Tâmerâyi nowmaye qeyre se bor mâl / key qebây va dakmaya sitâš xa dâl
( تامرادی ها نیامده اند غیر از سه دسته آبادی /کی قباد به دخمه گرفته شد و سی تای آنها را دال خورد ).
یکی از مردان معروف و جنگی طایفه تامرادی «ملاکریم» بود ، که در نبرد دره سرد از خود رشادت نشان داد و در سرکوب قاید گیوی ها تلاش بسیار نمود . وی ، سرانجام در نبردی رودر رو و تن به تن با کیلهراس ، کشته شد . شاعر در وصف او ابیاتی سروده که عبارت است از :
« سرتیپم وَرُه تاوه ، شُول دا سواره کریم آتَشَبار پِیت دا قطاره »
Sartipom va roh tâva, šol da sevara / karime âtašabâr pit dâ qatâra
(سرتیپم و رخ تاوه (=تابه) ، سواره آمد کریم آتش بار ، پیچاند قطار را و مهیا گشت )
بدین گونه ، ملاکریم تفنگ و قطار را به دوش و کمر نهاد و برای جنگ و دفاع آماده شد .
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
« کی نَصرِ وَ پاتاوَه ، لَکَ (لَشَ) پَتِی کِه پَش تیره ملاکریم بی مُروَتی کِه »
Key naser va pâtâva laka (laša) pati ke / paštir-e melâkarim bi morvati ke
(کی نصر(نصیر) در پاتاوه ، لباس مهمانی را درآورد و لباس سبک رزم پوشید × پنج تیر ملاکریم در جنگ و جدل بی مروتی (زیاده روی) کرد).
علاوه بر ملا کریم ، کی نصر(=نصیر) بهادر کدخدای نامی و بزرگ تامرادی ، برای دفاع از طایفه خویش ، کوشش فراوان نمود . وی در هنگام هجوم قاید گیویها به لوداب ، در روستای «پاتاوه» _یا به روایتی نقاره خانه بویراحمد_ میهمان بود و چون خبر حمله را شنید بر اسب خویش سوار شد و چار نعل به لوداب شتافت . هرچند وی به درگیری اصلی نرسید ، ولی با حضور خود قوت قلبی برای مدافعان تامرادی بود و همیاری خویش را بدین گونه اثبات کرد . احتمالاً به همین دلیل شاعر سرود که :
«تَش گِرُوتِ کُهیِ نیر ، رِیشَش وَ روُبی نَصرِ مَمَیَلیِ سیِ جَر کَلُوبی »
Taš gerote koye nir rišaš va ru bi / naser-e mamayali si jar kalu bi
(آتش گرفت کوه نیر ، ریشه اش در منطقه رودخانه بود نصر فرزندمحمدعلی برای جر دیوانه بود )
تفنگ مخصوص و معروف ملاکریم «پنج تیر» گلوله زنی بود و در نبرد دره سرد بلند آوازه شد.شاعر ، علاوه بر بیت بالا ، در شعری دیگر به آن پرداخته است .
« پَش تیرِ ملاکریم ، مَی گوشِ خرگوش مِندَکَی شال و قطار خین ایزَنِه جوش »
Paš tire mela karim mey guše xarguš / mendakey šâl-o qatâr xin izane juš
( تفنگ پنج تیر ملاکریم ، گوشش مثل خرگوش است میان شال و قطار ، خون می زند جوش ).
چون در جنگ دره سرد، ملا کریم به دست کی لهراسب کشته شد ، شاعر در مرثیه ای غمبار از زبان یکی از خویشان وی چنین می سراید :
« کَشی ییم وَ سی جنگ ، لِوانَه زَی یُم چَشمَلُم کور وابی یِه کریمَ نییُم »
Kašiyim va siye jang lewâna zeyyom / ĉašmalom kur vâbiye karima neyyom
( کشیدیم برای جنگ و لِوا [=لوداب ] را زدیم چشم هایم کور شد و کریم را ندیدم)
و این پایانی بود بر نبردی نادرست ، که اگر تعصبات خشک و خام نبود رخ نمی داد .
۳-۴- هجوم اردوی دولتی به بویراحمد وجنگ تنگ تامرادی
نبرد جنگ تامرادی در تابستان ۱۳۰۹ ش رخ داد ، و در آن بویراحمدی ها به فرماندهی «لهراس(=لهراسب) با تولی» توانستند مقاومت و مبارزه جانانه و شگفتی نمایند. بی تردید، جنگ تنگ تامرادی مهیب ترین درگیری داخلی عصر رضاشاه بود. یک لشکر ده هزار نفری از ارتشمدرن رضاشاه، قریب یک ماه با بویراحمدی ها مصاف داد و سرانجام هزیمت سنگین یافت. محمد بهمن بیگی، به درستی در توصیف این جنگ می نویسد:«نبرد تنگ تامرادی، یک نبرد نبود. یک حماسه بود. نه فقط حماسه بویراحمد، بلکه حماسه عشایر ایران بود. در این نبرد ایل بویراحمد، یکه و تنها، روبروی نیمی از قشون ایران و ترکیبی از جنگاوران قشقایی، بختیاری، ممسنی و کهگیلویه ایستاد و همه را به زانو در آورد.» (بهمن بیگی، ۱۳۶۸: ۳۳۱).
در حقیقت، بویراحمدی ها آخرین گروه عشایر ایران بودند که علیه سیاست های خانمانسوز رضاشاه قیام مسلحانه نمودند.به رغم اقدامات پیشگیرانه و ملتمسانه بویراحمدی ها، به دستور اکید رضاشاه از سال ۱۳۰۶ حمله به بویراحمد آغاز شد. سردار اسعد وزیر جنگ رضاشاه در خاطرات«مرداد۱۳۰۶» خود مینویسد:
«چندی قبل شاه به من فرمود باید یک اردو برود برای سرکوبی بویراحمد. عرض کردم امر کنید یک دسته بختیاری، یک دسته قشقایی با یک دسته نظامی بروند.، امر شد. اردو همین قسم حرکت کرد.» (سردار اسعد، ۱۳۷۲: ۲۰۵).
بویراحمدی ها نیز بدون مقاومت و درگیری، حضور اردوی حکومتی را پذیرفتند و حتی دولتیان، خان معروف بویراحمد علیا-سرتیپ خان-را بازداشت و به شیراز انتقال دادند. در تیرماه ۱۳۰۶ خوانین و سران بویراحمد علیا که گویا از خبر اردوکشی حکومت مطلع گشته بودند، در تلگرافی ملتمسانه خواهان عدم حمله حکومت و قتل و خونریزی شده بودند. آنها به برخی خدمات خود، نظیر«دستگیری و تسلیم میر مذکور یاغی»، مشارکت در سرکوب و تسلیم«شیخ خزعل»، انجام«خلع سلاح»، که« از تمام ایلات و عشایر جنوب سبقت جسته، تفنگ و فشنگ جمعی خود را گرفته تسلیم مامورین مربوط داشته»، «مواظبت در نظم محل جمعی خود» و «تادیه مالیات سنواتی» اشاره نموده بودند(غفاری، ۱۳۷۸: ۴۵۹-۴۵۸).
در این تلگراف به نقش منفی و مخرب«فرمانده ساخلوی کهگیلویه و بهبهان»اشاره و در پایان ابراز داشته بودند:«… اینک بر اثر شرارت اشرار معدود، دولت گویا تصمیم گرفته کلیه بویراحمد را تحت فشار قرار دهد، مظلوم و ستمگر را بلا تبعیض مورد حمله سازد… خوب است اولیاء امور نقشه کشی های مغرضان را که برای جلب نفع شخصی است ترتیب اثر ندهند[و] خون بی گناهان را نریخته، اموال آنها را که مولد مالیات سنواتی است، به دست قشقایی و غیره[به] غارت ندهند…» (همانجا).
اما حکومت تصمیم خود را گرفته بود و اقدام کرد. سال ۱۳۰۷ میان امام قلی خان رستم ممسنی و «محمد معین دهدشتی» (=معین التجار بوشهری) بر سر املاک ممسنی-که از عهد قاجار به بوشهری هبه شده بود- دوباره اختلاف خونین افتاده امام قلی خان از دایی های بویراحمدی خود استمداد طلبید. جمعی از آنها پاسخ مثبت دادند و در درگیری طرفین شرکت جستند. نقش و تاثیر جنگجویان بویراحمد در هزیمت نظامیان-و چریک های قشقایی، بکش، جاوید و دشمن زیاری ممسنی که همراه و حامی بوشهری شده بودند- تعیین کننده و حیاتی بود. جنگ «دورگ مدین» (=مدو) یا دورگ دهنو، حاصل تصادم طرفین بود که بیش از پیش آوازه بویراحمد را طنین افکند(برای اطلاع بیشتر از اختلاف و نبرد مزبور، رجوع شود:بیات، ۱۳۶۲: ۴۵-۳۹).
بعد از این جنگ در واقع درگیری مستقیما به بویراحمد مربوط نمی شد، اتفاق مهمی میان دولت و بویراحمد نیفتاد. در ایام شورش عمومی قشقایی ها در سال ۱۳۰۸، بویراحمدی ها حضور مستقیم پیدا نکردند. تنها موردی که منابع به ان اشاره دارند، حمله انها به« یک ستون تدارکاتی قشون دولتی» در گردنه شول- میانه راه شیراز و اردکان-بود که با انهدام آن«ارتباط قوای شاه بختی را با شیراز قطع نمودند.» (همان،۷۰).
منابع محلی از اختلاف بویراحمدی ها بر سر موضوع حمایت از قشقایی ها یا دولت سخن گفته اند . برخی بویراحمدی علیا ، برخلاف حامیان قشقایی ، به مناطق کشکولی در کاکان حمله کردند و بدین گونه طرفداری خود را از دولت اعلام نمودند (اکبری ،۱۳۶۸ : ۵۵-۵۲).
در هر حال ، سرلشکر شیبانی با حضور در فارس توانست شورش قشقایی ها را فرو نشاند و در سال بعد ، طبق دستور مؤکد مرکز نشینان ، یورش به بویراحمد و «قلع و قمع» آنها را وجهه همت قرار داد . نتیجه ی همین هجوم بود که به جنگ تنگ تامرادی و شکست فضیحت بار نظامیان منجر شد.
اسناد موجود نشان می دهد که حکومت ایران برای تأمین منافع نفت انگلیس و کمپانی نفت _ که نسبت به یورش بویراحمدی ها به کمپ های خویش شاکی بود_ «اوامر مقتضیه» در سرکوب بویراحمد را صادر کرده است(کیانی هفت لنگ ، ۱۳۸۴ : ۸۱۸).
تیمور تاش وزیر در بار رضاشاه ، در پاسخ نامه «مستر جکس» (مدیر کمپانی نفت انگلیس – ایران) که در پنجم تیرماه ۱۳۰۹ به وی نوشته بود ، اعلام داشت «اوامر مقتضیه در سرکوبی» بویراحمدی ها صادر شده است(همانجا). دو روز بعد ، مدیر انگلیسی کمپانی نفت ، مراتب تقدیر و سپاس خود را به تیمور تاش اطلاع داد و «غرض» خود «از راپورت دادن شرارت بویراحمدی ها» را «اطمینان» حاصل کردن از آگاهی «حضرت اشرف» (تیمور تاش) و دولت ایران عنوان کرد . وی به صراحت آشکار ساخت که «باعث خوش وقتی است» که «دولت به فوریت و به طرز مؤثری اقدام فرموده» و «اقدامات مقتضی برای مجازات آنها و جلوگیری از تکرار این وقایع که مانند سال قبل خساراتی به کمپانی ما وارد آورده ، خواهد شد»(همانجا). باری ، با یورش ده هزار نفری ارتش رضاشاه به بویراحمد ، مقابله با آن اولویت اصلی مردم بویراحمد گشت . تقریباً تمام مردان جنگی بویراحمد در علیا و سفلی ، متفق و مصمم آماده دفاع شدند . آنها به فرماندهی «کی لهراس در اردکان فارس به اردوگاه نظامی شبیخون زدند و تلاش نمودند مانع حضور و پیشروی نظامیان به سوی بویراحمد گردند . اما ، این ترفند تأثیر گذار نشد و لشکرکشی شگفتی که به نوشته یکی از نظامیان حاضر در عملیات «طول ستون[ آن ] در حدود ۲۴ کیلومتر و ۸ ساعت مسافت بین سر ستون و انتهای آن بود .» ، جهت قنا و نابودی یک قوم به حرکت در آمد.(بیات، ۱۳۷۳ : ۱۷۷).
در مسیر حرکت نظامیان چند درگیری شدید و مختصر رخ داد که در نواحی «سنگِ منگ»، دشتروم ، سفیدار و تامرادی بود . در بین این درگیری ها ، سنگ منگ و تنگ تامرادی سخت ترین و پرتلفات ترین آنها بود . جنگ اصلی درون تنگه مشهور تامرادی اتفاق افتاد و حدود شش روز به طول انجامید و با هزیمت و تلفات سنگین نظامیان به عقب نشینی آنان منتهی می شد(جان پولاد، ۱۳۸۵ : ۸۰-۷۵).
سرسختی و رزمندگی عجیب بویراحمدی ها در مقابل لشکرکشی ده هزار نفری _که دیدن جمعیت کثیر و سلاح مدرن آنها خود رعب انگیز و ترسناک بود_ از نمونه های معدود دلاوری و مقاومت قومی محسوب می شود ، که اعجاب شاهدان عینی و محققان کنونی را بر می انگیزد . یکی از افسران فرمانده که خود از آغاز تا پایان عملیات حاضر و ناظر بود ، معتقد است ، بویراحمدی ها از همان نخستین شبیخون به اردوگاه نظامیان در اردکان _که حدود ۷۵ کیلومتر دورتر از موطن آنها بود_ «کاملاً قدرت و جنگجویی خود را نشان دادند .»(همان : ۷۴) وی عقب نشینی از تنگ تامرادی را چنان مهم جلوه گر می سازد که موجب شد «نیروی اعزامی به بویراحمدی از یک شکست قطعی نجات یافت»(همان : ۸۰).
یک نظامی دیگر اعتقاد دارد ، عقب نشینی نظامیان و رها شدن از دست بویراحمدی ها ، آنچنان پرثمر بود «که سرنوشت تمام خطه فارس و جنوب ایران را تغییر داد»(فولادوند، ۱۳۴۸ : ۶۱). بدین ترتیب، اردوکشی رضاشاه به بویراحمد _که بزرگ ترین هجوم داخلی بود_ با مقتول و مجروح شدن بسیاری از نظامیان و عشایر پایان یافت.
۳-۵- اشعار مربوط به نبرد تنگ تامرادی و کی لهراس(=لهراسب)
درباره جنگ تنگ تامرادی و کی لهراس _فرمانده شهیر و شجاع بویراحمدی ها_ اشعاری از شیخ علی مراد و شاعران گمنام دیگر موجود است ، که در این قسمت به ترتیب ارائه می شود.
ابتدا ابیاتی که خواننده و شاعر معروف قوم _شیخ علی مراد_ در نوارهای کاست خود انتشار داده، تبیین و تشریح می شود. در تقدم و تأخر اشعار مزبور ، تلاش گردیده ترتیب زمانی و موضوع آن رعایت شود و اهمیت تاریخی هر کدام اشاره و منظور گردد . با ملاحظه اشعار در می یابیم که نقش بی بدیل کیلهراس در جنگ های خطیر و رودررو – از جمله دورگ مدین ، سنگ منگ و تنگ تامرادی_ در اذهان بویراحمدی ها اسطوره ای قهرمان و جاوید ساخته است . این مهم نه تنها در بویراحمد که در نزد دیگر اقوام جنوب نظیر قشقایی ها به چشم می خورد . بهمن بیگی که خود یک قشقایی بود و دوره رضاشاه را در خاطر داشت ، می گوید: «مادران قشقایی نام نامی قهرمان بویراحمد را برای پسران خود برگزیدند و از برودوششان منجوق آبی آویختند .»(بهمن بیگی، ۱۳۶۸ : ۲۲۵).این«نام نامی» کسی نبود، جز«لهراس» بویراحمدی. «لهراسب فاتح، لهراسب شکست ناپذیر، لهراسبی که یک تنه قشون تهران و فارس و سپاه بختیاری و قشقایی را در هم شکسته بود، معبود مادران قشقایی گشت.»(همان:۲۲۴)
به علاوه ، این «لهراسب بدون نسب ارثی و خانوادگی ، از جانب مردم بویراحمد ، به لقب محترم «کی» ملقب گردید . همان لقبی که در تاریخ ایران باستان خسرو را کیخسرو ، قباد را کیقباد و کاوس را کیکاوس کرده بود»(همان : ۳۳۱). پس از جنگ تنگ تامرادی بود که «فاتح نام آور تامرادی دیگر لهراسب نبود . کی لهراسب بود . رستم دستان بود ، فقط با این تفاوت که افسانه و داستان نبود» (همانجا).
واقعیت این است که توصیفات ارزشمند و ادیبانه بهمن بیگی در باب کی لهراس ، مبالغه و اغراق نیست . این جنگجوی عجیب ، در نزد مردم بویراحمد ، یک رستم دستان گردید و نه تنها در اشعار محلی که در قصه ها و داستان ها خود را نشان داد(برای نمونه بنگرید : طاهری ،۲۵۳۶).
آنچه که شیخ علی مراد در اشعار خویش توصیف می کند ، مبین اعتقاد عمومی بویراحمدی ها در عهد کی لهراسب و سال ها بعد از اوست.
« جنگ گِهرِس دُورَگِ مَیین ، کِلِ کَلَه قندی هیچ شیری مثل لهراس نکرده جنگی»