با عنایت به اثر چشمگیر فشار روانیِ بدون پیگیری، ما برای سالم ماندن میبایست توانایی تحمل و کنترل فشار روانی و تمامی ملزومات مرتبط با آن را در خود توسعه دهیم. بار_آن[71] دارا بودن مزاج خوشبینانه (باور شخص به تواناییهایش در مواجهه با موقعیتهای دشوار و ادارهی آنها) در برابر تغییرات و تجربه های جدید بهطورکلی و در برابر توانایی فرد برای غلبه موفقیتآمیز بر مشکل خاصی که پیش آمده است را بهعنوان قابلیتی که سبب افزایش تحمل فشار روانی در افراد می شود، معرفی می کند (Hughes et all, 2005).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
تحمل فشار روانی و خوشبینی، معمای قدیمی “مرغ و تخممرغ” را مطرح میسازند- کدامیک اول بوده اند؟ درواقع، آنها خیلی به هم وابسته و دارای رابطه همزیستی هستند. قوت یافتن در یکی از آنها، به تسلط و چیرگی در حوزهای دیگر، کمک می کند. بار-آن معتقد است که خوشبینی و تحمل فشار روانی بهسختی ادغام میشوند. شما باید نگاه مثبت و اعتمادبهنفس خود را حفظ کنید تا با موفقیت کامل، در مسیر جهان هستی گام بردارید (Hughes et all, 2005).
2-3-3-4) تابآوری/ شکیبایی
استوارت[72] و همکارانش، تابآوری را توانایی افراد برای سازش موفقیتآمیز در مواجهه با تغییرات، مصیبتها و خطرات تعریف نموده اند (Stewart, Reid & Mangham, 1997). لوتانز، تابآوری را به طور خاص و بهعنوان جزئی از رفتار سازمانی مثبتگرا بهصورت “ظرفیت روانشناختی مثبت برای شروع مجدد (حالت ارتجاعی و کشسانی داشتن)، رجوع به قبل از بدبختی، ابهام، تعارض، شکست یا حتی وقایع مثبت، پیشرفت و مسئولیتهای افزایشیافته” تعریف نموده است (Luthans, 2002b). این قابلیت “پرش به عقب” شامل انعطافپذیری، سازگاری، انطباقپذیری و پاسخدهی مداوم به تغییر و ابهام میباشد که می تواند به شکلی دیگر، منشأ مبارزهطلبی و تقلای روانشناختی برای بهزیستی/ شادمانی فرد در طول مدت طولانی را نمایان کند (Luthans, 2011).
تابآوری اشاره به پدیدهای دارد که بهوسیله پیامدهای خوب با وجود تهدیدهای جدی بهمنظور تطبیق یا توسعه، توصیف می شود (Masten, 2001, 228). در اوایل، تصور میشد که تابآوری موهبتی استثنایی و غیرعادی است که تنها تنی چند از مردم در اختیار دارند. اکنون، روانشناسان مثبتگرا از قبیل آن مستن (Masten, 2001; Masten & Reed, 2002) از طریق تئوری سازی و تحقیق مشخص نمودهاند که تابآوری و مؤلفههایش، شامل مهارتهای روزمره و نقاط قوت روانشناختی میتواند در تمامی افراد با سنین مختلف و شرایط متفاوت روانی، شناسایی، اندازهگیری و پرورش داده شود (Luthans, Youssef et all, 2007, ). همچنین مستن اذعان می کند که تابآوری از “سحر و جادوی معمولی روزمره، منابع انسانی هنجاری” برآمده است و پیامدهای عمیقی برای ترویج شایستگی و سرمایه انسانی در افراد و جامعه دارد (Masten, 2001). این “معمولی” بودنِ تابآوری، پیامدهای شگرفی برای برنامه های کاربردی محل کار امروزی دارد. چالشِ رفتار سازمانی مثبتگرا، درک بهترِ تابآوری و سپس، از بند آزاد کردن پتانسیل پرمایهی آن، از روش مثبت است (Luthans, 2002b).
بر پایه تحقیقات منتشرشده روانشناسی مثبتگرا، آن مستن و همکارانش، دریافتهاند که تابآوری بهوسیله سه نوع از عوامل داراییها، تهدیدکنندهها و فرایندهای انطباقی، تحت تأثیر قرار میگیرد و توسعه مییابد. تابآوری را میتوان بهوسیله افزایش دارایی که فرد در تصرف دارد، آموزش، تحصیلات و پرورش ارتباطات اجتماعی و بهطورکلی بهبود کیفیت منابع در دسترس فرد برای پیشرفت توسعه داد. عوامل تهدیدکننده را میتوان بهوسیله مراقبتهای بهداشتی فیزیکی و روانی مناسب مدیریت کرد. فرایندهای انطباقی را میتوان بهوسیله توسعه ظرفیتهای روانشناختی مثبت دیگر مانند، خودکارآمدی، امیدواری، خوشبینی، همچنین از طریق تعلیم افراد برای چگونگی استفاده از سازش مؤثر، مدیریت تنش، مهارت حل مسئله، راهبرد تنظیم هدف و مهارت های کاربردی، ارتقا داد (Luthans, 2011).
پژوهشهای انجامشده حاکی از آن است که برخی افراد تاب آور، پس از رویارویی با موقعیتهای دشوار زندگی، دوباره به سطح معمولی عملکرد بازمیگردند، حالآنکه عملکرد برخی دیگر از این افراد، پس از رویارویی با ناکامیها، مصیبتها و دشواریها نسبت به گذشته ارتقا پیدا میکند.
درمجموع، افراد تابآور، دارای این ویژگیها هستند:
-
- واقعیتهای زندگی را به سهولت میپذیرند.
-
- ایمان دارند که زندگی پرمعنا است. این باور معمولاً بهوسیله ارزشهای آنها حمایت میشود.
-
- دارای تواناییهای چشمگیری برای وفق دادن سریع خود با تغییرات بزرگ هستند (Luthans, Vogelgesang & Lester, 2006).
برای دستیابی به تابآوری، گروهی از مهارتها و نگرشها موردنیاز است که در اصطلاح به آنها سختجانی[73] گفته میشود. سختجانی به افراد کمک میکند تا در رویارویی با تغییرات تنشزا، دشواریها را به فرصتهایی پرمنفعت تبدیل کنند (Maddi & Khoshaba, 2005). انسانها به لحاظ خستگیناپذیری و سرسختی باهم متفاوتاند. شخصیت نستوه[74] ویژگیهایی دارد که عوامل استرس را خنثی می کند. اینگونه افراد در مقابل عوامل استرسزای مکرر به طور اثربخشی مقاومت می کنند و در برابر این عوامل طاقتفرسا تسلیم نمیشوند (Kobasa, Maddi & kahn, 1982؛ Kobasa, 1979، به نقل از قلیپور، 1392، ص 286). نمونههایی از شخصیت نستوه در جنگ تحمیلی وجود داشته است و بعضی از رزمندگان باوجود اینکه چند برادرشان شهید میشد ولی همچنان به طور اثربخشی به عملیات و وظایف خود میپرداختند. در سازمانها نیز ممکن است از این افراد وجود داشته باشند ولی تعداد آنها نادر است. افراد نستوه توان تحمل ابهام بالا را دارند و در محیطهای استرس زا کمتر از دیگران دچار بیماری میشوند (قلیپور، 1392، ص 286). در تجربه استرسهای منفی احتمال ابتلای شخصیتهای نستوه به اختلالات جسمی و روانی کمتر از بقیه است (Kobasa et all, 1982، به نقل از قلیپور، 1392، ص 286). این نوع شخصیت استرس را منفی تفسیر نمیکند و با درایت استراتژی های انطباقی را به کار میگیرد. این افراد نسبت به افراد عادی کمتر دچار آسیبهای روانی میشوند و رضایت شغلی بیشتری دارند (Robisschek & kashubeck، به نقل از قلیپور، 1392، ص 286). ساعتچی (1389) نیز تقویت جانسختی/ سرسختی در خود از طریق انجام دادن بعضی تمرینها (تصویرسازی ذهنی، ورزش و …) را بهعنوان یکی از راهکارهای فردی جهت فائق آمدن بر فشار روانی شغلی، پیشنهاد مینماید (ساعتچی، 1389، صص 25-24).
نگرشهای موردنظر در سختجانی عبارتاند از: تعهد، کنترل و چالش طلبی. مقصود از تعهد آن است که فرد در رویارویی با شرایط دشوار، بهجای ترک صحنه، ترجیح دهد حضور خود را در صحنه حفظ کرده، به افراد درگیر در آن موقعیت در برطرف کردن دشواری کمک کند. مقصود از کنترل آن است که فرد به تواناییهای خود برای اثرگذاری بر نتایج رویدادها باور داشته باشد و مقصود از چالش طلبی آن است که فرد در رویارویی با چالشها بهجای مقصر قلمداد کردن سرنوشت، درصدد ایجاد فرصتهایی برای رشد خود و دیگران باشد. همچنین در شکلگیری و بروز رفتارهای سخترویانه، فرد باید مهارتهای حل مسئله و نیز تعامل با دیگران را برای تعمیق حمایتهای اجتماعی در خود پرورش دهد (Maddi et all, 2005). درواقع، تابآوری پدیدهای است که از پاسخهای انطباقی طبیعی انسان حاصل میشود و علیرغم رویارویی فرد با تهدیدهاي جدي، وي را در دستیابی به موفقیت و غلبه بر تهدیدها توانمند میسازد. تابآوری صرف مقاومت منفعل در برابر آسیبها یا شرایط تهدیدکننده نیست. بلکه فرد تابآور مشارکتکننده فعال و سازنده محیط پیرامونی خود است. تابآوری قابلیت فرد در برابر برقراري تعادل زیستی- روانی- معنوي در مقابل شرایط مخاطرهآمیز میباشد (Conner & Davidson, 2003).
-
-
-
-
-
- تاریخچه رفتار سازمانی مثبتگرا
-
-
-
-
در سیر تحولات علم روانشناسی و بهتبع آن رفتار سازمانی دو نوع نگرش مثبت و منفی نسبت به انسان و رفتارهای آن قابل ملاحظه است. نگرش مثبت به دنبال کشف و پرورش تواناییهای درونی انسان بوده و نگرش منفی به دنبال اصلاح و درمان بیماریها و رفتارهای غلط انسان میباشد. نگرش مثبت هدف خود را یافتن راه هایی برای پربار کردن زندگی آدمیان و کشف و پرورش توانمندیهای ذاتی آنان قلمداد می کند و نگرش منفی هموغم خود را صرف درمان بیماریها و آسیبشناسی و رفع کاستیها و گژرفتاری انسانها مینماید. برخی از علمای رفتار که جزء متقدمین محسوب میشوند نگاه مثبتی به انسان و رفتارهای وی داشته اند و بر ویژگیهای نیک انسان تأکید نموده اند. بهعنوانمثال آبراهام مازلو روانشناس اجتماعی که تئوری سلسلهمراتب نیازهای او را اهل مدیریت بهخوبی میشناسند از زمره این مثبتاندیشان بوده است. اگر به تئوری او نظر بیافکنید با واژه های زیبایی چون حرمت و احترام، شأن و مرتبت انسان، امنیت و آسودگی خاطر، صمیمیت و محبت، خودیابی و خویشتن شناسی و شکوفایی و بالندگی انسان روبرو میشوید. بهزعم او انسان تشنه مهرومحبت، حرمت و ارزش، التفات و توجه و آزادی اندیشه برای بهمنصه ظهور رسانیدن تواناییهای بالقوه خویش است.
اما بهتدریج هرچه به دوران جدید مدیریت نزدیک میشویم مباحثی چون فشارهای عصبی و استرس، ازخودبیگانگی انسان در سازمان، ماشینواره شدن انسان، اسارت سازمان و فناورهای آن، افسردگی، اضطراب، خشم و نارضایی شغلی، ستون روانشناسی و مدیریت رفتار سازمانی را به خود اختصاص داده است. اغلب مقالات منتشره در این دوران نگاهی منفی به انسان داشته و هدف اصلی خود را درمان انسانهای ناراضی، افسرده، نافرمان و عصیانگر، روانپریش، عصبی و پریشان قرار داده است. از دیدگاه منفیگرایان، تعریف انسان با ویژگیهای مثبت نوعی فریبکاری و خوشبینی سادهلوحانه و غیرواقعی بودن مسائل انسانی است (الوانی، 1391، ص 1).
جنبش روانشناسی مثبتگرا، اساساً تحت رهبری روانشناس مشهور مارتین سلیگمن، در واکنش به اشتغال تقریباً انحصاری که روانشناسی به جنبه های آسیبشناسانه و منفی رفتار و عملکرد انسان داشت، پدیدار گشت (Luthans, 2011, 200). در طي يك دهه اخير و با گسترش مباحث مربوط به روانشناسی مثبتگرا، تمايل به مطالعه جنبههاي مثبت سلامت بهموازات قسمتهاي منفي آن در حال افزایش است (Robbins, 2008). روانشناسی جديد سعي دارد توجه خود را صرفاً به مشكلات رواني معطوف نسازد و بيشتر بر جنبههای مثبت زندگي تأكيد كند. بهزعم سليگمن و سيکزنت ميهالي (2000) از جنگ جهاني دوم، روانشناسي به علم مداواي بيماران تبديل شده است؛ اين توجه غالباً انحصاري به آسیبشناسی، انسان كامل و جامعه كامياب را به فراموشي میسپارد. هدف روانشناسي مثبتگرا، سرعت بخشيدن به مركز ثقل روانشناسی است، بهگونهای كه علاوه بر پرداختن به ترميم و مداواي بيماريها به ارتقاي كيفيت زندگي نيز اقدام شود (Seligman et all, 2000).
بهمرورزمان که روانشناسی مثبتگرا پیش میرود، کاربردهای آن برای محیط کار بیشتر میشود بهطوریکه چندین حیطه جدید برای مثبتگرایی در محیط کار اخیراً ظهور پیدا کرده است؛ همچون پژوهشهای سازمانی مثبتگرا و رفتار سازمانی مثبتگرا.
لوتانز و همکارانش با معرفی رفتار سازمانی مثبتگرا، چهار متغیر امیدواری، خودکارآمدی، خوشبینی و تابآوری را به پژوهشگران مدیریت بهعنوان منابع بالقوه مزیت رقابتی ارائه میدهند که میتوانند بر روی آنها سرمایهگذاری کنند (Luthans & Avolio, 2007). با ظهور رفتار سازمانی مثبتگرا، سازمانها تمایل پیدا کردند تا تأثیر این صفات مثبت کارکنان را بر متغیرهای سازمانی موردبررسی قرار دهند.
-
-
-
- سکوت سازمانی
-
-
2-4-1) مفهوم سکوت سازمانی
فرهنگ لغت دانشگاهی وبستر، پنج معنی متمایز اما مرتبط از سکوت را ارائه داده است: (1) حالت یا واقعیت ساکت ماندن؛ خودداری از گفتار و بروز آوا. (2) عدم وجود هرگونه آوا و یا سروصدا؛ (3) نگهداشتن دانش یا غفلت از تذکّر دادن. (4) عدم ارتباط یا ارسال؛ و (5) فراموشی یا گمنامی (Pinder et all, 2001).
پیندر و هارلوز سکوت کارکنان را خودداری و امتناع از هرگونه بیان صادقانه و خالصانه در مورد ارزیابیهای رفتاری، شناختی و اثربخشی شرایط سازمانی خود، به افرادی که تصور میشود قادر به ایجاد تغییرات و یا جبران خسارات هستند، تعریف می کنند. با این تعریف، هر نوع برقراری ارتباط که: (1) میل به تغییر شرایط را منعکس نمیکند، یا که (2) به افرادی که تصور می شود قادر به بهبود آن شرایط هستند، سوق داده نشود، در شمول تلاش برای شکستن سکوت قرار ندارد (Pinder et all, 2001). آنها همچنین سکوت را بهعنوان عدم وجود آوا که شکلی از ارتباطات است و شامل طیف وسیعی از ادراکات، احساسات یا تمایلات از قبیل اعتراض یا تأیید است، تعریف نمودند (Lu & Xie, 2013).
موریسون و میلیکان (2000) با اتخاذ رویکردی متفاوت، سکوت سازمانی را به عنوان پدیدهای اجتماعی در نظر میگیرند که در آن، کارکنان از ارائه نظرات و نگرانیهای خود در مورد مشکلات بالقوه سازمانی، خودداری می کنند. آنها استدلال کردند که در یک سازمان با فرهنگ نظاممند سکوت، کارکنان به دلیل ترس از پیامدهای منفی و باور این که عقیدههای آنها برای سازمان ارزش ندارد، ایدههای خود را ابراز نمینمایند و حقایق را بازگو نمیکنند (Dyne, Ang & Botero, 2003).