تحریم سلطه سیاسی
تحریم های اجتماعی
محدودیت های فرهنگی
عدالت
احسان
کرامت
باور به کرامت انسانی مخاطب
احترام متقابل
تسامح در پذیرش اسلام
داوری براساس شریعت مخاطب
محدودیت های فرهنگی
شیعه
اهل سنت
اهل کتاب
کفار و مشرکین
احترام به مقدسات
احترام به آزادی
حسن معاشرت
نمودار اصول حاکم بر ارتباطات میان فرهنگی
اما مخاطبان طیف وسیعی را شامل میشوند و نمیتوان همه آنها را به یک چشم نگاه کرد. رویکرد بنیادین در روابط درونفرهنگی مسلمانان مبتنی بر اصل اخوت میباشد. اما «هرگز یک فرد مسلمان، که به خدای یگانه و روز رستاخیز، به حکومت عدل و داد ولزوم پیروی از ملکات فاضله و سجایای انسانی ایمان دارد، با یک فرد ملحد که به خدا و روز بازپسین اعتقاد ندارد و مسائل اخلاقی را بازیچه گرفته و آنها را افسانه میپندارد، نمیتواند برادر باشد.»[۱۲۰۳] بههمین ترتیب، مخاطبانی که به توحید باور دارند و خدا را پرستش میکنند با افراد ملحد و مشرکین متفاوتاند و همین تفاوتها در سطح تعاملات میانفرهنگی تاثیر میگذارد. بهعنوان مثال چنانچه از نظر فقهی حکم به طهارت اهل کتاب داده شود، بهطور قطع پیامدهایی را برای شیوه تعاملات مومنان با آنها خواهد داشت که از جمله آنها حلیت استفاده از طعاماهل کتاب[۱۲۰۴] و نیز ازدواج[۱۲۰۵] با زنان مومن آنهاست.[۱۲۰۶] علامه طباطبائی در اشاره به فلسفه چنین حکمی، تفاوت اهل کتاب با سایر غیرمسلمانان را دلیل حلیت بیان میکنند. «و حرمت ازدواج بین مردان شما و زنان اهل کتاب را برداشتیم، و براى این برداشتیم که آنها قبل از شما صاحب کتاب بودند، و قهرا نسبت به سایر طوایفى که مسلمان نیستند به مسلمانان نزدیک ترند؛ زیرا به توحید و رسالت اعتقاد دارند، بر خلاف مشرکین و بتپرستان که منکر نبوتند.»[۱۲۰۷] از ظاهر این آیه شریفه چنین بر مىآید که غرض از این تشریع، امکان بهرهمندى مسلمانان از غذاهاى اهل کتاب و تسهیل امر بر مسلمانان بهسبب رفت و آمد و معاشرت با یهودیان و مسیحیان، و نیز ممتاز دانستن پیروان ادیان آسمانى، در مقابل مشرکان و بتپرستان است.[۱۲۰۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
از همین منظر طبقهبندی مخاطبان بهعنوان اصلی مهم در ارتباطات میانفرهنگی جایگاه خود را پیدا میکند.
مومن
امر به معروف
امر به معروف
دعوت به مشترکات
دعوت به مشترکات
دعوت به فطرت
مصداق عمل فطری
توحید و آثار آن
مسلم
مومن
اهل کتاب
کافر/مشرک
رویکردهای متخذ متناسب با مخاطب
تعاملات یک شیعه با شیعه دیگر چنانچه در قلمرو ارتباطات میانفرهنگی قرار گیرد، همواره بر محور امر به معروف و نهی از منکر شکل میگیرد. چنانچه تفاوت نگرش در میان شیعیان و اهل تسنن آنچنان زیاد باشد که تفاهم میان آنان را دشوار سازد، ممکن است تعاملات میان آنان را به ارتباطات میانفرهنگی تبدیل کند و در اینصورت دعوت به مشترکات تقدم رتبی بر امر به معروف و نهی از منکر خواهد بود. اما ارتباط میانفرهنگی با اهل کتاب و کفار و مشرکین تفاوت بارزی با دو شکل پیشین دارد. چنانچه مخاطب غیر مسلمان باشد، بهدلیل وجود برخی مشترکات، ابتدا دعوت به مشترکات صورت میگیرد. مهمترین امر مشترک بین مسلمانان و اهل کتاب، باور به توحید است. التزام به توحیدباوری و ریشه مشترک ادیان، بهطور طبیعی آنان را به سوی پذیرش ادیان دیگر به خصوص دین اسلام سوق خواهد داد. اما تعامل یک مسلمان با مخاطبی که هیچ امر مشترکی، جز انسانیت، در میان نیست، از مسیر توجه به فطرت آغاز میگردد. ارجاع به فطرت و الزامات آن مسیر درستی را در اختیار فرد قرار میدهد. بدین ترتیب اصل طبقهبندی مخاطب به یک اصل جدی در ارتباطات میانفرهنگی از نگاه اسلامی تبدیل میشود.
نکته حائز اهمیت این است که همه اصول راهبردی از وزن و جایگاه برابر برخوردار نیستند بهعنوان مثال اصل طبقهبندیهای مختلف غیرمسلمانان در مقایسه با اصولی مانند دعوت و حفظ عزت و سیادت اسلامی وزن کمتری دارد امّا چنان نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. رابطه و پیوند اصول با یکدیگر، رابطه طولی نیست. هر کدام از اصول راهبردی از جهتی اهمیت پیدا میکنند. اگرچه بنظر میرسد اصل دعوت حاکم بر سایر اصول باشد ولی نمیتوان (بهعنوان مثال) اصل حفظ عزت و سیادت اسلامی را به نفع اصل دعوت نقض کرد. همانطور که بدون رعایت اصول انسانی و اخلاقی دعوت میسر نمیگردد. اصل همزیستی در قالب احترام متقابل بر مبنای کرامت ذاتی انسان تا جایی رعایت میشود که حریمها حفظ شده و مقدسات مورد اهانت قرار نگیرند. در غیر اینصورت اصل همزیستی به نفع اصل حفظ عزت و سیادت و اصل تبری کنار خواهد رفت. بنابراین، تعارضات بدوی میان برخی اصول و تاکتیکها به نفع اصل مهمتر، قابل رفع خواهد بود. از همین روست که در اسلام اصل مهمی تحت عنوان هجرت وجود دارد. یعنی چنانجه همزیستی و سکونت در یک محیط غیر اسلامی پیامدهای منفی برای دینداری یک مسلمان داشته باشد، اهمیت همزیستی به نفع اصل هجرت کنار گذاشته میشود. قرآن در بیش از ۱۴ آیه[۱۲۰۹] به زبانهای مختلف دستور به هجرت داده است. گاهی با زبان ملامت، میگوید «مگر سرزمین خدا گسترده نبود، چرا دست به هجرت نزدید؟»[۱۲۱۰] گاهی پاداش عظیم آن را گوشزد می کند و میفرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»[۱۲۱۱] آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند درجه بزرگتری نزد خدا دارند و آنها رستگارند». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ فَرَّ بِدینِهِ مِنْ اَرْضٍ اِلیَ اَرْضٍ وَاِنْ کانَ شِبْرا مِنَ الاَرْضِ اِسْتَوْجَبَ الْجَنَّهَ».[۱۲۱۲] کسی که برای حفظ دین و آئین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر هجرت کند، استحقاق بهشت مییابد». شهید مطهری فلسفه هجرت را نجات ایمان میداند: «هجرت یعنی دوری گزیدن از خانمان، و از زندگی و از همه چیز دست شستن برای نجات ایمان. پس معنایش این است که اگر ما در شرایطی قرار گرفته ایم که ایمانمان در خطر است ایمان جامعه ما در خطر است، اسلام ما در خطر است، امر دائر است که ما از میان شهر و خانه و لانه، و ایمان یکی را انتخاب کنیم».[۱۲۱۳] هجرت اصحاب کهف نمونه بارز از مهاجرتهای فرهنگی در تاریخ متدینان است.[۱۲۱۴] این هم برخاسته از فرهنگ اسلامی است که اولا فرد و عاملیت را در ساختار هضم نمیکند بلکه فرد را مسئول و دارای اختیار میداند و ثانیا، حیات و تکامل حقیقی انسان را در گرو حیات معنوی او میداند؛ از این روی گسترده مهاجرت را به فراتر از زندگی مادی و به آن، صبغه توحیدی داده است. بر همین اساس مهاجرت فرهنگی را که یکی از مفاهیم عمیق اسلامی به شمار میرود، بهترین هجرتها میداند، که پرتو توحید را در تمام جنبههای فردی و اجتماعی انسان میتاباند.
نکته مهمتر این است که نظام معنایی فرهنگ اسلامی از طریق همین اصول، که عمدتا ناظر به وجود آرمانی فرهنگ اسلامی است، به تعاملات اجتماعی در همه ساحتهای ارتباطی انسان سرریز میشود. به عبارت دیگر، اصول پیشگفته نمایانگر چتر معنایی فرهنگ اسلامی دستکم در عرصه تعاملات میانفرهنگی است. بنابراین در میدان کنش میانفرهنگی، کنشگر موظف به رعایت اصولی است که در همه عرصههای زندگی انسان لازم است رعایت شوند. به واقع هدف بنیادین و بلندمدت، انتشار دامنه باور و عمل به ارزشهای الهی است و نه لزوما دستیابی به برخی منافع کوتاه یا میانمدت.
فصل هشتم: کنش دعوتی، الگوی ارتباط میانفرهنگی اسلامی
کنش دعوتی، برآیند اصول حاکم بر ارتباط میانفرهنگی
نظام ارزشی و نظام اهداف برخاسته از جهانبینی اسلامی عملا اصولی را در اختیار مومنان قرار میدهد که از ظرفیت کافی برای شکلدادن نظام هنجاری و پیرو آن نظام ارتباطی برخوردارند. این اصول علاوهبر اینکه فرازمانی و فرامکانیاند و در هیچ شرایطی نباید نادیده گرفته شوند، دارای ویژگی راهبردی نیز میباشند؛ یعنی افقهایی برای پیشرفت تعاملات اخلاقی در جامعه ایمانی فراهم میکنند که میتوان با برنامهریزیهای مناسب به افقهای تعریف شده نایل شد. از همینرو میتوان از تعبیر اصول راهبردی نیز استفاده کرد. عملکرد این اصول با همدیگر و روابط درونی آنها منجر به شکلگیری یک نظام هنجاری میگردد که الگوی عمل در هر موقعیت را ترسیم می کند. کنشی که با الهام از اینگونه نظام هنجاری رخ میدهد، کنش ارتباطی اسلامی یا «کنش دعوتی» نام دارد که ثمره آن در میدان عمل یا «میدان کنش ارتباطی»[۱۲۱۵] حاصل میگردد. کنش دعوتی که البته بهصورت تیپ آرمانی[۱۲۱۶] در اینجا مطرح است، محصول و برآیند عملکرد اصول حاکم در ارتباطات میانفرهنگی است. در این نگاه هر فردِ مسلمان یک فرهنگ و بهتعبیر بهتر، یک امت است.[۱۲۱۷] مخاطب هم بایستی بههمین شیوه دیده شود. مخاطب هم اگرچه در ظاهر یک فرد، ولی در واقع یک امت تلقی میگردد؛ یعنی برآیند تعامل مجموعه عوامل فرهنگی بهشمار میرود. نقش فرهنگ بهصورت کلی و زبان بهعنوان تسهیلکننده یا مانع ارتباط میانفرهنگی در فضای کنش ظاهر میگردد. از همینرو، برخورداری از مهارتهای لازم ارتباطی و نیز شناخت کافی از مخاطب در موفقیت یا ناکامی ارتباطات میانفرهنگی نقش زیادی دارد.
آنچه در اینجا اهمیت بسیار دارد، استفاده از تجربیات تاریخی معصومین علیهمالسلام در بافت ارتباطات میانفرهنگی است. با توجه به اینکه در موضوعات استراتژیک نمیتوان از شیوه آزمون و خطا استفاده کرده و تدریجا به یک برنامه مناسب رسید نیاز به یک پشتوانه علمی بدون خطا، کاملا محسوس و روشن است. دین بهعنوان یک منبع فکری و طراح برنامه زندگی انسان در امور حیاتی و استراتژیک صاحب نظریه و برنامه است و با پشتوانه حیاتی خود ضریب اطمینان لازم را تضمین نموده است.[۱۲۱۸] برای کشف نگرشها و برنامهها در کنار گزارههای عقلی و تجربه بشری به گفتارها و رفتارهای معصومین مراجعه میشود. منابع گفتاری در اسلام، آیات قرآنی و متن روایات هستند. تاریخ و سیره پیامبر اسلام و معصومین علیهمالسلام نیز منابع رفتاری اسلام را تشکیل میدهند. مهمترین نکته در دستیابی به نگرشها و برنامهها، دستیابی به ضریب حساسیت و میزان اهمیت و محدوده تاثیرگذاری است که صاحب نگرش برای موضوع مورد نظر قائل است. توجه به منابع دین با یک دید نظامواره و سیستماتیک، قابلیت دستیابی به موارد فوق را ایجاد میکند.[۱۲۱۹] دین بهعنوان منبع اطلاعاتی که گزارههای آن برآیند محاسبهی بدون خطای تمام متغیرهای مرتبط با موضوع در شبکهی هستی است، نقشی حیاتی در تصمیمسازی دارد. اگر فردی پذیرفته باشد که دین علم خداوند است که در اختیار بشر قرار گرفته است نمیتواند از تلاش برای کشف استراتژی مورد نظر دین و اولویتدادن به خطمشی آن اغماض نماید. بسیاری از گزارههای دین، استراتژیک و تصمیمساز هستند و اولویتها، ضریب اهمیتها و نقطهی ثقلها در شبکه موضوعات را مشخص میکنند.[۱۲۲۰] آرمانها را از خدا میگیریم و راهبردهای رسیدن به آن را از پیامآوران او میخواهیم و با تفکر خلاق بهدنبال تغییر وضعیت موجود و خلق شرایط زمانی و مکانی مطلوب هستیم و خود را در دام هماهنگی با شرایط زمانی و مکانی که دیگران ساختهاند نمیاندازیم.[۱۲۲۱]
بهبیان دیگر، اگرچه اصول برخاسته از منابع چهارگانه اسلامی راه درست(نقشه راه) را برای مومنین نشان میدهد لکن مرور تجربیات تاریخی و سیره معصومین علیهمالسلام الگویی عملی برای ارتباط میانفرهنگی در اختیار ما قرار میدهد؛ چرا که رسول گرامی اسلام ص اسوه نیکویی برای مسلمانان است. ائمه معصومین نیز بسط همان اسوه در تاریخ ۲۵۰ ساله بودهاند. از اینرو بازخوانی سیره ۲۷۳ ساله تاریخ حضور معصومین علیهمالسلام، نمونههای عینی از شیوههای ارتباط میانفرهنگی را در اختیار ما قرار میدهد. الهامگیری از این پشتوانه غنی فرهنگ دینی، تعاملات مسلمانان با دیگران را در قلمرو «کنش دعوتی» قرار میدهد. کنش یک مسلمان زمانی از سنخ «کنش دعوتی» خواهد بود که براساس اصول پیشگفته صورت گیرد و میدان کنش میانفرهنگی جایی است که اثرات همه پشتوانههای معرفتی خود را نشان میدهد. در حقیقت آنچه قابل مشاهده و بررسی است همان کنشی است که در ارتباط میانفرهنگی رخ میدهد و به میزانی که از جهانبینی و اصول اسلامی متاثر باشد، اثرات مثبتی بر مخاطب خواهد گذاشت و این همان انتظاری است که دین اسلام از پیروان خود دارد.[۱۲۲۲] و مجموعه آموزههای اسلامی درباره ارتباط با غیرمسلمانان ذیل کنش دعوتی جای میگیرند.
مقایسه کنش دعوتی و کنش ارتباطی
کنش دعوتی را میتوان در تناظر با کنش ارتباطی هابرماس مطرح کرد. نه از آنجهت که کنش ارتباطی هابرماس ناظر به ارتباطات میانفرهنگی است، و نه از آن جهت که هابرماس رویکرد دینی به ارتباط اتخاذ کرده است، بلکه اولاً، کنش ارتباطی هابرماس ناظر به کنشهای میانفردی و چهره به چهره است؛ ثانیاً، هابرماس کنش ارتباطی خود را گفتگو مینامد،[۱۲۲۳] ثالثاً، هابرماس نیز کنش ارتباطی را راهی برای رهایی و نیل به حقیقت میداند و از این نظر مورد توجه برخی پژوهشگران ارتباطی قرار گرفته است.[۱۲۲۴] «بهنظر میرسد برخی نظریههای انتقادی مانند نظریه هابرماس با توسل جستن به معیارهای عقلانیت از نوعی مدلسازی بهرهگرفتهاند که راه را برای اشراب ارزشها در مدل باز میکنند.»[۱۲۲۵] در حقیقت در اینجا سعی میشود از ظرفیت «کنش ارتباطی» برای تبیین «کنش دعوتی» استفاده شود؛[۱۲۲۶] و رابعاً، چنانچه قلمرو بحث «کنش ارتباطی» به مباحث میانفرهنگی نیز کشیده شود، با همین ادبیات تحلیل خواهد شد. یعنی نظریه کنش ارتباطی هابرماس محدود به ارتباطات درونفرهنگی نیست. پژوهشگران زیادی از ظرفیت کنش ارتباطی هابرماس بهعنوان چارچوب نظری برای مطالعات میانفرهنگی به خصوص مسائل زبان در ارتباط میانفرهنگی استفاده کردهاند. [۱۲۲۷] همچنانکه کنش عقلانی ماکس وبر به همه انواع ارتباط قابل تعمیم است، کنش ارتباطی نیز از چنین ظرفیتی برخوردار است. رویکرد ارتباطی که در روششناسی بحث آن گذشت،[۱۲۲۸] این مدعا را تایید میکند. رویکرد ارتباطی بر نگاه برساختی استوار گشته است. این رویکرد با رد پارادایمهای مدرنیستی و پستمدرنیستی، رویکرد برساختی را مبنای گفتگوهای میانفرهنگی قرار میدهد. رویکرد برساختی، نه جمعگراست و نه فردگرا. بلکه تلاش میکند میان این دو آشتی برقرار کند. ارزشها و ترجیجات فردی تا جایی که به دیگران مربوط نمیشود، محترم است و افراد در این قلمرو کاملا آزادند اما هنگامی که پیامدهای اجتماعی داشته باشد، ساخت هنجارهای اجتماعی ضرورت پیدا میکند. در چنین حالتی، نگاه جمع در مورد یک زندگی خوب مبنا قرار خواهد گرفت. نگاه جمعی هم از طریق گفتگوی درون فرهنگی[۱۲۲۹] شکل میگیرد. مفهوم «جامعه خوب» نشاندهنده جایگاهی است که یک جامعه برای رسیدن به آن از طریق تعریف هنجارها و شکلدادن کنشهای افراد تلاش میکند. هنجارهای اخلاقی دست افراد قدرتمند را برای کنترل و محدود ساختن افراد ضعیف میبندد. این رویکرد شبیه نظریه ساختاربندی گیدنز است.[۱۲۳۰] در مرحله بعد همین شیوه درباره فرهنگهای دیگر در قالب گفتگوی میانفرهنگی[۱۲۳۱] بهکار گرفته میشود. یعنی افراد میتوانند هنجارهایی را از فرهنگهای دیگر اخذ کنند. بدینصورت هنجارها و اصول اخلاقی میتوانند از فرهنگهای مختلف نشأت بگیرند و رفتارهای درون فرهنگها را نیز تنظیم کنند. هنگامی با وضعیتهای جدید مواجه میشویم ممکن است مجبور شویم تا هنجارهای اخلاقی قدیمی را با هنجارهای جدید که برای حل مسأله مناسبند جایگزین کنیم. بدین شکل ارتباط میانفرهنگی جای ستیز فرهنگی را میگیرد.[۱۲۳۲]
این نگاه که هنجارهای اخلاقی از طریق فرایند گفتمان اجتماعی شکل میگیرند اخلاق گفتگویی هابرماس را تداعی میکند. هابرماس ادعا میکند که هنجارهای اخلاقی نمیتوانند بهطور متافیزیکی شکل بگیرند بلکه تنها میتوانند از طریق فرایند تعامل گفتگویی مبتنی بر عقلانیت مشروع گردند. در مفهوم وضعیت ایدهآلِ سخن هابرماس، هنجارهای اجتماعی دارای اعتبار جهانیاند مشروط بر اینکه از فرایند گفتگویی که هر دو طرف شانس مساوی برای مشارکت در گفتگو باشند، منتج شده باشند. نتیجه اخلاق گفتگویی این است که هیچ موضع[۱۲۳۳] و دیدگاهی معاف از انتقاد بازتابنده نیست. همه دیدگاهها باید در معرض مشاجرات عمومی قرار گیرد.
هابرماس کنشهای اجتماعی زیادی را مورد مطالعه قرار میدهد تا بهترین کنش را میان فرد و جهان اجتماعی مشخص نماید. او سخن از سه کنش بهمیان میآورد؛ کنش راهبردی، کنش نمایشی و کنش هنجاری. از نظر او هیچکدام از این کنشها، رابطهی کاملی میان فرد، فرهنگ و جهان اجتماعی برقرار نمیکند. بنظر او هنگامی میتوان یک کنش ایدهال داشت که سه چیز بهرسمیت شناخته شود و به همهی آنها ارجاع شود؛ «فرد»، «دیگری» و «امری مشترک میان آن دو».[۱۲۳۴] هنگامی که یک یا دو عنصر از این سه عنصر مغفول باشد کنش از اعتبار کاملی برخوردار نخواهد بود. کنش راهبردی، دیگری و فرد را مورد توجه قرار نمیدهد و تنها در پی تغییر در جهان عینی است، در کنش نمایشی، دیگری مورد توجه نیست بلکه فرد در چارچوب فرهنگ عمل میکند و در کنش هنجاری فرد از دایره توجه خارج است و عاملیت مغفول میماند. بر این اساس باید سه جهان در نظر گرفته شود: «من، فرهنگ، دیگری/ جهان ذهنی، جهان عینی، جهان اجتماعی».
هابرماس کنشی که به تمام این سه جهان ارجاع دارد را کنش ارتباطی مینامد. بنابر نظریه کنش ارتباطی، یک وضعیت آرمانی برای گفتگو وجود دارد که با ارجاع به جهانهای سهگانه پدید میآید:[۱۲۳۵]
جهانها | مولفههای ساختاری زیست جهان |