این سه نوع مختلف مشارکت میتواند به ما کمک کنند تا به مشارکت به جای محصول، به عنوان یک «فرایند» نگاه کنیم. هدف از این فرایند دستیابی به فعالیتهای خاصی است که موجب رسیدن به اهداف یک برنامه میشود (Oakley ، ۱۹۹۹).
- به نظر پاتنام جهت افزایش مشارکت مدنی میبایست اعتماد اجتماعی در بین افراد جامعه افزایش یابد.
از نظر وی، اعتماد از عناصر ضروری برای تقویت همکاری بوده و حاصل پیشبینیپذیری رفتار دیگران است که در یک جامعه کوچک از طریق آشنایی نزدیک با دیگران حاصل میشود، اما در جوامع بزرگتر و پیچیدهتر یک اعتماد غیرشخصیتر، یا شکل غیرمستقیمی از اعتماد ضرورت مییابد. پاتنام در بحث از شعاع اعتماد به دو نوع اعتماد شخصی و اعتماد اجتماعی اشاره دارد. به نظر وی، این نوع اعتماد، شعاع اعتماد را از فهرست کسانی که شخصا میشناسیم فراتر میبرد و همکاری گستردهتر در سطح جامعه را موجب میگردد. پاتنام افزایش مشارکت مدنی و گسترش شبکه های اجتماعی را از سازوکارهای تبدیل اعتماد شخصی یا خاص به اعتماد اجتماعی یا تعمیمیافته معرفی میکند. از نظر پاتنام اعتماد اجتماعی به همان اندازه که یک نگرش شخصی است، یک دارایی ضروری اجتماعی نیز بشمار میرود (putnam،۱۳۸۰: ۱۳۷-۱۳۶). از نظر وی، اعتماد و ارتباط متقابل اعضا در شبکه به عنوان وسیلهای برای رسیدن به توسعهی سیاسی و اجتماعی در سیستمهای مختلف سیاسی است. وی معتقد است، وجود این عامل است که میتواند با جلب اعتماد میان مردم و دولتمردان و نخبگان سیاسی موجب توسعهی سیاسی شود. بنابراین، اعتماد منبع با ارزشی از سرمایه است که اگر حکومتی به میزان زیادی آن را دارا باشد به همان اندازه رشد سیاسی و توسعه اجتماعی بیشتری نیز خواهد داشت (کتابی و دیگران،۱۳۸۳: ۱۷۳).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
- از نظر آنتونی گیدنز جوامع امروزی برای پیشرفت نیازمند مفهوم اعتماد هستند. مفهوم اعتماد تنها به معنای اعتماد به یک شخص خاص نیست بلکه شامل سازمانها و نهادهای بزرگتر، ازجمله نظامهای تخصصی میگردد؛ به طوری که این گونه روابط درگذشته بدین وسعت و گستردگی وجود نداشته است. اعتماد به شیرازه زمان و مکان مربوط میشود. نتایج تحقیقات گیدنز در انگلستان نشانگر آن است که اعتماد اجتماعی دارای سه بعد اعتماد بنیادی، اعتماد متقابل بین شخصی و اعتماد انتزاعی میباشد. به عبارت دیگر از نظر وی اعتماد به سه صورت خود را نشان میدهد یا به عبارتی دیگر، سه نوع است: اول اعتماد بین فردی یا اعتماد به افراد آشنا، دوم اعتماد اجتماعی یا اعتماد تعمیم یافته یا اعتماد به بیگانگان و سوم اعتماد مدنی یا اعتماد به سازمانها و نهادها. نظریهپردازانی مانند گیدنز، همچنین بین دو نوع اعتماد تمایز قایل میشوند: اعتماد به افراد خاص و اعتماد به افراد یا نظا مهای انتزاعی. اعتماد انتزاعی در برگیرنده آگاهی از مخاطره و فرد مورد اعتماد است. لذا درحالی که کنشگر میتواند به راحتی در مورد میزان ارزش اعتماد به افراد خاص قضاوت کند، براساس اطلاعات مربوط به تاریخچه آن فرد، انگیز هها و شایستگیهای او میتواند درباره میزان ارزش اعتماد نسبت به دیگران تعمیم یافته نیز دارای ایده ها و باورهایی باشد ( شارعپور، ۱۳۸۰: ۱۰۴).
- زتومکا با ملازم دانستن اعتماد اجتماعی با جامعه اخلاقی معتقد است اجتماع اخلاقی بیشتر با احساس تعلق، اعتماد، احساس مسئولیت و تعهد نسبت به دیگرانی که با آنها دارای ارزشها، منافع و اهداف مشترک است، سروکاردارد.ی ک اجتماع اخلاقی روابط افراد با یکدیگر را به شکل «ما» تعریف میکند. مقوله ما درقالب سه الزام اخلاقی یعنی اعتماد، وفاداری، و اشتراک مساعی با دیگران جلوه میکند. اعتماد اشاره به این دارد که ما از دیگران انتظار عمل صادقانه داشته باشیم. وفاداری هم یعنی التزام به عدم نقض اعتماد در قبال کسانی که به ما اعتماد کردهاند. اشتراک مساعی نیز دربرگیرنده این مهم است که در روابط به منافع دیگران توجه داشته و نسبت به آنان مسئولیتپذیر باشیم حتی اگر انجام وظیفه و مسئولیتپذیری ما با منافع شخصیمان درتعارض باشد (زتومکا،۱۳۸۶).
مفهوم حس اجتماعی برای توصیف احساس تعلق به انواع مختلف جوامع است. این جوامع شامل سازمانهای اجتماعی رسمی و غیررسمی محدود در یک مکان فیزیکی یا جغرافیایی، مانند جامعه محلی، شهر و یا شهرستان، محله، مدرسه میباشد.
- «مک میلان و چاوز» به چهار عنصر اصلی برای تعریف حس اجتماعی اشاره میکنند: عضویت، تاثیرگذاری، یکپارچگی و تحقق نیازها و ارتباطات عاطفی مشترک. عضویت به معنی احساس تعلق و ارتباط داشتن با گروه اجتماعی است. تاثیرگزاری به میزان اهمیت داشتن در گروه جمعی ارتباط دارد. یکپارچگی و برآوردن نیازها به افراد امکان استفاده از دیگران را با حضور در جمع میدهد و چهارمین عنصر ارتباطات عاطفی مشترک است که عقاید، باورها و موضوعاتی نظیر این میتواند به وجود آورنده ارتباطات عاطفی مشترک میان اعضاء باشد (Cicognani، ۲۰۰۷: ۹۹).
به گفته برخی از نویسندگان، حس اجتماعی را میتوان به عنوان یک کاتالیزور برای مشارکت اجتماعی و مشارکت در جامعه در نظر گرفت. به عنوان مثال، چاوز و وندرسمن (۱۹۹۰)، دیویدسون و کاتر (۱۹۸۶)، پرکینز و همکاران(۱۹۹۰)، هاگی و همکاران (۱۹۹۹)، معتقدند مشارکت در جامعه به جوانان فرصت بسط روابط اجتماعی با افرادی غیر از خانواده و همسالان را در موقعیتهای مختلف اجتماعی می دهد و به آنها کمک می کند تا یک درک درست نسبت به خود و دیگران پیدا کنند و از این طریق هویت اجتماعی خود را تقویت کنند (همان).
- میتوان گفت تأکید و توجه دورکیم به رابطه احساس تعلق اجتماعی و گسترش ارتباطات در سطح جامعه، در نظریه وفاق او به بهترین وجه نمود یافته است. او در ابتدا به نقش همبستگی و تعلق اجتماعی در گسترش و تقویت ارتباطات اجتماعی اشاره نموده و معتقد است، هرجا همبستگی اجتماعی نیرومند باشد، عامل نیرومندی در نزدیک کردن افراد به هم خواهد بود و باعث تشدید تماسهای آنها و بیشتر کردن فرصتهای ارتباطاتشان با یکدیگر خواهد بود (غفاری و نیازی، ۴۳:۱۳۸۶). دورکیم به دنبال آن معتقد است که «صفت عام و تعمیمیافته وفاق اجتماعی»، شرایط مساعدتری را برای، تعاون اجتماعی و مشارکت سیاسی و اجتماعی فراهم میکند که خود میتواند به امر توسعه و به گشت اجتماعی کمک کند (چلبی،۱۳۸۵، ۱۵۹-۱۶۰).
- ابن خلدون دانشمند اسلامی، همبستگی اجتماعی را مبتنی بر عصبیت قومی میداند و معتقد است که جوهره حیات جمعی را پدیده تعلق اجتماعی و روح یاریگری به یکدیگر تشکیل میدهد.
- اورت معتقد است حس تعلق، انگیزشی درونی برای هویت افراد در موقعیتهای اجتماعی گوناگون و نشان دهنده وفاداری آنها به رفتاری ثابت است که با انتظارات دیگران از آن موقعیت تطابق دارد و باعث سازگاری فرد با موقعیت اجتماعی میشود. این انگیزش از سویی، به اعمال قبلی افراد و از سوی دیگر، به ارزیابی آنان از نتایج آن نوع رفتار مربوط میشود. به بیان دیگر تعلق، بر داشتن تجربه مشترک، آرزوها، ارزشها و هنجارها و روابط ایمن و مطمئن دلالت دارد (Everett، ۲۰۰۹).
- برخی از صاحبنظران چون مولیناس، با بهرهگیری از اندیشه کلمن که به طرح سرمایه اجتماعی پرداخته است معتقدند که با افزایش سرمایه اجتماعی در یک جامعه، مشارکت اجتماعی بسط و گسترش مییابد و سرمایه اجتماعی را یک نوع خیر همگانی میدانند. به نظر مولیناس سرمایه اجتماعی محصول فعالیتهای اجتماعی و شبکه های عمیق تعاملی است که اعضای جامعه را به همکاری، تعاون و مشارکت ترغیب میکند (molinas، ۱۹۹۸: ۴۱۶).
- پارسونز که جامعه را به عنوان نظام اجتماعی در نظر گرفته است، معتقد است هرگاه در موقعیتهای اجتماعی کنشهای اظهاری فرد معطوف به دیگران باشد، به همکاری بیشتر و انسجام با دیگران میانجامد. در این کنشها مسئولیت و وفاداری به حد اعلای خود میرسد (غفاری و نیازی ، ۴۵:۱۳۸۶).
پارسونز همچنین، تعهد و مسئولیتپذیری اجتماعی را از ویژگیهای شخصیتی افراد میدانست که تحتتاثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی قرار دارد. پارسونز مسئولیتپذیری افراد و نهادها را برای نظم بخشیدن به نظام اجتماعی امری مهم میدانست. وی در کتاب نظام اجتماعی، نظم اجتماعی را به اجزاء خردتر تجزیه میکند و عقیده دارد هریک از آنها در داد وستد با اجزاء دیگر قرار دارند و ضمن رفع نیازهای یکدیگر، به رفع نیازهای کل نظام اجتماعی نیز کمک میکند (Parsons ،۱۹۵۱). پارسونز عقیده دارد در درون هریک از خرده نظامها و موقعیتها، کنشگران با توجه به نقشهای خود ایفای نقش میکنند. تعهد یا همان مسئولیتپذیری اجتماعی در رفتار کنشگران در قالب موقعیتهای اجتماعی، جایی که عرصه تعاملات و کنشهای اجتماعی است، قابل بررسی است (توسلی،۱۳۸۵ و کرایب،۱۳۸۵ و چلبی، ۱۳۸۵).
- میلر نیز در کتاب کنش اجتماعی از دو نوع کنش فردی و اجتماعی یاد کرده و مسئولیتپذیری و اخلاق مسئولیت را لازمه کنش جمعی میداند. او ضمن اشاره به سه نوع مسئولیت یعنی مسئولیت طبیعی، مسئولیت مبتنی بر نقش و مسئولیت اخلاقی، توجه به حقوق را اصلیترین عنصر در آنها میداند. به نظر میلر عامل وابستگی افراد به یکدیگر و درگیری آنها در امور گوناگون جامعه، عامل مسئولیتپذیر اجتماعی میباشد (Miller،۲۰۰۴، به نقل از خوشبین،۱۳۹۰).
- رابرت مرتون از جمله جامعهشناسان پیرو مکتب اصالت واقعیت اجتماعی است که کوشیده طرقی را که در آن رفتار نابهنجار، منحرف و رفتار بیمار گونه بوسیله صور خاصی از ساخت اجتماعی ساخته و تولید میشود نشان دهد.
وی همه صور اختلالات رفتاری از قبیل انحراف، نابهنجاری و بیگانگی را نه یک مسأله آسیب روانی و نه یک مسأله خاص فردی، بلکه به عنوان یک مسأله اجتماعی و برخاسته از ساخت اجتماعی در نظر میگیرد. وی دوجنبه یا بعد از سیستم اجتماعی و فرهنگی را مشخص میکند: الف- اهداف، آرزوها، انتظارات و ارزشهای فرهنگی ب– جادهها، راه ها، وسایل و اسباب حصول به این اهداف. به نظر مرتون در جامعه غربی بین آنچه که فرهنگ به عنوان هدف و ارزش تعیین و تبلیغ میکند و آنچه که ساخت اجتماعی به عنوان وسیله و راه وصول در نظر میگیرد تناسب و توازن نیست. ساخت اجتماعی نمیتواند وسایل و طرق یکسانی را برای همه اعضاء جامعه تدارک ببیند. توازن و ارتباط معقول و مؤثر بین هدف و وسیله تنها از طریق تهیه و تدارک وسایل و فرصتها و راه های قابل حصول برای همگان و از بین بردن نابرابریهای اجتماعی حاصل میشود. وقتی جامعه کلاً بر فرد کنترل دارد وی نوعی احساس بیقدرتی خواهد کرد؛ زمانیکه هر دو هدف و هنجار از دید فرد پوچ و بیمحتوا است وی نوعی احساس جدایی و انزوای اجتماعی خواهد داشت و زمانی که فرد ارزشها و هنجارهای اجتماعی را نپذیرد دچار نوعی احساس بیهنجاری است. به نظر مرتون هر سه جنبه بیگانگی یعنی احساس بیقدرتی، بیهنجاری و انزوا در مجموع و یا به صورت منفرد در فرد میتواند تظاهر کند. مرتون منبع بیگانگی را در شرایط آنومیک جامعه جستجو میکند و عقیده دارد که آنومی اجتماعی اثرات متفاوتی بر افراد با توجه به موقعیتهای مختلفی که آنها در ساختار اجتماعی اشغال کردهاند میگذارد (محسنی تبریزی،۱۳۷۰: ۶۲ و ۵۹).
- ساث ول (۲۰۰۳) جریان اجتماعی شدن و تجارب تدریجی در جامعه را از جمله عوامل سرخوردگی و دلمردگی اجتماعی افراد معرفی کرده و معتقد است که هرقدر افراد جامعه سطح بالایی از احساس عدم اثر بخشی در فرایندهای اجتماعی-سیاسی را تجربه کنند، احتمال بیشتری برای بیتفاوتی اجتماعی و بیگانگی از مسائل اجتماعی وجود دارد. (southwell، ۲۰۰۳).
- از نظر ملوین سیمن ساختار بوروکراسی جامعه مدرن شرایطی را ایجاد و ابقاء کرده است که در آن انسانها قادر به فراگیری نحوه و چگونگی کنترل عواقب و نتایج اعمال و رفتارهای خود نیستند. کنترل و مدیریت جامعه برسیستم پاداش اجتماعی به گونهایست که فرد ارتباطی را بین رفتار خود و پاداش مأخوذه از جامعه نمیتواند برقرار کند و در چنین وضعیتی است که احساس بیگانگی بر فرد مستولی گردیده و او را به کنشی منفعلانه و ناسازگارانه در قبال جامعه سوق میدهد. سیمن در یک تیپشناسی از بیگانگی، پنج نوع بیگانگی را ازهم متمایز میکند: ۱- احساس بیقدرتی ۲- احساس بیمعنایی یا احساس بیمحتوایی ۳- بیهنجاری یا احساس نابهنجاری ۴- احساس انزوای اجتماعی ۵- احساس تنفر یا تنفر از خویشتن.
به نظر سیمن اندیشه ناتوانی رایجترین کاربرد را در متون موجود دارد. این شکل بیگانگی را چنین میتوان درک کرد که انتظار یا احتمال شخص نمیتواند تعیین کننده دستاوردها یا نیروهای کمکی باشد که در حاصل رفتار خود جستجو میکند. احساس بیقدرتی یا ناتوانی، عبارتست از احتمال و یا انتظار متصوره از سوی فرد در قبال بیتأثیری عمل خویش و یا تصور این باور که رفتار او قادر به تحقق و تعیین نتایج مورد انتظار نبوده و وی را به هدفی که بر اساس آن کنش او تجهیز گردیده رهنمون نیست (محسنی تبریزی، ۶۸:۱۳۷۰ و ۶۷٫(
کنش مشارکتی که با جهتگیری عامگرایانه و همراه به اعتماد متقابل صورت میگیرد در فضای عمومی تعریف میشود. از اینرو وجود حوزه عمومی و مباحثه آزاد و فارغ از سلطه از مقتضیات کنش مشارکتی است. در جریان این گفتگوی آزاد است که افراد خود را جزیی از جمع میپندارند و رفتارهای جمعی را میآموزند و اقدام به مشارکت اجتماعی میکنند و دنیای خود را همراه با ارزشها و مشترکات هنجاری بنا میکنند. اگر افراد احساس کنند که کنش آنها در ساختن دنیای آنها بیهوده است و احساس بیقدرتی به آنها دست دهد، هرگز وارد مشارکت و مباحثه نمیشوند. اینکه افراد وارد مشارکت میشوند و در ساختن دنیای خود مشارکت میکنند، به خاطر اینست که آنها این فرض را با خود دارند که مباحثه و مشارکت آنها تاثیری در ساختن دنیای خودشان دارد. اگر افراد احساس کنند که مشارکت آنها فایدهای ندارد و احساس بیقدرتی کنند، وارد کنش مشارکتی نمیشوند.
- ماری لوین با بهره گرفتن از نظریه سیمن، بیگانگی را در حوزه های سیاسی - اجتماعی مورد بررسی قرار داده و معتقده است در بیگانگی سیاسی - اجتماعی فرد دچار حالتی میشود که احساس میکند در فعالیتهای سیاسی - اجتماعی، دیگر تاثیرگذار نیست و به این باور میرسد که رأی او در امور سیاسی و اجتماعی موجب تغییر نمیشود و این نوع بیگانگی میتواند به اشکال گوناگون یعنی احساس بیقدرتی، بیمعنی بودن، بیهنجاری و احساس بیزاری و تنفر بروز نماید. احساس بیقدرتی یعنی اینکه فرد فعالیتهای سیاسی - اجتماعی خود را در رسیدن به اهداف مورد نظر بیتاثیر تلقی نماید. مثلاً او بر این باور است که رأی دهندگان نقشی در نتایج انتخابات ندارند، چرا که جامعه فقط توسط اقلیت بانفوذ و قدرتمند اداره و کنترل میشود. احساس از خودبیزاری در فرد هنگامی بروز میکند که فرد از شرکت در فعالیتهای سیاسی - اجتماعی هیچگونه رضایت و خشنودی احساس نمیکند. در چنین وضعیتی فعالیتهای فردی بیش از فعالیتهای اجتماعی - سیاسی (مانند شرکت در انتخابات)، ارضاء کننده است. گروه های اجتماعی مختلف از نظر احساس هر یک از جنبه های چهارگانه بی قدرتی، بی معنایی، بیهنجاری و از خود بیزاری، در شرایط متفاوتی به سر میبرند. برای مثال تحصیلکردهها بیشتر دچار احساس بیمعنایی میشوند (لوین به نقل از حسنی: ۱۳۸۹: ۱۴۲).
- بروس کوئن درخصوص میزان مشارکت اجتماعی افراد، معتقد به تاثیر طبقه اجتماعی میباشد. وی معتقد است معمولا هر چه طبقه اجتماعی بالاتر باشد، احتمال مشارکت و درگیری مردم در فعالیتهای اجتماعی بیشتر است. به نظر وی در سطح مشارکت فعال در باشگاههای اجتماعی، انجمنهای شهری، انجمنهای خانه و مدرسه و سازمانهای سیاسی در میان اعضای طبقات پایین نازلتر است (کوئن، ۱۳۷۱: ۱۸۵).
- آلموند و پاول، ضمن تاکید بر تحصیلات، درآمد و رتبه شغلی افراد در تعیین پایگاه اقتصادی و اجتماعی آنان معتقدند که شهروندان تحصیلکرده، ثروتمند و بهرهمند از مهارتهای حرفهای بالاتر، احتمال بیشتری دارد که واجد ایستارهای مشارکتجویانه باشند. منابع و مهارتهایی که اینگونه افراد در زندگی خصوصی خود به دست میآورند، در مواردی که وظیفه یا ضرورت حکم کند، میتواند این شهروندان را به سهولت به مشارکت سیاسی بکشاند (آلموند و پاول، ۱۳۸۰: ۱۳۸).
- دیوید سیلز (۱۹۶۸) معتقد است، افراد در بطن نیروهای اجتماعی (منزلت، تعلیم، تربیت و آموزش، مذهب و…) محاط شدهاند. تفاوتهای شخصیتی از نظر توانمندیها و استعدادها موجب میشود که افراد از نظر آمادگی برای پاسخ دادن به محرک های اجتماعی متفاوت باشند. و اینکه پیش شرطهای اجتماعی و روانشناختی تا چه حد بر فعالیت اجتماعی و سیاسی افراد تأثیر میگذارند تا حدود زیادی به خود محیطهای اجتماعی شامل نهادها، ساختارهای اجتماعی، الگوی باورها، جامعهپذیری، اعتقادات و ارزشهای فرهنگی و سیاسی بستگی دارد. این سه دسته از متغیرها (نیروی اجتماعی، تفاوت شخصیتی و محیطهای اجتماعی) به شدت با هم مرتبط و به همآمیخته هستند و هر تغییری در هریک از آنها، مشارکت را افزایش یا کاهش میدهد و هر تحلیلی که فقط مبتنی بر یکی از عوامل باشد گمراه کننده و ناقص است. وی تأکید میکند که همبستگی بین مشارکت و برخی از این متغییرها در مواردی ضعیف و بیثبات است و نیز ممکن است از یک زمینه فرهنگی به زمینه فرهنگی دیگر تغییر کند (Sills، ۱۹۶۸: ۲۵۶).
- مایکل راش عقیده دارد که شواهد فراوانی وجود دارد که مشارکت سیاسی در تمام سطوح، بر اساس پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی، تحصیلات، شغل، جنسیت، سن، مذهب، قومیت، منطقه و مکان سکونت، شخصیت، محیط سیاسی یا زمینهای که مشارکت در آن اتفاق میافتد متفاوت است. (راش، ۱۳۸۱: ۱۳۳).
- لیپست که جامعهشناس واقعیتگرا، کارکردگرا است معتقد است افراد در بین سایر نیروهای اجتماعی قرار دارند و رفتارشان متأثر از این نیروها و عوامل است. برخی از عواملی که محیط اجتماعی فرد را میسازند عبارتند از: تعلیم و تربیت، شغل، در آمد، سن، نژاد، جنس، قومیت، اقامت و. ..). مدل وی عمدتاً بر متغیرهای اجتماعی تأکید دارد و جامعه شناختی است و با بهره گرفتن از اطلاعات موجود در دموکراسیهای غربی برای آن کشورها تنظیم شده است. به اعتقاد وی الگوی شرکت در انتخابات در کشورهای مختلف (آلمان ، سوئد، امریکا، نروژ، فنلاند و کشورهای دیگری که اطلاعاتی در مورد آنها در دسترس است) یکسان است. مردان بیش از زنان، آموزش دیده ها بیش از کمتر آموزش دیده ها، شهرنشینان بیش از روستائیان، میان سالها (۵۵ -۳۵) بیش از جوانان و پیران، متأهلها بیش از مجردها، افراد دارای منزلت بالا بیش از افراد دارای منزلت پایین و اعضای سازمانها بیش از غیرعضوها مشارکت میکنند. با این وجود، این تفاوت در بسیاری از کشورها در حال محدود شدن است مثل سوئد در مورد سن و جنس و در آمریکا شرکت درانتخابات و رأی دادن مردم براساس بعضی متغیرهای جمعیتی - اجتماعی (لیپست به نقل از حسنی: ۱۳۸۹: ۱۴۲).
در مجموع باید گفت اظهارنظرها و تعاریف ارائه شده در مورد مشارکت، بازتاب الگوی اعتقادی و نظری به کار گرفته شده است. تلقی مشارکت صرفاً به عنوان جزیی کمیت پذیر که میبایست در یک پروژه تزریق گردد، امکان پذیر نیست. مشارکت اساساً فرایندی کیفی است که اگر قرار است موثر باشد، تغییراتی بنیادین در اندیشه و عمل میطلبد. بنابراین ارائه یک فهرست جهان شمول از عواملی که در این فرایند موثر است، غیر ممکن میباشد. بر این اساس و با توجه به اینکه برای انجام یک تحقیق جامع و کامل، میبایست فرضیات محدود بوده و متناسب با شرایط مورد نظر مانند زمان، هزینه و… باشد، لذا از بین عوامل و متغیرهای مرتبط و موثر بر مشارکت به روش خبرهسنجی و پس از گفتگو با اساتید و متخصصان این رشته، در نهایت متغیرهای اعتماد اجتماعی، احساس تعلق اجتماعی، مسئولیتپذیری اجتماعی، احساس بیقدرتی و عوامل فردی بهعنوان متغیرهای مستقل تحقیق درنظر گرفته شد.
۳-۲٫ مروری بر تحقیقات پیشین:
۱-۳-۲٫ بررسی تحقیقات داخلی:
- محمد حسن مقدس جعفری و رضا کریمی در سال ۱۳۹۲ به « بررسی مشارکت اجتماعی جوانان ۲۹ – ۱۸ ساله شهر بم بعد از زلزله و عوامل موثر بر آن» پرداختهاند. روش پژوهش مذکور ، پیمایش و مصاحبه حضوری مبتنی بر پرسشنامه میباشد. در این تحقیق، به وسیله نمونهگیری خوشه ای چند مرحلهای و نمونهگیری تصادفی ساده با ۴۰۰ نفر از جوانان ۲۹-۱۸ سال شهر بم مصاحبه شده است. در چهارچوب نظری این پژوهش از نظریات جامعهشناسانی چون لرنر، اینگلهارت، هانتیگتون، لیپست، آلموند و پاول، راجرز و کولین استفاده شده است. نتایج ضریب همبستگی پیرسون نشان میدهد که متغیرهای احساس تعلق اجتماعی، رضایت اجتماعی، اعتماد اجتماعی، میزان استفاده از رسانه ها، مسؤولیتپذیری اجتماعی و عضویت داوطلبانه در نهادهای اجتماعی رابطه مثبت و مستقیمی با میزان مشارکت اجتماعی جوانان دارند و متغیرهای سن، تحصیلات، تقدیرگرایی، تأثیرپذیری از روابط خویشاوندی، آزادی اجتماعی و مدت زمان سکونت در محل رابطه معناداری با میزان مشارکت اجتماعی جوانان ندارند. از سوی دیگر بین میزان مشارکت اجتماعی جوانان در دو گروه مجرد و متأهل تفاوت معناداری وجود نداشته اما بین میزان مشارکت اجتماعی جوانان در دو گروه زنان و مردان و همچنین در گروه های مختلف دانشجویی، دانشآموزی، زنان خانهدار، شاغلین و بیکاران تفاوت معناداری وجود دارد.
- زیاری و دیگران در سال ۱۳۹۲ طی تحقیقی به «سنجش میزان مشارکت شهروندان در مدیریت شهری بر اساس الگوی حکمرانی خوب شهری- مطالعه موردی؛ شهر یاسوج» پرداختهاند. این مقاله با هدف سنجش میزان مشارکت شهروندان در مدیریت شهری یاسوج بر اساس الگوی حکمرانی خوب شهری تدوین شده است و به بررسی معناداری رابطه بین معیارهای حکمرانی شهری (شفافیت و پاسخگویی، عدالت اجتماعی، آگاهی شهروندی، اعتماد اجتماعی و کارآیی و اثربخشی) به عنوان متغیرهای مستقل با متغیر وابسته مشارکت شهروندان در مدیریت شهری پرداخته است. نوع تحقیق کاربردی و روش مطالعه توصیفی- همبستگی میباشد. روش جمع آوری اطلاعات، پیمایشی از طریق پرسشنامه بوده و حجم نمونه با بهره گرفتن از فرمول کوکران ۳۲۰ نفر محاسبه شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که از بعد ذهنی تمایل شهروندان به مشارکت در مدیریت شهری بالاست و بستر بسیار مناسبی برای مشارکت در شهر مورد مطالعه وجود دارد. اما در بعد عینی مشارکت شهروندان از سطح حداقلی پیروی میکند. بر اساس نتایج آزمون همبستگی پیرسون، بین معیارهای حکمرانی با متغیر وابسته، مشارکت شهروندان در مدیریت شهری ارتباط معنیداری وجود دارد. همچنین نتایج آزمون مشخص میکند که بین معیارهای حکمرانی ارتباط متقابل و تنگاتنگی وجود دارد.
- شیانی و دیگران در سال ۱۳۹۱ تحقیقی با عنوان «بررسی عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت شهروندان در مدیریت امور شهری تهران»، انجام دادند. هدف از انجام تحقیق فوق، پاسخگویی به دو سوال اساسی بود: مشارکت شهروندان در امور شهری چه جایگاهی دارد؟ عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت شهروندان در مدیریت امور شهری کدامند؟ برای پاسخ به پرسش نخست، مشارکت شهروندی از جنبه ذهنی بررسی شده است .این بخش، تغییر در گرایشها، باورها و وجهه نظرهای مردم را مورد توجه قرار میدهد و برای پاسخ به پرسش دوم، رفتار مشارکت، در حوزه های فرهنگی - اجتماعی بررسی شده است. این مطالعه به روش پیمایشی انجام شده و جمعآوری اطلاعات در قالب پرسشنامه صورت گرفته است. جامعۀ آماری شامل ۱۳۳۵ نفر از شهروندان شهر تهران است که به روش نمونهگیری تصادفی انتخاب شدهاند. نتایج پژوهش فوق نشان داد که مشارکت شهروندان در مدیریت امور شهری باید داوطلبانه و هدفمند صورت گیرد. برنامهریزان شهری نخست باید بر مشارکت ذهنی و تغییر در باورها و گرایشهای شهروندان تأکید نمایند. رفتار مشارکتی در برنامههای شهری نیز باید در دو بخش انجام شود. در مرحلۀ اول باید شناخت عوامل اثرگذار در مشارکت شهروندی، مورد توجه قرار گیرد و در مرحلۀ دوم حفظ مشارکت در طرحها و برنامههایی است که اجرا شده است. جلب مشارکت زنان، جوانان و بازنشستگان و… و تعیین ساز و کارهای مشارکتی آنان در حوزه های اجتماعی- فرهنگی میتواند کارایی و بهره وری مدیریت شهری را افزایش دهد.
- عباس حمیدی زنگیر در سال ۱۳۹۰ در پایان نامه کارشناسی ارشد خود به «بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی با میزان مشارکت انتخاباتی (مطالعه موردی: دانشجویان دانشگاه پیامنور گرمی)» پرداخته است. در این تحقیق سرمایه اجتماعی بر اساس ابعادش مشخص شده است که عبارتند از: انسجام اجتماعی، مشارکت اجتماعی، مسئولیت اجتماعی و اعتماد اجتماعی (اعتماد بین فردی، اعتماد تعمیم یافته، اعتماد نهادی). همچنین منظور از مشارکت انتخاباتی شرکت دانشجویان در سه انتخابات (شوراها، مجلس و ریاست جمهوری) میباشد. هدف اساسی در این پژوهش بررسی رابطه بین «میزان سرمایه اجتماعی و میزان مشارکت انتخاباتی در بین دانشجویان دانشگاه پیام نور شهرستان گرمی» است. حجم نمونه در این تحقیق ۳۵۰ نفر میباشد و شیوه نمونهگیری، طبقهای متناسب با حجم میباشد. جهت آزمون روابط بین متغیرها با توجه به سطح سنجششان، از ضریب همبستگیV کرامر و ضریب گاما استفاده شده است. یافتهها حاکی از آن است که، بین متغیرهای مستقل (انسجام اجتماعی، مسئولیت اجتماعی و اعتماد نهادی) با متغیر وابسته (میزان انتخابات شوراها) در سطح خطای کوچکتر از ۰۵/. رابطه معناداری وجود دارد. اما بین متغیرهای مستقل (انسجام اجتماعی، مشارکت اجتماعی، مسئولیت اجتماعی، اعتماد بین فردی، اعتماد تعمیم یافته و اعتماد نهادی) با متغیرهای وابسته (میزان شرکت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری) رابطه معناداری مشاهد نشده است. یافته های این تحقیق نشان داده است که، در حالت کلی بین سرمایه اجتماعی و میزان مشارکت انتخاباتی در جامعه مورد مطالعه، رابطه معناداری وجود ندارد.
- محمدرضا خلیفه در پایان نامه کارشناسی ارشد خود به «بررسی میزان مشارکت اجتماعی مردم در شهر مرودشت و عوامل موثر بر آن در سال ۱۳۸۷»، پرداخته است. این پژوهش در راستای رسیدن به این سئوال است که در شهر مرودشت مشارکت اجتماعی در چه اندازه و تحت تأثیر چه عواملی است. جامعه آماری شامل افراد ۶۵- ۱۸ ساله ساکن شهر مرودشت است که به صورت تصادفی۳۸۵ نفر بعنوان نمونه انتخاب شدهاند. روش تحقیق پیمایشی بوده و داده ها به کمک پرسشنامه جمع آوری شده است. این پژوهش با بهره گرفتن از روش های آماری تحلیل واریانس، آزمون ضریب همبستگی و رگرسیون به نتایج ذیل رسیده است: متغیرهای سن، جنس، تحصیلات، شغل، درآمد، احساس تعلق شهری، دارا بودن قدرت سیاسی، بیگانگی سیاسی، رضایتمندی از عملکرد مسؤولان شهری، احقاق حقوق شهروندی و استفاده از رسانه های جمعی با متغیر مشارکت اجتماعی دارای رابطه معناداری بودهاند. در نهایت، از بین متغیرهای مستقل، متغیر درآمد در تغییرات مشارکت بیشتر مؤثر بوده است و به ترتیب، دارا بودن قدرت سیاسی، بیگانگی سیاسی، احساس تعلق شهری و استفاده از رسانه های گروهی در مشارکت تأثیرگذار بودهاند.
- یکی از تحقیقهای انجام شده در این خصوص تحقیقی تحت عنوان «تحلیلی بر سنجش عوامل مؤثر بر مشارکت شهروندان در مدیریت شهری» است که توسط تقوایی و دیگران در سال ۱۳۸۸ به انجام رسیده است. روش جمع آوری اطلاعات بر مبنای کتابخانهای و میدانی، و آزمونهای آماری مورد استفاده نیز کندال، رگرسیون چند متغیره و اسپیرمن بوده است. نتایج بهدست آمده در این تحقیق به شرح زیر است: ۱- ارزیابی شهروندان از پیامدهای مشارکت مثبت بوده، بیشتر شهروندان معتقد بودند که میتوانند با مشارکت در مدیریت شهری تاثیرگذار باشند. بیشترین مشارکت مربوط به، برگزاری مراسم و جشنهای محلی و کمترین مشارکت مربوط به اطلاع رسانی مشکلات به مدیران شهری بوده است؛ ۲- هر چه میزان رضایتمندی افراد از خدماترسانی مدیران شهری بیشتر باشد، به همان میزان تمایل به مشارکت در مدیریت شهری افزایش مییابد ۳- هرچه احساس مالکیت؛ یعنی مدت زمان سکونت و نوع مالکیت (ملکی) بیشتر باشد، به همان اندازه مشارکت افزایش پیدا میکند. ۴- وضعیت اقتصادی و اجتماعی شهروندان برمشارکت تعیین کننده است، که با بررسی متغیرهای اقتصادی و اجتماعی مشخص شد با بهتر شدن وضعیت اقتصادی و اجتماعی میزان مشارکت هم بالا میرود.
- نوروزی و بختیاری در سال ۱۳۸۸ تحقیقی با عنوان «مشارکت اجتماعی و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن» به انجام رساندهاند. پژوهش مذکور، به بررسی میزان مشارکت اجتماعی - سیاسی و عوامل مؤثر بر آن در شهرستان خدابنده پرداخته است. جامعه آماری این پژوهش افراد ۶۰-۳۰ ساله ساکن در این شهرستان بوده و ۴۰۰ نفر به عنوان حجم نمونه تعیین شده اند. ابزار گردآوری اطلاعات مصاحبه مبتنی بر پرسشنامه میباشد. یافته های پژوهش، حاکی از میزان مشارکت اجتماعی- سیاسی متوسط به پایین در شهرستان خدابنده است.
همچنین همبستگی معنیدار، در سطح اطمینان ۹۹ درصد، بین متغیرهای مستقل (سن، جنسیت، طبقه اجتماعی، محل سکونت، عامگرایی، آیندهنگری، بیگانگی اجتماعی – سیاسی، اعتماد، ساختار خانواده، تعلیم و تربیت، رسانه های گروهی، تقدیرگرایی) با متغییر وابسته (مشارکت اجتماعی – سیاسی) برقرار بوده است.
- سفیری و صادقی تحقیقی تحت عنوان «مشارکت اجتماعی دانشجویان دختر دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاههای شهر تهران و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن» در سال ۱۳۸۸ انجام دادهاند. در این تحقیق چگونگی پیوند بین مشارکت اجتماعی دانشجویان دختر و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن با روش پیمایشی بررسی و تحلیل شده است.
جامعه آماری این پژوهش را دانشجویان دختر ۱۸ تا ۲۹ ساله مشغول به تحصیل در دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاههای دولتی شهر تهران تشکیل دادهاند. نمونهگیری پژوهش به روش طبقهای انجام شده و با بهره گرفتن از فرمول کوکران ۳۴۳ نفر از دانشجویان دختر، به عنوان جمعیت نمونه انتخاب شدهاند.
آزمونهای همبستگی پیرسون در پژوهش مذکور نشان میدهد رابطه سه متغیر سرمایه اجتماعی (اعتماد اجتماعی)، احساس بیقدرتی و خودپنداره با مشارکت اجتماعی معنادار بوده و بیشترین تاثیر را متغیر اعتماد اجتماعی بر مشارکت اجتماعی دانشجویان دختر داشته است.
- رضادوست و دیگران (۱۳۸۸)، در تحقیقشان با عنوان «بررسی عوامل موثر در مشارکت اجتماعی شهروندان، جامعهی شهری شهر ایلام» و با بهره گرفتن از روش پیمایش، در بین نمونهای ۳۸۵ نفری به تحقیق پرداختهاند. چارچوب مفهومی این تحقیق، نظریههای وبر، هومنز، لرنر، گای درام، اوکلی و مارسدن و پارسونز میباشد. در این تحقیق، ارتباط متغیرهای جنس، وضعیت اشتغال، وضعیت تاهل، تحصیلات، رضایت از خدمات شهری، عضویت در تشکلهای اجتماعی و شرکت در انتخابات با متغیر مشارکت اجتماعی شهروندان مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج حاصل از آزمون چند متغیره نشان از معنادار بودن ارتباط متغیرهای فوق به غیر از جنس بر مشارکت اجتماعی داشته است. نتایج حاصل از آزمون چند متغیره نیز نشان میدهد که در نهایت متغیرهای مستقل ۵۲ درصد از واریانس متغیر وابسته را تبیین میکنند. در این تحقیق متغیر شرکت در انتخابات بیشترین سهم را در تبیین داشته است. نتایح این تحقیق به طور کلی نشان از این مسئله دارد که مشارکت اجتماعی در بین مردم شهرستان ایلام، هنوز به عنوان یک مولفه مدرن شناخته نشده است.
- تحقیق دیگری تحت عنوان «مشارکت اجتماعی در ایران» توسط محسنی و جاراللهی در سال ۱۳۸۲ انجام شده است. اجتماعی به نتایج زیر دست یافتهاند: مشارکت در انجمنهای علمی و فرهنگی در ایران بسیار ضعیف است. مشارکت مردان با انجمنهای علمی و فرهنگی بیش از مشارکت زنان است. با افزایش سطح سواد، اطلاعات عمومی و اعتقاد کمتر به جبرگرایی، ارتباط با انجمنهای علمی و فرهنگی بیشتر میشود. عوامل فرهنگی بیش از عوامل مادی در میزان مشارکت افراد با انجمنهای علمی و فرهنگی نقش دارند. همچنین میانسالان بیش از همه گروه های سنی با گروه ها و نهادها همکاری و مشارکت دارند.
جوانان بیش از بقیه در فعالیتهای اجتماعی شرکت دارند. مشارکت مردان با گروه ها بیش از زنان است. کسانی که دارای مدرک دانشگاهی و اطلاعات عمومی بالا هستند، همکاری بیشتری با گروه ها و نهادها دارند. در رابطه با متغیرهای اقتصادی، بالاترین شاخص مشارکت نزد افراد طبقه اجتماعی بالا، برخوردار از درآمد متوسط و یا بالا و محصلین و دانشجویان ملاحظه میگردد. همچنین عوامل فرهنگی بیش از عوامل اقتصادی در مشارکت افراد در گروه ها نقش دارند.
- ازکیا و غفاری در تحقیقی با عنوان «بررسی رابطه بین اعتماد و مشارکت اجتماعی در نواحی روستایی کاشان» پیوند بین اعتماد اجتماعی و مشارکت اجتماعی را مورد بررسی و تحلیل قرار دادهاند. داده های جمع آوری شده از جامعه مورد مطالعه، دلالت بر وجود رابطه معنادار در سطح اطمینان ۹۹ درصد بین دو متغیر میزان اعتماد اجتماعی و میزان مشارکت اجتماعی دارد. یعنی با افزایش میزان اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی نیز افزایش پیدا کرده است. البته این تاثیربخشی صورتی یک جانبه ندارد بلکه حالتی چند جانبه و متعامل دارد و نوعی رابطه تعاملی بین دو متغیر اعتماد اجتماعی و مشارکت اجتماعی وجود دارد که هر یک مقوم دیگری است و برآیند این رابطه متعامل، گسترش فضای عمومی است که با تنوع نهادهای مشارکتی و جمعی شناخته میشود.