آنگاهکه با علقهی اجتماعی ترکیب شود حائز نوعی ضرورت اجتماعی و اخلاقی میشود. این نوع ضرورت بیشتر صبغهی قطعی دارد تا شرطی (همان، ۷۰). تعهداتی که حاوی ضرورت قطعی هستند غیر پیامد گرا و تعهداتی که حائز ضرورت شرطی هستند، پیامد گرا هستند. ضرورت در تعهد بستگی به نوع تعهد و اینکه با چه نوع علقه ارتباطی ترکیب شود، دارد. چلبی درمجموع در رابطه با چهار حوزه کنش، چهار نوع تعهد را از هم تمییز داد. این چهار نوع عبارتاند از: ۱) تعهد اجتماعی، ۲) تعهد ارزشی، ۳) تعهد نسبت به کنترل منابع اقتصادی، ۴) تعهد نسبت به اهداف جمعی
تعهد نسبت به منابع اقتصادی | تعهد نسبت به اهداف جمعی | |
A L |
تعهد | G I |
تعهد ارزشی | تعهد اجتماعی |
منبع: انواع تعهد (چلبی، ۱۳۹۱: ۱- ۷۰)
نکته بسیار مهمی که باید موردتوجه قرار گیرد، این است که تعهد با علقه ارتباطی ترکیب میشود، نوعی قاعده جمعی حاصل میشود. بهطور مشخصتر، نتیجه ترکیب تعهد اجتماعی با علقهی اجتماعی هنجار اجتماعی در معنای دورکیمی آن است (دغاقله، ۱۳۸۴: ۶۵).
۳-۲-۶- تئوری تضاد و هنجارهای اجتماعی
کوزر عنوان میکند که ستیزه در گروه معمولاً هنجارهای موجود را تقویت میکند و یا موجب پدید آمدن هنجارهای تازه میشود. بدین ترتیب، ستیزه اجتماعی سازوکاری برای سازگاری هنجارهاست تا با شرایط جدید متناسب شود. کوزر ادامه میدهد که جامعه انعطافپذیر از ستیزه سود میبرد، زیرا این رفتار با آفرینش یا اصلاح هنجارها تداوم جامعه را در شرایط متحول شده تضمین میکند. اینگونه سازوکارها برای سازگاری مجدد هنجارها در نظامهای انعطافناپذیرتر کمتر تحقق مییابد، زیرا با سرکوب ستیزه، که اخطاری آرام و سودمند است، خطر ازهمپاشیدگی مصیبتبار را به حداکثر میرساند (کوزر، ۱۳۷۸: ۲۱۳).