بسامد و خوانش: این واژه در بندهشن پنج بار تکرار شده است و املای آن بسیار متنوع و به دو صورت پازند و پهلوی کتابی است که در زیر تشریح میشود: بار اول) در TD1, TD2, DH (azara)،[۱] در K20 (ažara) ، در K20b (awara)، در M51 (avar) (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۳۵پ۳۸)؛ بار دوم) در همه نسخ به صورت پهلوی [ˀp̄lk’] (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۴۱پ۱۷۲)؛ بار سوم) در همه نسخ به صورت پهلوی [ˀp̄lk] (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۷۶پ۴)؛ بار چهارم) در TD1, TD2, DH [ˀp̄lk]، در K20, K20b, M51 [ˀwlk] (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۹۲پ۴)؛ بار پنجم) در TD1, DH [ˀp̄lk]، و در TD2 از قلم افتاده است (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۱۱۹پ۱۴).
خوانش پژوهشگران مختلف متنوع و به شرح زیر است: مکنزی (۱۹۶۴: ۵۱۴) و بهار (۱۳۷۵: ۵۹) آنرا Azarag گرفته اند؛ یوستی (۱۸۶۸: ۱۲۷) تقیزاده (۱۳۱۶: ۳۲۶) و وست (۱۸۸۰: ۱۱-۱۲) نام منزل قمری مربوطه را Avra و ستاره همنام آنرا Avrak خواندهاند؛ زنر (۱۹۳۸: ۳۱۱) آنرا به صورت aβrak ؛ بهزادی (۱۳۶۸: ۵) و انکلساریا (۱۹۵۶: ۳۱) آنرا به صورت Azara ثبت کردهاند. مکنزی (۱۹۶۴: ۵۱۴پ۲۱) در پانوشت مقاله خود به طور گذرا به تلفظ Abarag نیز به عنوان یکی از احتمالات اشاره کرده است. هنینگ (۱۹۴۲: ۲۳۵) آنرا بی هیچ توضیحی Aparak خوانده است.
علیرغم خوانش های گوناگونی که برای این منزل قمری ارائه شده است، هیچ یک از پژوهشگران تلاشی برای اثبات خوانش خود نکرده است. اما با توجه به بسامد این واژه در بندهشن متوجه خواهیم شد که صورتهای پهلوی موجود در کلیه نسخه ها [ˀp̄lk(’)] یا [ˀwlk] است و صورتهای پازند عبارتند از: awara ، avar ، ažara (که به علت شباهت حرف اوستایی ž و w ، صورت تحریف شده awara است). از ۲۹ بسامد املایی این واژه تنها سه بار با املای پازند azara آمده است که به علت شباهت حرف اوستایی z با v ، صورت تحریف شده avara میباشد. لازم به ذکر است که تحریف حروف اوستایی z با v دارای بسامد بالایی است. در نتیجه، تمام نسخ، املای پازند awara و پهلوی [ˀp̄lk’] را تایید میکنند. از طرفی کاملا مشخص است که این دو املاء نام یک ستاره واحد را نشان میدهند و با هم یکی هستند؛ چراکه املای پازند واژه پهلوی abar ، awar است (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۲) و اکثر واژه های پهلوی که به -ag [-k’] ختم میشوند، املای پازندشان به -a ختم میشود.[۲] بنابراین، برخلاف نظر اکثر پژوهشگران تلفظ صحیح این واژه در پهلوی Abarag [ˀp̄lk’] و املای پازند آن Awara میباشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ریشه شناسی: واژه abar مطابق مکنزی (۱۳۷۳: ۴۸) «برتر، بالاتر» است و از ترکیب آن با پسوند اسم ساز -ag [k’] واژه Abarag به معنی «بلندپایه، متعالی» ساخته میشود. مطابق دهخدا نیز واژه «بَر» به معنای «فراز، بالا» است. این منزل قمر مطابق با منزل عربی «طَرف» است که در لغتنامه دهخدا لفظاً به معنی «نهایت، منتهای هر چیزی» تعریف شده است و به عنوان یک اصطلاح نجومی عملاً علاوه بر اینکه یک منزل قمر است، به معنی خودِ «برج سرطان» نیز آمده است. از طرفی ستارۀ «طَرف» (Altarf=β Cancri) روشن ترین ستارۀ برج سرطان است (مور، ۲۰۰۲: ۶۹). این ستاره در وسط این برج واقع میباشد و منزل طَرف نیز دقیقاً از وسط برج سرطان آغاز میشود. از آنجا که این ستاره در برج سرطان یعنی در بالاترین جایگاه خورشید بر دایرهالبروج قرار دارد و آنجا شرف سیارۀ هرمزد نیز هست، ستارۀ طَرف و در نتیجه منزل قمری مربوط به آن در پهلوی Abarag به معنی «بلند پایه، متعالی» و در عربی طَرف به معنی «غایت و منتها» قرار داده شده است: هند و ایرانی آغازین: *(H)upara- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۱۵)؛ سانسکریت: upara- (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۲۰۴)؛ اوستایی: upara- (مایرهوفر، ۱۹۹۲: ۲۲۰؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۲)؛ فارسی میانه: Aparak (هنینگ، ۱۹۴۲: ۲۳۵)؛ abarag [ˀp̄lg] «برتر، بالاتر» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۲۸)؛ apar (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۲)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: از abar (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۱۲؛ بویس، ۱۹۷۷: ۶)؛ فارسی میانه کتیبه ای: از abar (ژینیو، ۱۹۷۲: ۳۳)؛ پازند: awara (بندهشن، ۲: ۲)؛ مشتق از awar «برتر» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۲)؛ aβrak (زنر، ۱۹۳۸: ۳۱۱)؛ فارسی نو: از، بَر + پسوند ـک (ـگ، ـه)؛ انگلیسی: over, super ؛ معادل عربی: طَرف.
ترکیبات:
xwurdag ī Abarag «خردۀ اَبَرَگ، منزل اَبَرَگ، ماهخانۀ اَبَرَگ».
-
- §§
abargarān gāh [ˀp̄lglˀn’ gˀs | Av. uparō.kairiia-]
(تنجیم: طبقات آسمان)
* گاه اَبَرگران: گاه امشاسپندان، پایه ششم آسمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: واژۀ «abargar»، صفت کلیه ایزدان و امشاسپندان است. مکنزی (۱۳۷۳: ۲۸) آن را مترادف با «ایزد، خدا» و نیبرگ (۱۹۷۴: ۲۲) آنرا به معنی «نیروی برتر، قَدَر» محسوب میکند. در بندهشن واژه «abargarān» با «مینوگان ایزدی» مترادف است و از آنجا که مینوگان ایزدی همان امشاسپندان هستند، گاه ابرگران برابر با پایه ششم آسمان یا گاه امشاسپندان است. (برای توضیحات بیشتر رک. gāh ī Amahraspandān و pāyag)
ریشه شناسی: ترکیب اضافی abargarān gāh از جمع واژه abargar + gāh تشکیل شده است. خود واژۀ abargar از صفت abar + واژۀ gar ساخته شده است. از آنجا که صفت abar در ترکیبات معنی «آسمانی» میدهد (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۲) و gar به معنی «خالق، سازنده، کننده» است، واژه abargar به معنای «خالق آسمانی» یا همان «ایزد و خدا» است. برای ریشه شناسی abar و gāh ، به سرواژه های abar-āmadan و gāh مراجعه کنید. بررسی ریشه شناختی gar در زیر آمده است: ایرانی آغازین: *kara- از ریشه *kar- «کردن، ساختن» (چئونگ، ۲۰۰۷: ۲۳۶)؛ سانسکریت: اسم kará- «کننده، سازنده» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۲۵۳) از ریشه kar- «کردن، ساختن» (مایرهوفر، ۱۹۹۲: ۳۰۷-۳۰۸)؛ ریشه ضعیف kṛ- (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۳۰۱)؛ اوستایی: kairiia- «کار» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۶) از ریشه kar- «کردن» (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۴۴۴؛ رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۵)؛ در ترکیب uparō.kairiia- به معنی «اَبَرکار» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۲)؛ و همچنین «کُنندۀ برتر» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۴)؛ فارسی باستان: kara- «کننده» از ریشه kar- (کنت، ۱۹۵۳: ۱۷۹)؛ فارسی میانه: در ترکیب abargarān gāh (بهار، ۱۳۴۵: ۲۲؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۲؛ مکنزی، ۱۳۷۳: ۲۸)؛ و apargar «برتر» (دومناش، ۱۹۴۵: ۲۶۶)؛ فارسی میانه ترفانی: kar- از ریشه kird- (هنینگ، ۱۹۷۷: ۲۰۲)؛ پهلوی اشکانی ترفانی: kar- از ریشه kird- (گیلن، ۱۹۶۶: ۵۷)؛ پهلوی کتیبه ای: -kar از ریشه kard- (ژینیو، ۱۹۷۲: ۱۹)؛ پهلوی اشکانی کتیبه ای: -kar از ریشه kard- (ژینیو، ۱۹۷۲: ۴۹)؛ پازند: gar در awargar (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۲) از ریشه kard- (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۱۴)؛ فارسی نو: بَرکار «مسلط به کار» (دهخدا).
-
- §§
abāxtar [ˀp̄ˀhtl | Av. apāxtara-, apāxəδra- | M ˀbˀxtr | N bāxtar]
(نجوم: سیارات؛ جهات)
* اباختر: ۱) سیاره؛ ۲) شمال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات ۱: در اوستا apāxtara- صفتی است به معنای «شمالی» (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۸۰) و بنا بر بندهشن، شمال جایگاه اهریمن و دوزخ است؛ از طرفی سیارات پدیده هایی اهریمنی محسوب میشوند که دایم در حال نبرد با ستارگان ثابت هستند (بندهشن، ۵: ۴). فلسفه وجودی و حرکت آنها در آغاز دوران آمیزش یک امر اهریمنی است و با پایان این دوره، حرکت و نبرد آنان با ثوابت (اختران اهورایی) نیز پایان میپذیرد. از این گذشته، در فرگرد ۲۷، بند ۵۸ از بندهشن صریحاً آمده است که «دوزخ را بند به هفت سیاره است». در نتیجه، تحول معنایی apāxtar- از «شمالی» (= دوزخی، اهریمنی) در اوستایی به «سیاره» (=ستارۀ اهریمنی) در فارسی میانه امری کاملاً منطقی است.
توضیحات ۲: لفظِ «سیاره»، «متحیر» و planet (به معنی «سرگردان») به این دلیل به ستارگانِ متحیر یا سیارات اطلاق میشود که برخلاف ستارگان ثابته یا ثوابت، مسیر حرکت و موقعیت شان نسبت به پس زمینه آسمان دائم در حال تغییر است (مصاحب، ۱۳۸۷: ۱۳۸۶). در نجوم سنتی، سیارات و کلیه اجرام آسمانی را «ستاره» یا «کوکب» میگویند و هر گاه بخواهند بطور خاص به ثوابت اشاره کنند از لفظ «ستارگان ثابت» استفاده میکنند. تعداد سیارات هفت است و آنها عبارتند از: خورشید تاریک یا اباختری (شمس)، ماه تاریک یا اباختری (قمر)، اورمزد اباختری (مشتری)، زهره اباختری (اناهید)، تیر اباختری (عطارد) ، بهرام اباختری (مریخ)، کیوان اباختری (زحل). این سیارات اباختری که مادی هستند و با ستارگان آمیزنده در هم میآمیزند و جایگاهشان در آسمان در زیر فلک ستارگان آمیزنده (فلک البروج) است، با ایزدان همنام خود که مینوی هستند و جایگاهشان در بالای سپهر ستارگان آمیزنده است، فرق دارند (رک. axtar). مطابق بندهشن (۵الف: ۱۰)، «این روشنی که از ایشان پیداست همان روشنی هرمزدی است؛ روشنی در چشم خرفستران چونان کهتران است که جامۀ دیبا پوشند» (بهار،۱۳۷۸: ۵۹). (برای توضیحات بیشتر رک. tamīg و pāyag)
ریشه شناسی: این واژه وام گرفته از صورت اوستایی apāxtara-؛ apāxəδra- «شمالی» است. بارتولومه (۱۹۰۴: ۸۰) ساخت این واژه را در معنای «شمال»، از ترکیب (apa + axtara-) اشتباه محسوب میکند و آن را صفت برتر apā̊nk- «پس، پشت، وارون، برگشته» میداند؛ او واژه apāxtar- در معنای «سیاره» را مرکب از (upa + axtar-)، به معنی «آنچه نزدیک اختر است»، میداند: اوستایی: apāxtara-؛ apāxəδra- «شمالی» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۵؛ بارتولومه، ۱۹۰۴: ۷۹)؛ فارسی میانه: abāxtar (بهار، ۱۳۴۵: ۱۱؛ مکنزی، ۱۳۷۳: ۲۹؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۵)؛ فارسی میانه ترفانی: abāxtar «سیاره»؛ پهلوی اشکانی ترفانی: abāxtar «شمال» (بویس، ۱۹۷۷: ۴؛ دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۸)؛ پازند: awāxtar : «شمال» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۵)؛ فارسی نو: باختر: «غرب»؛ «شمال»؛ «شرق» (دهخدا)؛ باختر در فارسی نو به معنی «سیاره» بکار نرفته است؛ معادل انگلیسی: north, planet ؛ معادل عربی: متحیره، سیاره؛ شَمال.
ترکیبات:
kust ī abāxtar = kustag ī abāxtar «ناحیت شمال، ناحیه شمال»
abāxtar rōn «سوی شمال، جانب شمال، سمت شمال»
az abāxtar nēmag «از میان ناحیه شمال، از وسط شمال، از منتصف شمال»
abāxtar spāhbed «سپاهبدِ شمال»؛
abāxtarān [ˀp̄ˀhtlˀn’] «سیارگان»
haftān abāxtarān [7ˀn ˀp̄ˀhtlˀn’] «سیارات هفتگانه، سیارات سبعه، کواکب سبعه»
haft abāxtarān «سیارات هفتگانه، سیارات سبعه، کواکب سبعه»
druzān abāxtarān «سیارات دیونهاد، سیارات بدنهاد»
murnǰēnīdārān abāxtarān «سیارات مرگآور»
haft abāxtarān spāhbedān «سپاهبدانِ سیاراتِ سبعه، سپاهبدان اباختری»
abāxtarīgān spāhbedān spāhbed «سپاهبدان-سپاهبدِ اباختری، سیارۀ کیوان».
-
- §§
abāxtarīg [ˀp̄ˀhtlyk’]
(نجوم: سیارات؛ جهات)
* اباختری:
* ۱) شمالی (=دوزخی، اهریمنی، بد سرشت، بد نهاد)
* ۲) منسوب به سیارات (=سیّار، متحیّر)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: واژۀ پهلوی abāxtarīg در لفظ به معنی «شمالی» و بطور ضمنی به معنی «دوزخی، اهریمنی، بد سرشت، بدنهاد» بوده است. این صفت نسبی در بندهشن به عنوان صفت سیارات بکار رفته است. (برای توضیحات بیشتر رک. abāxtar)
ریشه شناسی: این واژه مرکب است از: abāxtar + پسوند صفت ساز -īg . (رک. abāxtar)
ترکیبات: