غریبه کنار کاناپه
آقای هدایت! بجا میآورید
حنای سوخته
زیر درخت گل اشرفی
خواهر بگو
جامها و دست ها
با چتر بسته زیر باران
خانه سنگباران
ترس
نمودار ۴ . نمودار تفکیکی موضوعات آثار شهلا پروینروح
شیوا ارسطویی
شیوا ارسطویی در سال ۱۳۴۰ در تهران متولّد شد. او فارغالتّحصیل رشتهی مترجمی زبان انگلیسی است. در کلاسهای داستاننویسی رضا براهنی آموزش دیده و رویکردی تجربی به داستان و عناصر آن دارد. اوّلین اثر او داستان بلند او را که دیدم زیبا شدم (۱۳۷۲) است که نویسنده تلاش در آفرینش داستانی با ساخت نو دربارهی جنگ دارد. در مجموعه داستان آمده بودم با دخترم چای بخورم (۱۳۷۶) راوی زنی است که موقعیّتی را میسازد که در آن خودش را پیدا کند. رمانهای نسخهی اوّل (۱۳۷۷)، بیبی شهرزاد (سوئد، ۱۳۸۰-تهران، ۱۳۸۳) و آسمان خالی نیست (۱۳۸۲) را نوشت. برای مجموعه داستان آفتاب مهتاب (۱۳۸۱)، برندهی جایزهی ادبی گلشیری شد. این داستان بیانگر کنشها و واکنشهای تیپهای یک اجتماع است. ارسطویی دو مجموعه شعر نیز منتشر کرده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
خلاصه داستانها
آمده بودم با دخترم چای بخورم
این داستان نگاهی است به فروریزی یک خانواده روشنفکر از نگاه زنی که دارد گذشته را طی نامهای به مادرش مرور میکند. او دو سال است که از مهران، همسرش جدا شده. مهران کارگردان و فیلمنامهنویس است. همچنین مردی است بی بند و بار که با زنهای دیگر اوقات میگذراند. مهران به شهرزاد که در گذشته او را زنی بی استعداد میخواند و به او میگفت اصلاً استعداد بازیگری ندارد پیشنهاد بازی در فیلمش را میدهد. او میپذیرد و به خانهی شوهر سابقش بازمی گردد تا در آنجا فیلم بازی کند. شهرزاد حین بازیگری زندگی حقارت بار گذشته اش را در تقابل با امروز قرار میدهد تا کم کم به شرح روایت زندگیاش از لابه لای روایت صحنههای فیلمبرداری بپردازد. در واقع دو داستان در هم بازتاب مییابند و همدیگر را توضیح میدهند در واقع یک ماجرا با دو صدا، یا دو نحوهی برداشت، بازآفرینی میشود.
مادرش پس از دریافت نامه به ایران بر میگردد ولی هر چه جستوجو میکند شهرزاد را نمییابد. او پس از ورود به ایران در سردر همهی سینماها عکس دخترش را میبیند. شهرزاد برندهی جایزهی بهترین بازیگر نقش زن میشود و برای دادن جایزه به او جشن بزرگی بر پا میکنند ولی او به جشن نمیآید و مادرش که به امید دیدن او به جشن آمده بود خطاب به مهران میگوید من فقط آمده بودم با دخترم چای بخورم.
مسائل زنانx مسائل عاطفی¨
مسائل اجتماعی و فرهنگی ¨ مسائل سیاسی ¨
عصر
راوی این داستان دانای کل است که وضعیت دختر بچهای به نام شهرزاد را توصیف میکند که روی پشت بام خانه ایستاده و از آنجا حیاط خانهی همسایه را نگاه میکند. برادرش شهاب در حال بازی در کوچه است. در خانهی همسایه نیز شهرزاد و شهاب دیگری هستند و زندگی دیگری در جریان است. شهرزاد بر میگردد و به حیاط خانهی خودشان مینگرد. مادرش را میبیند که در حیاط سفره پهن کرده و در حال کشیدن شام است و او را صدا میکند. دوباره به آن طرف پشت بام میرود و زنی را میبیند که روی میزی که در حیاط وجود دارد ظرف غذا را قرار داده است، شهاب پشت میز نشسته و پدر شهاب در حالی که دست شهرزاد را گرفته سر میز مینشیند. شهرزاد به این طرف پشت بام میآید و میبیند که هنوز پدرش نیامده است. ناگهان از آن بالا میافتد. سالها میگذرد. شهرزاد و شهاب بزرگ شدهاند و شهرزاد بارها و بارها از شهاب پرسیده است که آیا او حیاط پشت خانهشان را دیده است؟ و شهاب با اطمینان میگوید پشت خانهی آنها یک خرابه بیشتر نبود.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفی x
مسائل اجتماعی و فرهنگی ¨ مسائل سیاسی ¨
نابغهها