-چرا اون عکسا رو به دیوار آویزان کرده ؟فخرالنساء گل میخکو گذوشته گوشه دهانش. (شازده احتجاب ص۵۹)
-آدم گرمش می شه و می تونه بی اون که دسی تو خودش ببره فخرالنساء بشه . (شازده احتجاب ص ۵۹)
-اقلا خوب شد این چلچراغا رو ،این قالیو نفروخت . (شازده احتجاب ص۶۰)
-آدم گرمش می شه و می تونه بی اون که دسی تو خودش ببره فخرالنساء بشه . (شازده احتجاب ص ۵۹)
-بدنش شده بود مث دوک . (شازده احتجاب ص۹۴)
۵-۶-۲چراغها را من خاموش می کنم:
کاربرد صورت گفتاری کلمات در نوشتار:
-چیزی پرید گلوت ؟(۲۲)
-صب تا شب(۵۴)
-گشنه ام نیست (۱۷۱)
-مث تخمه خانم مهندس ای جوری (۲۴۲)
-می گن مال ملخاس (۲۷۸)
-بدم خدمتتون؟(۲۵۲)
لابد باز بچه ها می زنن به شط تاخدا می دونه باز چند تا شونو کوسه بزنه (۲۵۲)
۳-۶-۵نام ها و سایه ها
گاهی چیزی رنگ می بازد برام .(نام ها و سایه ها ص۲۲۸)
-این فکر لعنتی پیدا شد برام . (نام ها و سایه ها ص۲۳۵)
-برای شام نمی یام.( (نام ها و سایه ها ص۱۸)
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-هرکی یه کاری رو دوست داره(نام ها و سایه ها ص ۳۳)
-فکرشو بکنین(نام ها و سایه ها ص ۳۰)
-نمی شد دستور حزبی رو…. (نام ها و سایه ها ص۳۲)
-سر فرصت نگاهی بیاندازم به ش. (نام ها و سایه ها ص ۲۳۷)
-روش که ننوشته . (نام ها و سایه ها ص۸۰)
در رمان سووشون ما به ازایی برای این گویه پیدا نشد.
۵-۷-۱کاربرد کلمات گفتار در نوشتار:
شازده احتجاب:
-شازده جون زهوار این صندلی در رفته(شازده احتجاب ص ۱۴)
-هی می گفت . (شازده احتجاب ص۱۸)
-…که آدم ها را بشود به این سادگی له و لورده کرد . (شازده احتجاب ص۲۲)
-آنهمه آدم لفت و لیس چی . (شازده احتجاب ص۳۷)
-آخر این توبه و انابه ها برای مزاج مبارکشان مثل مسهل قوی بوده تا بتوانند باز دلگی کنند. (شازده احتجاب ص۴۱)
-از صبح تا شب هی باید جارو کنم. (شازده احتجاب ص۵۰)
-فخری تو هم خوشت می آدید ؟پس چرا غش غش می خندی ؟ (شازده احتجاب ص۵۴)
اینجا اولین جایی است که نثر گفتاری را کسی غیر از فخری اما خطاب به فخری به کار می برد.
-امشب چه مرگیش شده ؟ (شازده احتجاب ص ۵۹)
-این حرفها کشکه شرابت را بخور. (شازده احتجاب ص۶۱)
-توی آن گوشه کنار در جل و پلاسشان را پهن کنند. (شازده احتجاب ص۸۸)
۵-۷-۲- نام ها و سایه ها :
-ببین دخی جان زندگی خودت است . (نام ها و سایه ها ص۷۴)
- کجایی دخی جان . (نام ها و سایه ها ص ۶۷)
-قرار بود کارها راراست و ریس کند. (نام ها و سایه ها ص۲۹)
-هی بی راهه می روی ،هی در و بی در می زنی . (نام ها و سایه ها ص۱۵۰)
-از لج محسن بود به گمانم . (نام ها و سایه ها ص ۱۲ )
۵-۷-۳سووشون:
چند تازن و مرد با لباسهای عاریتی قشقایی رقص دستمال و چوبی هشهلهفی می کردند( ص ۱۰)
- آنهم جلوی آدم های مکش مرگ مایی مثل دختر حاکم( ص ۳۶)
-باد مترسک هی کم شد و کم شد تا به کلی خالی شد .فش کردو افتاد روی روی زمین ( ص ۴۰)
-تفنگ های زنگ زده و شکسته پکسته را از شکاف کوه ها و سورا خ سمبه ها در آوردرید و روغن زدید و غارت و برادرکشی را از سر گرفتید . (۴۶)
- -آی می زند و آی می کوبد ،آی تند می زند … ( ص۲۷۲)
-خانم مرا فرستاد گوشک بگیرم . ( ص ۲۹۸)
-بعد لنگ و پاچه اش را گرفتند بردند توی دفتر . ( ص۱۰۴)
-اگر الدرم بلدرم کرد اسب قزل را بده ببرند. ( ص ۲۲۴)
-اگر سر هم بروداهل دروغ و دونک نیستم . ( ص ۲۴)
- از کی تا حالا این طور جی جی باجی دختر حاکم شده بود ،که خودش خبر نداشت ؟ ( ص ۳۶)
-ایناها این هم خواهرت حی و حاضر ( ص ۳۶)
-پایش را به زمین زد و پخی کرد . ( ص ۵۷)
-می دانست خانم فتوحی از روزنامه های بریده شده لجش خواهد گرفت . ( ص ۲۱۲)
-هی قشقایی و بویر احمدی است که می آید یک دست لباس خودی تحویل می گیرد و د برو . ( ص ۲۱۰)