در تبیین کارکردی یک پدیده اجتماعی به آثار و نتیج آن توجه میشود. کارکرد گرایان مدعی آنند که هر یک از اجزاء و عوامل نظام اجتماعی کارکردی دارد که برای کلی جامعه ضروری است. به همین دلیل، در جواب این سئوال که چرا برخی از جامعهها روسپیگری را به طور رسمی نپذیرفته یا غیر قانونی ندانستهاند و حتی به طور ضمنی موجودیت آن را قبول کرده، نسبت به آن بردباری به خرج میدهند، به تبیین کارکردی آن کمک میکند. بدین ترتیب به عقیده آنان روسپیگری نوعی نهاد اجتماعی است که برای کل نظام اجتماعی جوامعی که در قبال آن واکنش نشان نمیدهند ا سکونت میکنند، لازم به نظر میرسد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
کارکرد گرایان کارکردهای روسپیگری را به شرح زیر میدانند:
روسپیگری استغنای جنسی افرادی را که قادر یا حاضر به همسرگزینی نیستند، فراهم میکند.
روسپیگری استغنای جنسی موقت افرادی مانند: جهانگردان، ملوانان و دیگر کسانی را که دور از خانواده بسشر میبرند، تامین میکند.
روسپیگری برای کسانی که حاضر یا قادر نیستند نیازهای جنسی خود را از طریق مشروع دنبال کنند، شرایط نسبتا مناسبی محسوب میشود.( ادیبی و انصاری ۶۴:۱۳۵۸)
به طور کلی که ملاحظه میشود، کارکرد گرایان روسپیگری را فقط بر حسب نتایجی که برای کل نظام جامعه دارد مورد تحلیل قرار میدهند. اما باید دانست که چنین تحلیلی تنها بخشی از واقعیتهای آن را مشخص میکند و مسائل مهمتر دیگری از قبیل علل ساختی و تضادهایی که برای خانوادهها پدید میآورد و موجب از هم پاشیدگی خانوادهها میشود، در این دیدگاه مورد غفلت قرار میگیرد.
بررسی علل جرائم و انحرافات جنسی در زنان
برخی از جرائم و انحرافات اجتماعی از ویژگیهای بیولوژیک ناشی میشود. از این رو، نوع و کیفیت و میزان جرائم و انحرافات زنان و مردان تفاوت عمدهای پیدا میکند.
در اکثر کشورهای جهان زنان در اثر عوامل اجتماعی و فرهنگی کمتر از مردها خود را در جرائم و انحرافات آلوده میکنند و میزان جرائم زنان در هر محیط اجتماعی به شرایط اقتصادی- فرهنگی و اجتماعی آنها وابستگی پیدا میکند، و با تغییر و تحرک اجتماعی و توسعه سریع شهر نشینی، گرایش زنان در انحرافات نیز افزایش پیدا میکند.
گرانر( Granor) بوسیله آمار نشان میدهد که از میان ۲۰۹۰۷۵ نفر زن و مردی که در دادگاههای جنائی و دادگاه اطفال محاکمه شدهاند، تعداد ۲۷۳۰۵ نفر آنها یعنی ۱۳% کل بزهکاران را زنان تشکیل میدهد. ولی همانطور که در پیش اشاره شد میزان جرائم زنان در کشورهای مختلف متفاوت است. مثلا در فنلاند محکومیت زنان ۶/۴% کل محکومین ات و در سوئد و ژاپن این میزان به ۳/۶% میرسد. در کشورهای ایالات متحده و نروژ ۳/۸% و در فرانسه ۵/۹% و بالاخره در بلژیک و پرتقال بیشتر گزارش شده مثلا در بلژیک محکومیت زنان ۵/۲۲% و پرتقال ۵/۲۴% گزارش شده است ( Granor,1964:392).
از زمانی که محققان جرم شناسی برای مطالعه مسئله جرم علاقه نشان دادهاند کوششهای زیادی برای شناخت علل جرائم و انحرافات زنان نیز بعمل آمده است. زیرا محققان جرم شناسی میخواهد روشن کنند که چرا زنان در مقایسه با مردها کمتر خود را در جرائم و انحرافات آلوده میکنند. بعضی از جرم شناسان چنین اظهار کردهاند که علت تفاوت جرائم مردها و زنان به موقعیتهای متفاوتی که زنان را از مردها متمایز مینمایند مربوط میگردد.
نظریه دیگری که در این زمینه بیان شده آن است که چون دختران و زنان بطور مداوم تحت مراقبتهای شدید خانوادگی و کنترلهای اجتماعی قرار دارند، بدین جهت کمتر تحت تاثیر خرده فرهنگ جرمزا قرار میگیرند. بعلاوه مامورین انتظامی و قضات کیفری دادگاهها نیز اصولا نسبت به کشف جرائم و تعقیب زنان متهم کمتر تمایل دارند. از این رو، نسبت زنان مجرم که در آمارهای کیفری گزارش میشود کمتر از ارقامی است که آنها واقعا مرتکب میشوند. گذشته از اینها، چون زنان در مقایسه با مردها از نیرو و قدرت جسمانی کمتری برخوردارند، بدین جهت امکان ندارد که آنها همانند مردها برای اجرای بعضی از تخلفات از قبیل تخریب و اعمال زور و یا اخاذی ورزیدگی داشته باشند.
رابطه انحرافات جنسی و جرائم دیگر زنان
شکی نیست که عوامل روانی نیز در جرائم و انحرافات زنان نقش مهمی بازی میکنند. بعبارت دیگر زنان میتوانند در بعضی از جرائم به طریق مختلف رفتارهای ضد اجتماعی داشته باشند، مثلا رفتارهای انحرافی یا روابط نامشروع بویژه در آن مواردی که مواظبت و کنترلهای اجتماعی و خانوادگی کمتر بوده باشد، یک انحراف متداول است. اما باید توجه داشت که بین این نوع از جرائم جنسی ذکر شده و اشکال دیگر رفتارهای ضد اجتماعی زنان نیز یک رابطه مستقیم وجود دارد. مثلا زنانی که از مغازهها دزدی میکنند و یا مشروبات الکلی استعمال مینمایند، اغلب در محیط خانواده نیز نافرمانی میکنند و یا زنانی که بیشتر اوقات خود را در خارج از خانه میگذرانند، بعدها به انحرافات دیگری از قبیل رابطه نامشروع کشیده میشوند. بنابراین، بین تخلفات جنسی و اشکال دیگر انحرافات زنان رابطه قابل ملاحظهای وجود دارد.
اما جرائم دیگری وجود دارد که اکثرا به وسیله زنان به مورد اجرا گذاشته میشوند. مانند راه انداختن « خانههای فساد» با مسموم کردن و آدم کشی برای انتقام گرفتن، و بچه کشی و سقط جنین در موارد خاص و یا کتک زدن فرزند ناتنی و … بنابراین نوع جرم بر حسب جنسیت گوناگون است و کمتر مشاهده میشود که زنان دست به دزدی اتومبیل بزنند و یابرای دزدی شبانه وارد خانهای شوند که با تخریب همراه باشد، در صورتی که دزدی از فروشگاه ها بیشتر از جرائم زنان است.
علل جرائم و انحرافات اجتماعی در زنان و دختران
مطالعه و ارزیابی نقش جرمزایی خانوادههای نابسامان موجب گردیده که جرم شناسان به اهمیت آن تاکید نمایند و خانوادههای نابسامان را در گروه جرمزا قرار دهند. بنا به نظر پروفسور لئوته، از هم پاشیدگی خانوادهها در اشخاصی که واجد خصوصیات زیر میباشند جرمزا محسوب میشود:
در شخصیت آن افراد، استعداد جنائی و آثار خرده فرهنگ جرمزا وجود داشته باشد.
این افراد از عوامل گوناگون ثمر بخش خانوادگی آنان را در مسیر فضائل و ملکات اخلاقی سوق دهد، و از منهیات و انحرافات باز دارد محروم مانده باشد.(کی نیا، ۷۹۷:۱۳۷۶)
گذشته از تاثیرات از هم پاشیدگی خانواده در بزهکاری زنان ، اغلب جرم شناسان ، معتقدند که اکثر زنان مختلف را نمیتوان در الگوی معمولی به عنوان مجرم شناخت . زیرا اکثر آنان مقدار زیادی اضطراب روانی نشان میدهند . بعلاوه زمینههای تزلزل شرایط اقتصادی و ناپایداری خانوادگی در میان زنان بزهکار بیشتر از مردان است .
در تحقیقی که بوسیله ریگ انجام شده ، ضعف رابطه با پدر نشان داده شده است . این محقق ۲۵ نفر از زنان را با یک گروه از زنان که غیر بزهکار بودند مقایسه کرده و دریافت که :
دختران مجرم پدرانشان را به عنوان پدری می شناسند که درستی با آنها کوتاهی کرده است .
دختران مجرم کمتر از افراد غیر مجرم از راهنمایی والدین بر خوردار شده و خود والدین نیز برای دختران سر مشق های بدی بوده اند .
دختران مجرم در مقایسه با دختران غیر مجرم ،. جدایی پدرانشان را بشتر تحمل کرده و رقم بزرگی از آنها مخصوصا در اوائل سالهای بلوغ از داشتن پدر محروم بوده اند .
علاوه بر اینها ، از نظر جرم شناسان ، زنان دارای طبع انفعالی هستند و بیشتر از مردها به محبت نیاز دارند، و در عین حال آنان از نظر عاطفی از مردها قوی تر میباشند . بنابراین ، اکثر جوامع قبول کرده اند که دختران بیش از پسران به مراقبتهای خانوادگی نیاز دارند . طبق تحقیقی که در دانشگاه شیکاگو به عمل امده ، آسیب پذیری دختران در خانوادههای از هم پاشیده بیشتر از پسران است . زیرا محققان این دانشگاه به این نتیجه رسیده اند که ۸/۶۶ درصد دختران بزهکار که با رقم ۸/۴۴ درصد برای دختران غیر بزهکار قابل مقایسه است به خانواده های از هم پاشیده مربوط بوده اند بنابراین علی رغم سایر عوامل موثر در بزهکاری زنان میتوان گفت که از هم پاشیدگی خانواده در میان دختران بزهکار ۵/۱ برابر بیش از گروه غیر بزهکار است .
علل روانی و جسمانی جرائم در زنان
لمبروزو با توجه به طرز تفکر کلی خود راجع به بزهکاری میگوید : رابطه جسمانی و روانی جرم در زنان کمتر از مردان است و تعداد جانی بالفطره در میان آنها کم است و میزان محکومین زنان به مراتب از مردان کمتر است .
به عقیده او ، این امر معلول چهار علت زیر میباشد :
زنان اصولاً از لحاظ زیستی محافظه کارتر هستند و علت اصلی این محافظه کاری را باید در عدم تحرک یاخته های ماده « اوول » زن در مقایسه با « اسپرماتوزوئید » مرد دانست .
نقش اجتماعی زنان نیز در مقایسه بامردان فرق میکند . چه کار زنان بیشتر در خانه انجام میشود ، در حالی که مردها در خارج از خانه فعالیت دارند .
مسئله انتخاب همسر نیز از عوامل مؤثر است . یرا ازدواج های نامناسب نیز یکی از علل مهم انحرافات زنان است .
غشای مغزی زنان فعالیت کمتری دارد و وجود عوامل محرومیت زا نیز نه تنها گاهی زنان را به بزهکاری سوق میدهد ، بلکه سبب پیدایش عوارض روانی و هیستریک و مشکلات جنسی در زنان میشود .
به عقیده « لمبروزو» علل جسمانی و واپس گرائی تکوینی مربوط به دورانهای گذشته ، فقط در میان خود فروشان دیده میشود . نظر او این است که زنان بزهکار نقص اخلاقی ندارند ، بلکه بیشتر تحت تأثیر تلقین و وسوسه های غیر قابل اجتناب منحرف میشوند . از طرف دیگر ، به نظر او ، زنان بزهکار بیش از مردان قسی القلب و حسابگر و شیطان صفت هستند . اوچنین میگوید : کشتن دشمن ،زن بزهکار را راضی نمیکند ، بلکه او میل دارد قربانی خود را در حال عذاب نیز ببیند ، تا مقتول طعم مرگ را کاملاً بچشد . اومعتقد است که تعداد زن جنایتکار بالفطره نادر است ، ولی اگر زنی به راه بزهکاری افتاد ، خیلی شقی خواهد بود . عقیده او این است که یکی از عوامل بزهکاری زنان حس انتقام جوئی آنها است و این حس از کینه و نفرتی پدید می آید که به عوامل جنسی و حسادت زنانگی بستگی دارد. (همان منبع : ۱۲۹)
جرم شناسی زنان Feminist criminology
تا قبل از دهه ۱۹۷۰ همه توجه و دیدگاه جرم شناسی زنان و تئوریهای جرم شناسی مربوط به آنان بسوی مسأله جنسیت و سوء استفاده جنسی از آنان و اینکه آنها بسیار بیشتر از مردان قربانی جرائم میشود معطوف بوده است زیرا که تا قبل از این دهه نگرش نسبت به علت و چگونگی جرم شناسی زنان با تفکرات کلیشه ای و قالبی کهن سکسی که مردم از گذشته ها در اندیشه خود نسبت به دختران و زنان داشته اند مطرح بوده است . که این مسأله ریشه در تفکرات لمبروزو فری (۱۹۲۳)(lllombroso and ferrero ) سپس در تفکرات کاوی و سلاتر ( cowie and slater ) (1968) تا وی ای توماس (۱۹۲۳) (konopka ) داشته است .
نگرش نسبت به جرائم زنان نگرشی کاملا مبتنی بر تفکرات لمبروزو و اندیشه هایی همانند اندیشه های او بود . که در مجموع زنان را موجوداتی پست تر از مردان می دانست و اعتقاد داشت که زنان از نظر اندیشه و تفکرات و مسائل ژنتیکی و احساسات و تفکرات منطقی در درجه پست تر ی از مردان قرار دارند . این تفکرات به همین شکل همچنان ادامه داشت تا هنگتمی که البرت کوهن بیان داشت که : جرائم و بزهکاری های زنان ویژگی های مخصوص به خود را دارا است که شدیدا با جرائم و مسائل جنسی ارتباط و پیوند دارد و یا به موقعیت هایی که مسائل جنسی بشکلی در ان مطرح است مرتبط است .
در رابطه با مسائل جرائم زنان تفکر این است که زنان مجرم بعد از محکوم شدن و تحمل کیفر و ترخیص از زندان تمایل کمتری به ارتکاب مجدد جرم داشته و بطور کلی نسبت به مردان دارای شخصیتی کمتر خطرناک هستند . و زنان در مسائل مربوط به ارتکاب جرائم بیشتر تحت تاثیر شخصیتی کمتر خطرناک هستند . و زنان در مسائل مربوط به ارتکاب جرائم بیشتر تحت تاثیر همسران و خویشاوندان نزدیک خود هستند و اصولا مسائل مربوط به جرم شناسی زنان در بین مردم جامعه و رسانه های گروهی مسألهای پر زرق و برق جلوه داده میشود . و همچنین اعتقاد بر این است که جرائم زنان وابسته به مواد مخدر و مسائل خانوادگی است .
بعضی دیگر دیدگاهشان درباره جرائم زنان این است که اکثر جرائم آنان بستگی بسیار فراوانی به مسائل سکسی و جنسی داشته و کمترین درصد جرائم ارتکابی آنان مربوط به جرائم خشونت بار است . بعضی ادعا کرده اند که اختلاف بین جرائم زنان و مردان بستگی دارد به نوع تحقیق و مطالعه محقق و جرم شناسی و اینکه این اختلاف همچنین مربوط است به نوع تئوریها و همچنین انواع برداشتی که محقق و پژوهشگر از مطالعه درباره جرائم دارد . و این اختلاف و تفکر همگانی و عمومی درباره مسائل مربوط به جرائم زنان و مردان از انجا ناشی میشود که اولین مرتبه توسط یک جرم شناس مرد بیان شد که مردان نسبت به زنان رفتارهای جنایی بیشتری از خود نشان میدهند و این باورها به ان علت است که جرم شناس سنتی بیان داشته است که جرائم مردان از عمومیت بیشتری به نسبت جرائم زنان برخوردار است . جرم شناسی سنتی ارزش و اعتبار بسیار کمتری برای ارتکاب جرائم توسط نسوان قائل است بحث دیگر مطرح در مسأله جرائم نسبت جنسی شرکت در جرائم و عمومیت ارتکاب جرائم از نظر جنسیت در بین زنان و مردان است .
نظریه فشارهای ساختاری
از دیدگاه این نظریه مسائل و مشکلات و آسیبهای اجتماعی نتیجه فشارهای اجتماعی است که بر مردم جامعه وارد میشود مفهوم نابسامانی و بی هنجاری اجتماعی را که اصیل لورکسیم برای اولین مرتبه وارد جامعهشناسی کرد در این نظریه به عنوان یک مفهوم سیار مهم به کار میگیرد نابسامانی و یا بی هنجاریها عبارتست از شرایط پیچیده و بغرنجی که بر فرد و جامعه وارد و تحمیل میشود و آن هنگامی است که هنجارهای اجتماعی به ضعف گراینده محور نابود شده و یا با یکدیگر دچار تعارض گردند.
دورکیم بر این باور بود که جوامع نوین مخصوصا در معرض نابسامانی اجتماعی قرار دارند زیرا که گوناگونیهای فرهنگی در آنها موجب پیچیدگی هنجارها و ارزشها شده و مردم را بدون راهنمایی روشن و اخلاقی رها میسازد کسانی که در چنین شرایط بی هنجاری قرار میگیرند فاقد هر گونه روش و قاعدهای برای رفتارهای خود بوده و احساس بسیار ضعیف و کم رنگی از نظم و انضباط اجتماعی را در اعمال و تمایلات خود دارند. در بحث از بی هنجاری در جامعه « رابرت مرتون» نیز نیز مفهوم بی هنجاری را توسعه داد و آن را در مورد آسیبهای اجتماعی و رفتارهای انحرافی بکار برد. او مانند دورکیم از دیدگاه کارکردی؟ به پدیده آسیبها و انحرافهای اجتماعی نگریست و آن را نتیجه عدم هماهنگی و تعادل در نظام اجتماعی معرفی کرد از دیدگاه مرتون بی هنجاری زمانی بروز پیدا میکند که بین اهداف مورد تایید اجتماع و دسترس به وسائل مورد تاید اجتماعی برای رسیدن به آنها عدم تعادل وجود داشته باشد. بنابراین هنگامی که اهداف مورد نظر مردم نتواند به نتیجه برسد و آنها برای رسیدن به خواستههای خود امکانات کافی در دسترس نداشته باشند عدم تعادل در هنجارهای اجتماعی بوجود میآید بطور مثال اگر مردم جامعه برای رسیدن به اهداف خود که داشتن درآمدی معقول نه برای تهیه یک زندگی عادی لازم است نرسند در این روند کسب درآمد از راه های مشروع و پذیرفته شده اجتماعی هنگامی که نقض و تضاد و کمبود و مشکل پیش بیاید، مردم جامعه چون لامحاله برای ادامه زندگی خود نیاز به کسب درآمد دارند چون راه های مشروع و معقول و مناسب و اخلاقی و معمولی آن در جامعه سد شده و در سر راه آن مانع بوجود آمده است لذا مردم جامعه از هنجارها و راه های مناسب و معقولانه دور شده و برای کسب پول و درآمد به راه های غیر مشروع و غیر اخلاقی چون سرقت، کلاهبرداری فحشاء قاچاق مواد مخدر و غیره روی میآورند تا بتوانند به هدف خود که ادامه زندگی است دسترس پیدا کنند.
مرتون چنین اظهار میداشت که مردم ممکن است به یکی از پنج طریق زیر به اختلافی که بین اهداف و وسایل مورد تایید جامعه است پاسخ دهند و این مسأله بستگی دارد به چگونگی قبول یا رد اهداف و وسایل مورد نظر.
سازگار گرایی: از دیدگاه مرتون سازگاری زمانی صورت میگیرد که مردم هم اهداف و هم وسائل مورد تائید جامعه را قبول دارند و افراد سازگار سعی دارند این اهداف را به عنوان موفقیت بدست آورند و برای این کار معمولا از وسائل مورد قبول جامعه استفاده میکنند حتی اگر نتوانند موفقیتی را بدست آورند.
نوگرایی: زمانی اتفاق میافتد که مردم اهداف مورد تایید را قبول دارند و به وسائل تایید متوسل میشوند، این نوع عمومیترین شکل مشکل اجتماعی و انحراف است و زمانی اتفاق میافتد که بطور مثال یک زن میخواهد که پول بدست بیآورد اما برای بدست آوردن راه روپسی گری در پیش میگیرد و از راه روپسی گری میخواهد به اهداف خود برسد.
مراسم گرایی: زمانی اتفاق میافتد که مردم اهداف را کنار میگذارند چرا که معتقدند برای زندگی آنان مناسب نیست ولی در عین حال وسایل را قبول دارند و به آن پای بندند مثال رایج این مورد افراد بور و کرات یا دیوان سالاری است که آن چنان در قوانین و مقررات مورد احترام جامعه فرو رفتهاند که دید اصلی را که هدف قوانین و مقررات است از دست دادهاند.
انزواگرایی: از دیدگاه مرتون هنگامی اتفاق میافتد که مردم هم اهداف و هم وسایل آن را کنار میگذراند از دیدگاه جامعه این افراد شکستی دو گانه دارند همانند افراد ولگرد، معتادان جامعه و غیره.
طفیان گرایی: زمانی اتفاق میافتد که مردم هم اهداف و هم وسایل تایید شده رسیدن به اهداف مورد نظر خود را رو میکنند و بجای آن اهداف و وسایل جدیدی میآفرینند همانند اینکه افراد به جای کار و کوشش و تلاش برای کسب ثروت و پول آن روش را ترک کرده و برای رسیدن به پول و برابری اجتماعی طفیان را بر علیه نظام حاکم بر سیاست و ثروت انتخاب کند.
در ارزیابی نظریه فشار ساختاری باید بیان داشت که این نظریه نه فقط منشا مسائل و مشکلات و آسیبهای اجتماعی را به ساخت اجتماعی که به نقش افراد مربوط میسازد بعلاوه توضیح قابل قبولی نیز در مورد چگونگی ارتکاب برخی انحرافات بویژه جرائم مالی را بیان میدارد.
«آلبرت کوهن» : این مسأله را خاطر نشان ساخته که گروه های بزهکاری معمولا متشکل از نوجوانان طبقات پائین جامعه هستند که فاقد زمینه تحصیلی و اجتماعی شدن لازم برای موفقیت از طریق راه های تایید شده میباشند این گروه از طریق شیوههای رفتاری که با هنجارهای گروهی آنان مطابقت دارد در پی جلب توجه آنان میباشند بنابراین گروه برای کسانی که نمیتوانند پایگاه اجتماعی قابل احترامی را در جامعه به دست آورد این فرصت را فراهم میسازد که سایر شکلهای دستیابی و موفقیت را انتخاب کند. حتی اگر این شکلها مورد تایید جامعه نباشد متاسفانه باید گفت که این نظریه برای بعضی از شکلهای انحراف فایدههای اندکی دارد بطور مثال نمیتواند توضیح دهد که چرا مردم ثروتمندی که دسترسی به وسایل کسب پول بطور مشروع بر ایشان موجودات ممکن است مرتکب برخی از جرائم همانند اختلاس یا تجارتهای پنهانی غیر قانونی برای کسب پول بیشتر شوند.
نظریه کنترل اجتماعی Social Control lneories theories
یکی از نظریههای بسیار مهم درباره مسأله انحرافات اجتماعی نظریه کنترل اجتماعی است این دیدگاه بیان میدارد که انحراف نتیجه شکسته شدن کنترلهای اجتماعی است بر خلاف سایر نظریههای انحراف که با این سئوال آغاز میکنند که چرا مردم منحرف میشوند این نظریه با این سوال شروع میکند که چرا مردم در ابتداع سازگار بودهاند لذا طرفداران نظریه کارشناسی معتقدند که انحراف و نه سازگاری باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد. از دیدگاه این نظریه زندگی سراسر وسوسه و فریب است و برخی اعمال انحرافی ممکن است در بردارنده پاداش باشند و اگر چنین کنترلی نبود ممکن بود سازگاری کمتری داشته باشند این نظریه در تایید دیدگاه دوگیم است که اثبات نمود در یک که همبستگی اجتماعی بیشتر ست و در جامعهای که همبستگ کمتر یا ضعیف تر است احتمال انحراف بیشتر است نظریه کنترل اجتماعی نیز بر این نقطه نظر تاکید دارد مردمی که بیشتر وابسته به اجتماع خود میباشند تمایل بیشتری به پیروی از قواعد آن دارند و مردمی که منزوی هستند تمایل بیشتری به نقش آنها دارند.
تئوری بر چسب labeling theory
شکل دیگر نشانههای تئوری متقابل در مشکلات اجتماعی ان است که یک مشکل اجتماعی هنگامی مشکل است که از طریق افراد جامعه بر چسب مشکل بر آن موضوع زده شود. بر طبق تئوری برچسب حل مشکلات اجتماعی باید شامل تغییرات اساسی در معناها و مفاهیم و تعاریف از مشکل اجتماعی باشد که آن نتیجه تفکر مردم جامعه و موقعیتهای متنوع اجتماعی ویژه مشکل اجتماعی است. بعنوان مثال نوجوانان و جوانان خوردن و صرف کردن مشروبات الکلی را به عنوان یک حالت سر شدن و خنک شدن و تفریح و سر گرمی تلقی میکنند. بنابراین با این طرز تلقی که آنها به سوؤ مصرف الکل دارند و همچنان که جامعه ما به منظور جلوگیری از آبستنی نوجوانان تعلیم و تربیت مسائل جنسی و سکسی را در جامعه فراهم کرده است و تا هنگامی که مسأله جلوگیری از آبستن در روابط جنسی نوجوانان به عنوان یک مسأله نامناسب و غیر اخلاقی تلقی شود و از جانب دیگر نوجوانان در تفکرات خود این آبستن در روابط جنسی نامشروع را غیر اخلاقی و نا مناسب ندانند نرخ و درصد آبستن نوجوانان در کشورهای صنعتی در روابط جنسی نامشروع بسیار بالاتر از سایر کشور غیر صنعتی خواهد بود.
این دیدگاه مسائلی را مطرح میکند که سایر نظریهها قادر به حل آنها نبودهاند. این دیدگاه انحراف را بعنوان جریانی که بوسیله آن برخی از مردم موفق میشوند برخی دیگر را بعنوان منحرف تعریف کنند تبیین میکند تاکید عمده ابن نظریه بر نسبی بودن انحراف است و چنین ادعا میکند که یک شخص یا یک عمل تنها زمانی انحرافی نامیده میشود که بر چسب انحرافی بوسیله دیگران بر آن زده شده باشد. طرفداران این نظریه تاکید میکنند روشی که مردم بعنوان منحرف بر چسب میخورند و نه اعمال آنها باید مرکز توجه جامعهشناسان باشد.
این دیدگاه برای درک جریان بر چسب خوردن عمیقی به نظریه کنش متقابل در جامعهشناسی دارد و در سالهای اخیر جنبههایی از نظریه تضاد را برای توجیه و تبیین اینکه چگونه برخی مردم و رفتار آنان و نه اشخاص دیگری از جامعه منحرف نامیده میشوند بکار گرفته است.
طرفداران اولیه نظریه بر چسب ادوین لمرت و هواردبکر خاطر نشان ساختهاند که هر کس ذاتا در زمانی یا زمان دیگر به یک روش انحرافی عمل کرد اکثر این اعمال در مقوله انحراف اولیه قرار میگیرد یعنی نوعی ناهنجاری که موقتی، کنجکاوانه آزمایشی یا به سادگی قابل اختفا میباشد.
منحرف اولیه ممکن است کسی باشد که تعدادی از درآمد خود را از تحصیل دار مالیات پنهان میکند یا والدینی باشند که برخی اوقات از سنگینی فشار به حالتهای هیجانی گرفتار میشوند یا نوجوانی باشد که روابط جنسی نامشروع برقرار کرده و یا فردی باشد که مصرف مواد مخدر را آزمایش کرده است.
این رفتار ممکن است مورد توجه جدی قرار نگیرد و افراد موفق نه خودشان را منحرف بدانند و نه دیگران را.