به عنوان مثال ابن عباس که آن را به «فرح و چشم روشنى» معنا کرده است.[۵۴۹]
ضحاک، معنای آن را «مورد غبطه بودن زندگی آنان» دانسته و مجاهد گفته یعنی «بهشت برایشان است».[۵۵۰]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
قتاده و عکرمه نیز آن را این چنین معنا کرده اند «چه خوب است برایشان!»[۵۵۱]
اما علامه، تحلیل این روایات، می گوید: «بیشتر این معانی از باب انطباق می باشد و از دلالت لفظ، خارج است».[۵۵۲]
همچنین، ذیل آیه Cوَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ…وَ هُوَ کَلٌّ عَلى مَوْلاهُ…B[553] ابن عباس می گوید: «مثلى که در آیه آمده راجع به مؤمن و کافر است، ابکم، کافر، و کسى که امر به عدل نموده و بر صراط مستقیم است مؤمن است».[۵۵۴]
علامه اشکال وارد به این تفسیر را خلط مدلول الفاظ آیه با مدلول به ضمیمه سیاق دانسته است. به این معنا، که در صحت انطباق مدلول لفظی آیه بر مؤمن و کافر، اشکالی وارد نیست. اما در تفسیر این آیه، که میان آیاتی قرار گرفته که به بیان نعمت های خدا و احتجاج بر توحید، قرار گرفته، باید رعایت سیاق شود.[۵۵۵]
از کلام علامه، این طور بر می آید که ایشان، «انطباق مؤمن و کافر بر آیه» را از باب «تطبیق مصداق» می پذیرد. ولی در مقام «تفسیر آیه»، و در نظر گرفتن «سیاق آیات مرتبط»، آن را فقط درباره خداوند و بت ها می داند.
نمونه دیگر، ذیل آیه Cوَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً…B[556] که روایاتی از ابن مسعود،[۵۵۷] ابوسعید خدری[۵۵۸] و سدی[۵۵۹] نقل شده و آنها منظــور از Cمَعِیشَهً ضَنْکاًB را «عــذاب قبـر و بدبختی های زندگی برزخی» دانسته اند.
اما ایشان، این تفسیر را نمی پذیرد و سبب آن را این گونه شرح می دهد که آیه در مقام بیان دو نوع معیشت فرد فقیر و غنی نمی باشد؛ بلکه می خواهد معیشت مضاف به مؤمن را که مسلح به ایمان به خدا و یاد اوست با معیشت مضاف به کافر که یاد خدا را فراموش کرده، مقایسه کند. اما، «عذاب قبر» که دنباله حیات دنیوی است، می تواند «مصداقی» از Cمَعِیشَهً ضَنْکاًB تلقی شود.[۵۶۰]
ذیل آیه Cوَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودB[561] مرحوم طبرسی روایتی بدون ذکر سند، نقل می کند که: مردی داخل مسجد النبی صلی الله علیه و آله شد و از صحابیان پیامبر پیرامون تفسیر این آیه سؤال نمود. ابن عباس گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است. ابن عمر،گفت: اما شاهد، روز جمعه است، و اما مشهود روز عید قربان است. امام حسن علیه السلام، شاهد را به پیامبر صلی الله علیه و آله و مشهود را به روز قیامت، تفسیر و در این باره به آیه Cیا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراًB[562] و Cذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌB[563] استشهاد نمود.[۵۶۴]
علامه در مقام داوری تفسیر این سه نفر، کلام امام حسنعلیه السلام را سازگار با سیاق آیه می خواند و سخن ابن عباس و ابن عمر را «قابل انطباق» با آیه عنوان می کند.[۵۶۵]
همچنین، در تفسیر آیه Cوَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرB[566] به اقوال مختلف مفسران اشاره می کند. از جمله، ابن عباس، عکرمه و ضحاک آن را به ترتیب روز «عید قربان» و «روز عرفه» دانسته اند و علامه، این وجوه را «از مصداق های این آیه» بیان می نماید و بین آنها منافاتی نمی بیند.[۵۶۷]
۳-۱-۳-۱-۳٫ تفسیر به باطن
علامه، در مواردی به تطبیق روایت، با تعبیر «تفسیر به باطن» اشاره می کند.
ایشان، در توضیح مفهوم «جری و تطبیق» نیز، به «بطن و ظهر» آیات اشاره نموده[۵۶۸] و در مقامی دیگر، در کنار اصطلاح «جری» به «بطن قرآن» اشاره می کند که مقصود از آن، همان انطباق قرآن با موارد عنوان می نماید.[۵۶۹]
همچنین در مواردی «بطن و جری» را در کنار هم ذکر می کند[۵۷۰] و به نظر می رسد، هر دو را به یک معنا می داند.
خانم نفیسی، پیرامون به کارگیری این دو اصطلاح توسط علامه، می گوید:
«باید گفت، جری و باطن دو اعتبار مختلف برای یک معنا می باشند: معنا از آن جهت که بر موارد دیگر یا مصادیق دیگر تطبیق می شود، جری است و بدین لحاظ که لفظ و ظاهر آیه بر آن دلالت ندارد، باطن آیه شمرده می شود… [یا اینکه] باطن ناظر به معناست و جری ناظر به فرد و مصداق خارجی».[۵۷۱]
از جمله مواردی که علامه با روایات صحــابه وتابعان، چنین تعامــلی نموده دو مــورد زیر را می توان بیان نمود:
نمونه اول، ذیل آیه Cیا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود…B[572] می باشد که عکرمه از ابن عباس روایت کرده:
«آیه شریفه: Cیا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواB در هیچ جاى قرآن نازل نشده، مگر آنکه امیر آن و شریف آن علىعلیه السلام است، خداوند اصحاب محمدصلی الله علیه و آله را در بسیارى از موارد قرآن مورد عتاب و ملامت قرار داده، ولى علىعلیه السلام را جز به خیر یاد نفرموده است».[۵۷۳]
همچنین، نظیر این حدیث از طریق اهل سنت نیز نقل گردیده است.[۵۷۴]
علامه، در سنجش این روایات، می گوید: «این [روایت] از باب جری یا بطن تنزیل است».[۵۷۵]
نمونه دیگر، ذیل بیان روایات مربوط به سوره الرحمن، می باشد، که ابن عباس، منظور از دو دریا در آیه Cمَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِB[576] را امام علیعلیه السلام و حضرت فاطمهعلیها السلام و حائل بین دو دریا را رسول خداصلی الله علیه و آله عنوان کرده و منظور از لؤلؤ و مرجان در آیه Cیَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ[۵۷۷]B را امام حسن و امام حسینعلیهما السلام بیان نموده است.[۵۷۸]
علامه، ضمن اشاره به مشابه این روایت از سلمان فارسی،[۵۷۹] سعید بن جبیر،[۵۸۰] سفیان ثوری[۵۸۱] و انس بن مالک،[۵۸۲] این روایات را از باب «تفسیر به باطن» عنوان می کند و می گوید روایت، در مقام بیان معنای کلمات آیه نیست.[۵۸۳]
۳-۱-۳-۲٫ احتیاط در طرح روایت و تلاش در اصلاح آن
یکی از نکات مهم در روش نقد علامه نسبت به روایات صحابه و تابعان، این است که ایشان به محض مشاهده نشانه های ضعف روایت، آن را کنار نمی گذارد و تا جایی که با معیارهای پذیرش روایت، قابل اصلاح است، به تنقیح آن پرداخته و می پذیرد.
در این باره نمونه هایی، می توان برشمرد:
مثــلاً، ذیــل آیه Cشَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآن…B[584] روایتــی در تفسیــر «لیله القدر» از ابن عباس نقل می کند:
«لیله قدر همان لیله مبارکه است که در ماه رمضان واقع است، که در آن ماه قرآن کریم از ذکر به بیت المعمور نازل شد، و بیت المعمور همان جایگاه ستارگان در آسمان دنیا است، که قرآن در آنجا قرار گرفت، و سپس به تدریج به رسول خداصلی الله علیه و آله نازل شد، قسمتى در امر و قسمتى در نهى و آیاتى در باره جنگ ها نازل مىشد».[۵۸۵]
و به تحلیل روایت ابن عباس می پردازد و می گوید: «از گفتار ابن عباس چنین بر مىآید که این نظریه خود را از آیات قرآنى اخذ کرده است…».[۵۸۶]
ایشان، آیات مورد استفاده ابن عباس را آیات Cوَ الذِّکْرِ الْحَکِیمB[587] و Cوَ کِتابٍ مَسْطُورٍ*فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ*وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ*وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوع[۵۸۸]B و Cفَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ*وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ *إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ*فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ *لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونB[589] و Cوَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً[۵۹۰]B بر می شمرد.[۵۹۱]
علامه، ارتباط کلام ابن عباس را با تمامی این آیات روشن می شمرد و تنها نقطه مبهم در این روایت را این قسمت از آن می داند که می گوید: «محل ستارگان، آسمان اول، و موطن قرآن است» که دلالتش بر آیات سوره واقعه، آشکار نمی باشد.[۵۹۲]
اما با این حال، به روایاتی از اهل بیتعلیهم السلام اشاره می کند که آن حضرات، «بیت المعمور» را در آسمان دانسته اند[۵۹۳] و جزئیات این سخن ابن عباس، در آنها موجود نیست.[۵۹۴]
و در پایان بیان خود، باز جانب احتیاط را رعایت نموده و روایات را نیز مانند آیات قرآن، دارای «محکم و متشابه» معرفی می کند. همچنین، سخن به روش اشاره و رمز را در روایاتی که به مضامینی چون عرش، کرسی، لوح، قلم، بیت المعمور و… پرداخته است، شایع می داند و به همین جهت، محقق را به جست و جوی «قرائن کلام» در این گونه روایات می خواند.[۵۹۵]
به نظر می رسد، - چنان که پیش تر بیان شد- مقصود ایشان از «قرائن کلام»، همان معیارهای پذیرش روایت نزد ایشان – همچون «موافقت با قرآن» و «روایات ائمهعلیهم السلام»- باشد.
بر این اساس، در برخورد با روایت ابن عباس، به آن توجه نموده و آن را تا جایی که منطبق با آیات قرآن و روایات اهل بیتعلیهم السلام بود، قابل قبول تلقی نمود.
نمونه دیگر در این باب، ذیل آیه Cإِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ…B[596] می باشد که از سدّی نقل شده:
«موسىعلیه السلام گفت: پروردگارا! سامرى به ایشان گفت گوساله درست کنند، لیکن چه کسى گوساله را زنده کرد و روح در آن دمید؟ پروردگار فرمود: من. گفت: پس تو خودت ایشان را گمراه کردى».[۵۹۷]
علامه، ضمن اشاره به «عدم انطباق روایت با آیه»، می گوید: «اشکال این روایات این است که موسىعلیه السلام جمله مذکور را در موقع هلاک شدن هفتاد نفر گفته، نه در داستان سامرى و گوسالهاش…».[۵۹۸]
و در ادامه، در توجیه روایت، این احتمال را مطرح می کند: مگر این که بگوییم موسى علیه السلام این جمله را دوباره و در دو جا گفته است.[۵۹۹] و این گفته، دقّت علامه نسبت به ارزیابی او در روایات را می رساند.[۶۰۰]
۳-۲٫ آیت الله معرفت و آرای تفسیری
آیت الله معرفت، آرای تفسیری صحابه و تابعان را به صورت گسترده در تفسیر خود آورده است. موضع گیری ایشان نسبت به این روایات به گونه های متفاوتی می باشد.
پیش از ورود به بحث، خاطر نشان می کنیم که آیت الله معرفت، در بسیاری از موارد، ارزیابی صریحی از روایات به عمل نیاورده؛[۶۰۱] بلکه صرفاً روایات را نقل نموده و به صورت جداگانه نظر تفسیری خود را نیز، بیان داشته است. در برخی از این موارد با مقایسه نظر ایشان و مضمون روایات می توان دریافت که معیار پذیرش یا عدم پذیرش روایت، چه بوده است.
۳-۲-۱٫ معیارهای پذیرش روایت
ایشان در برخورد با آرای تفسیر صحابه و تابعان، روایت را به وسیله معیارهای زیر، قابل قبول دانسته است:
۳-۲-۱-۱٫ موافقت با قرآن