قبل از تفسیر این آیه باتوجه به کلمه مجوس میبایستی در انطباق مجوسیان با زرتشتیان مطالبی ذکر گردد.
در اخبار الطوال آمده است که:
«گویند زرتشت پیامبر مجوس نزد گشتاسب (بشتاسف) شاه آمد و گفت: من فرستاده خدایم به سوی تو و کتابی را که در دست مجوسان است بر وی عرضه کرد و گشتاسب به او گروید و آئین مجوسان را پذیرفت و مردم کشور را به پیروی از این دین وادار ساخت و همه به فرمان او خواه ناخواه گردن نهادند» (دینوری، ۱۳۴۶: ۲۷).
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان منظور از مجوس را زرتشتیان دانسته که کتاب مقدسشان اوستاست(طباطبایی، ۱۳۷۰: ۱۴/ ۵۳۲).
مستر هاکس هم در قاموس کتاب مقدس، خادمان دین زرتشت را مجوس دانسته و یکی از وظایف آنها را نگهداری دائمی آتش بر آتشکدهها دانسته است(هاکس، ۱۳۷۷: ۸۵).
همچنین مجوس معرب واژه مگوش به معنی مغ است که از پارسی باستان به زبان آرامی درآمده و پس از آن به هیأت مجوس وارد زبان عربی شده و منظور از آن پیروان دین مزدیسنا یا زرتشتیان است(اوشیدری،۱۳۷۱: ۹-۴۲۸).
در تفسیر آیه ۱۷ از سوره حج ظاهراً دو گونه برداشت شده است. اول اینکه در این آیه مردم به سه دسته تقسیم شده اند که شامل: مؤمنان، اهل کتاب(یهود، نصاری، صابئین و مجوسان) و مشرکان هستند. این سه دسته با ذکر اسم« موصول الذین »از هم جدا شده اند ولی چهار گروه اهل کتاب با حرف وصل به هم پیوستهاند. پس به این نتیجه میرسیم که مجوسان از مشرکان جدا شده و در زمره اهل کتاب قرار میگیرند. از طرف دیگر با توجه به جمله «الذین اشرکوا »که در مقابل چهار دسته قبلی قرار میگیرند، نتیجه میگیریم که دین مجوس در ردیف ادیان شرک قرار نداشته بلکه جزو ادیان توحیدی است.
اما در مجموع و با دقت نظر در تفاسیر ظاهراً چنین به نظر میرسد که تفاسیر شیعه و سنی با تکیه بر روایات، مجوس را اهل کتاب دانسته اند. در قرآن کریم آیه ذیل به طور ضمنی درباره مجوس میباشد:
“یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴿مائده/۱۰۵﴾"«اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید هر گاه شما هدایتیافتید آن کس که گمراه شده است به شما زیانى نمىرساند بازگشت همه شما به سوى خداست پس شما را از آنچه انجام مىدادید آگاه خواهد کرد.»
در شأن نزول این آیه از ابن عباس روایت شده که پیامبر خدا به مردم هجرنامه نوشت و اسلام را به آنها عرضه نمود و فرمود در صورت عدم قبول، جزیه بپردازند. در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است که منذر بن ساوی نامه رسول برایشان عرضه کرد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«بر عرب و جهودان و ترسایان و گورانیکه آنجا بودند که ایشان گفتند که ما جزیه قبول نکنیم و اسلام نیاوریم. او رسول را خبر داد و رسول به او نوشت که از عرب قبول مکن الا اسلام یا تیغ و اما، جهودان و ترسایان و گوران یا اسلام آرند یا جزیه قبول کنند. او نامه عرضه کرد عرب ایمان آوردند و اهل ذمه جزیه قبول کردند. منافقان در این حدیث طعنه زدند گفتند عجب نیست کار محمد، میگوید مرا فرمودهاند که با مردمان کارزار کنم تا بگویند لااله الا الله آنگاه از گوران هجر و اهل کتاب جزیه میستاند و ایشان را بر کفر رها می کند. چرا ایشان را به اسلام اکراه نمیکند و یا از عرب جزیه قبول نمیکند مسلمانان را سخت آمد. خدای تعالی این آیه فرستاد:«یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم…»(رازی، ۱۳۵۸، ۴/ ۲۵۴).
در تفسیر آیه:"وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن یُنکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ"«کسانی که کتاب(آسمانی) بدیشان دادهایم(و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند و از میان دستهها (و گروه های اهل کتاب و سایر مشرکان) کسانی هستند(که به سبب تعصّبهای مذهبی و قومی) قسمتی از آن را نمیپذیرند.(ای پیغمبر! به مخالفت و لجاجت این و آن اعتناء مکن، بلکه خطّ اصیل و صراط مستقیم خود را پیش بگیر) و بگو: من تنها و تنها مأمورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم. من( مردمان را ) به سوی او میخوانم و بازگشت من(و همگان) به جانب اوست».
ظاهراً منظور از «الذین آتینا هم الکتاب» یهود و نصارا یا این دو طایفه با مجوس است. علامه طباطبایی نوشته است در زمان پیامبر مجوس در انتظار بعثت و فرج خاتم الانبیا (ص) و ظهور دینی که حق و عدالت را گسترش دهد به سر می بردند و مانند مشرکین با حق دشمنی و عناد نمیورزیدند و نیز در ادامه از بعضی از مفسرین نقل کرده که گفته اند منظور از«موصول الذین»عموم مسلمین و منظور از احزاب: یهود، نصارا و مجوس است(طباطبائی، ۱۳۷۰: ۱۱/۷۱و۵۶۹).
در تفسیر آیه«ولا تجادلوا اهل الکتاب الابالتی هی احسن» در تفسیر المیزان آمده است از مجادله با اهل کتاب که شامل: یهود، نصارا، مجوس و صابئین است، بپرهیزند و میفرماید: با این طوایف چندگانه مجادله نکن مگر به طریقی که بهترین مجادله بوده باشد(طباطبائی، ۱۳۷۰: ۱۶/ ۲۱۶).
در سنت نبوی نیز همین نگرش به زرتشتیان دنبال شده است و منابع به طور وسیعی از آن خبر می دهند بطور مثال: پیغمبر خدا (ص) عمال خویش را میفرستاد تا مقررات اسلام را به مردم بیاموزند و زکاتشان را بگیرند و از آنها که بر دین نصاری و مجوس و یهود مانده بودند سرانه دریافت کنند(مسعودی، ۱۳۷۸: ۲۵۲).
روایتی نیز از امام صادق (ع) نقل شده که از ایشان در مورد مجوس پرسیدند که آیا پیامبری داشتند؟ فرمود: بله آیا نوشته رسول خدا به مردم مکه به تو نرسیده است فرمود: اسلام بیاورید و الا برای جنگ آماده شوید. آنها به پیامبر نامه نوشته و خواستند که از آنها جزیه بگیرد و در عوض آنها را واگذارد که به پرستش بتها ادامه دهند. پیامبر (ص) به آنها نوشت که جز از اهل کتاب جزیه نمیگیرد. مشرکان مکه در پاسخ به پیامبر(ص) نوشتند تو چگونه چنین میگویی، در حالی که از مجوس منطقه هجر جزیه گرفته است. پیامبر (ص) به آنها نوشت که:"ان المجوس کان لهم نبیٌّ فقتلوه و کتاب احرقوه” «مجوس پیامبری داشتند و کتاب آسمانی، پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند»(مکارم شیرازی،۱۳۶۱: ۱۴/ ۵۷).
نصاری:
این واژه بارها در قرآن کریم تکرار شده و جمع نصرانی است و به پیروان مسیح گفته می شود و از آیه قرآن کریم گرفته شده است. کتاب مقدس آنها مشتمل بر دو بخش است: بخش نخست به نام عهد عتیق و بخش دوم آن «عهد جدید» مشتمل بر چهار انجیل مورد قبول اغلب کلیساهاست. انجیل مشتق از کلمهی یونانی به معنای بشارت(مژده) است و نام کتابی است که بر عیسی نازل شده است.کلیسا برای اینکه دامنه اختلاف را کوتاه کند فقط چهار انجیل را پذیرفت که عبارتند از:«متی، مرقس، لوقا، یوحنا». قرآن هرجا از کتاب حضرت عیسی(ع) یاد می کند « انجیل» را به صورت مفرد می آورد و نزولش را از طرف خدا معرفی می کند پس اناجیلی که میان مسیحیان متداول است کتب الهی و آسمانی نیستند، همان طور که خود آنان نیز منکر آن نیستند و دست نوشته های شاگردان آن حضرت میدانند که مدتها بعد از وی نوشته شده است.
کتاب آسمانی اسلام با اینکه دین حضرت عیسی(ع) را به عنوان دین الهی میپذیرد و از پیغمبر آنها به بزرگی و عظمت یاد می کند و از نصارا به عنوان اهل کتاب یاد کرده است. لیکن برخی از مبانی اعتقادی مسیحیان را مورد خدشه قرار داده و چندین ایراد اساسی به آیین مسیحیت که در آستانه ظهور اسلام در بخشهایی از جزیره العرب رواج داشت، وارد میسازد. از جمله ایرادهایی که قرآن کریم درباره مسیحیت مطرح نموده میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- تحریف آیات الهی: یعنی انجیل حضرت عیسی پس از وی توسط علمای مسیحی دچار تحریف شد. همانا برخی از اهل کتاب قرائت کتاب آسمانی را تغییر و تبدیل می دهند تا آنچه پیش خود خواندهاند از کتاب خدا محسوب دارند و هرگز آن تحریف شده از کتاب خدا نخواهد بود و گویند این آیات از جانب خدا نازل شده و در صورتی که هرگز از جانب خدا نیست و با آنکه میدانند(تحریف خود آن است) بخدا دروغ میبندند.
۲- رد عقیده الوهیت: مسیحیان حضرت مسیح را خدا میدانستند یا عقایدی در حد الوهیت او و خارج ساختن وی از جنبه بشری داشتند یا اینکه او را پسر خدا میدانستند. خداوند در این مورد یعنی خدا دانستن مسیح و پرستش وی، نصارا را سخت تخطئه کرد و آنان را در این اعتقاد کافر خواند« لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً » همانا آنان که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است کافر شدند، بگو کدام قدرت میتواندکسی را از قهر و قدرت خدا نگه دارد، اگر خدا بخواهد عیسی پسر مریم و مادر او و هر که در روی زمین است را هلاک گرداند.
۳- رد عقیده تثلیث: دستهای از مسیحیان به سه خدا قائلند. در این مورد نیز قرآن به سختترین وجهی بر نصارا گناه گرفته و آن را تخطئه کرده است. چنان که آمده است:
لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَهٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ یَنتَهُواْ عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: به راستی آن کسانی که به سه خدا قائل شدند(آب، ابن، روح القدس) کافرگردیدند. حال آنکه جز خدای یگانه، خدایی نخواهد بود و اگر از این گفتار که میگویند برنگردند، البته به کسانی از ایشان که کافر شده اند عذابی درد ناک خواهد رسید(مائده/۷۲).
کلام قرآن کریم از روی حق و راستی است و انصاف را درباره غیر مسلمانان هم رعایت می کند و یا اینکه عقاید و دید گاههای غلط مسیحیان را مطرح می کند، لیکن از برخی ویژگیهای مثبت آن هم یاد کرده است. از جمله در مقایسه برخورد مشرکان، یهودیان و مسیحیان با مسلمانان در آغاز اسلام میفرماید: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ﴿۸۲﴾ وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ﴿۸۳﴾. محققاٌ یهود و مشرکان را دشمنترین مردم با مسلمانان خواهی یافت و با محبتتر از همه کس با اهل ایمان، آنان میگویند ما نصرانی هستیم. این دوستی نصارا با مسلمانان بدان سبب است که برخی از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها گردنکشی بر حکم خدا نمیکنند و چون آیاتی را که به رسول خدا فرستاده شد استماع کنند اشک از دیده آنها جاری می شود؛ زیرا حقانیت آن را شناختند و گویند بارالها، ما به رسول تو محمد(ص) و کتاب آسمانی او قرآن ایمان آوردیم و نام ما را در زمره گواهان صدیق او بنویس(مائده/۸۳و۸۲).
نمونه ای از این محبت را میتوان در برخورد نجاشی حبشه با مهاجرین مسلمانان ملاحظه نمود. هنگامی که گروهی از یاران پیامبر(ص) بر اثر آزار و شکنجه مشرکان مکه در سال پنجم بعثت به حبشه مهاجرت کردند، در حمایت پادشاه آن سرزمین قرار گرفتند. این گروه تا سال هفتم هجرت که توانستند به مدینه عزیمت کنند و به جمع مسلمانان بپیوندند مدت پانزده سال در حبشه در امنیت به سر بردند(ثواقب،۱۳۷۹: ۲۵).
یهود:
یهودیان قبل از مبعوث شدن پیامبر(ص) از طریق بشارتهای تورات به آمدن چنین پیامبری آگاهی داشتند و هنگام فشار و سختگیری مشرکان یثرب(اوس و خزرج) در ایامی که با هم نزاع داشتند با تهدید به آنان میگفتند که به زودی پیامبر جدیدی ظهور خواهد کرد و ما به او ایمان میآوریم و شما را همچون قوم عاد و ارم از بین خواهیم برد. اما با مهاجرت پیامبر به این شهر نه تنها بدو ایمان نیاوردند بلکه به مخالفت با او پرداختند.
یهودیان از همان روزهای ورود پیامبر(ص) به مدینه از او متنفر بودند و از نفوذ و پیشرفت دین وی بیم داشتند. وقتی دیدند مردم دسته دسته به دین اسلام میگروند حسدشان شدت گرفت و ترسشان افزون شد و برضد اسلام و مسلمانان به وسایل مختلف توطئه آغاز کردند.
به تعبیر قرآن کریم، یهود همراه با مشرکان از سرسختترین دشمنان اهل ایمان شدند و درباره آنها میفرماید« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ».
در قرآن کریم حدود هشت بار کلمه«الیهود» ذکر شده است و همچنین سه بار از کلمه«هودا» استفاده شده است. اما پرشمارترین کلمه نام«بنی اسرائیل» است که حدوداٌ چهل و یک بار در قرآن آمده است.
از اشارهها و تصریحات قرآن میتوان دریافت که خداوند به قوم بنی اسرائیل دین و آئینی فرستاده بود که در آن احکام الهی بیان شده بود؛ ولی بنی اسرائیل به همه آنها عمل نکرده و آن را تحریف کردند. قرآن کریم در آیات مختلف وضع دینی و فکری یهودیان و نحوه عمل آنها به مبانی یهود را برملا می کند و از نظر اعتقادی و عدم پایبندی به تعالیم دینی، آنها را تختئه می نماید(ثواقب،۱۳۷۹: ۳۲). از جمله اشاره می کند که:
یهودیان کسانی هستند که برای منافع شخصی، شرایع خود را کنار گذاشتند، به بعضی عمل و به بعضی عمل نمیکنند(بقره/۸۵). با اینکه آنها در گناه و تجاوز از حدود خدا و خوردن حرام میشتابند، چرا علمای ربّانی و احبار آنها را از گفتار گناه و خوردن حرام باز نمی دارند(مائده/۶۲و۶۳)؟یهود با احبارشان رشوه میگیرند و حرام خوری می کنند(مائده/۴۲). مَثَل یهود با بسیاری از عالمان آنها که مکلف شدند به تورات عمل کنند و عمل نکردند همچون دراز گوشانی است که بار کتاب دارند(جمعه/۵).
یهودیان در اعتقادات خود به سوی شرک گراییدهاند (آل عمران/۶۷و۶۴). کتمان و پوشاندن حق از جمله کارهای آنان بود(بقره /۱۴۶) و به مریم مقدس تهمت میزنند(نساء/۱۵۶). ربا خواری با آنکه برای آنان تحریم شده یکی از اعمال آنهاست(نساء/۱۶۱). پیمان شکنی و نقض عهد مهمترین خصیصه یهود است(بقره/۸۳و انفال /۵۸و۵۵). کشتن انبیای خدا به ناحق(بقره/۸۷و مائده ۷۰) و فساد اخلاقی(مائده/۶۴و۷۹-۷۸) در میان آنها معمول بوده است. به مشرکان میگفتند که شما از نظر دین و اعتقاد راه یافتهتر و بهتر از مسلمانان هستید.
گفته اخیر یهودیان به این علت بود که عربهای بت پرست، یهود و نصارا را به سبب پشتوانه دینی–فرهنگی و اطلاعات وسیع قاریان تورات و انجیل از مطالب تاریخی از خویش برتر میشمارند؛ از این رو عرب پرسشهای خود را در مورد هستی و اسرار خلقت از اهل کتاب یعنی یهود و نصارا می پرسیدند و پس از اسلام نیز از آنها درباره دین پیامبر(ص) نظر خواهی مینمودند و برای چاره جویی در مقابل مسلمانان نزد یهود میرفتند. یهودیان نیز این تسلط فرهنگی را در میان مسلمانان با نقل قصههای تورات و انجیل و کلمات قصار حفظ کردند. چنانچه عدهای از مسلمانان بعضی از مطالبی را که از یهود میشنیدند و بعد از پیامبر (ص) افرادی چون«کعب الاحبار و ابوالدرداء» برای نقل تورات و قصه گویی معروف شدند.
صابئین:
در مورد صابئین در چند جای قرآن از آنان سخن به میان آمده است:
۱- إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصرَى وَ الصبِئِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ (بقره/۶۲). همانا آنان که به اسلام ایمان آوردند و آنان که از اهل یهود، مسیحی و صابئین بوده و از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آوردند و نیکوکاری پیشه کنند برای آنها پاداشی نیک نزد پروردگارشان هست و هیچ اندوهگین نخواهند بود.
۲- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ و عَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (مائده/۶۹). همانا کسانی که به اسلام گرویدهاند و یهود، مسیحیان و صابئین که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نیکوکار شوند هرگز ترسی بر آنان نبوده و نه اندوهگین خواهند شد.
۳-إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ(حج/۱۷). البته کسانی که به خدا ایمان آوردهاند و اهل یهود، صابئین، مجوس و آنان که به خدا شرک آورند خداوند میان آنها در روز قیامت جدایی افکند همانا خداوند بر احوال همه موجودات عالم گواه است. آیات به طور صریح از آنها یاد نمی کند؛ بلکه همین قدر روشن است که آنها پیرو بعضی از مذاهب آسمانی بوده اند به خصوص که میان طائفه یهود و نصارا قرار گرفتهاند. از جمله فرق مذهبی که در بین النهرین زندگی میکردند، صابئین اند که مرکز اصلی تجمع و فعالیتشان شهر قدیمی حرّان بود که بین اورفه و رأس عین قرار داشت. صابئون به صابئین حرّان نیز معروفندکه نباید ایشان را با صابئین اصلی اشتباه نمود. وجه تسمیه نام ایشان از آن جهت است که در زمان مأمون خلیفه عباسی، از طرف مسلمانان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و جهت رهایی از گزند آنها خود را از صابئین مذکور در قرآن(صبه) وانمود کردند.
۱- بعضی آنها را از پیروان«یحیی بن زکریا» میدانند که مسیحیان او را «یحیی تعمیدهنده» مینامند.
۲- بعضی معتقدند آنها برخی از عقاید یهود و برخی از عقاید مسیحیان را گرفته و به هم آمیختهاند و لذا مذهب آنها را برخی میان این دو مذهب میدانند.
صابئین برای آب جاری اهمیت زیادی قائلند و لذا بسیاری از آنها در کنار نهرهای بزرگ زندگی می کنند. گفته شده است به بعضی از ستارگان نیز احترام میگذارند، به همین جهت متهم به«ستاره پرستی» شده اند. هر چند با توجه به آیات(بقره/۶۲) آنها در صف مشرکان نیستند(مکارم شیرازی،۱۳۶۱: ۱۴/۵۸).
۲-۲-۱- وضعیت پیروان ادیان آسمانی(زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و صابئین)
قبل از اسلام
زرتشتیان:
ساسانیان سیاست کشورداری خود را بر اساس مذهب بنیاد نهادند. اردشیر بابکان سر سلسله ساسانیان خود از یک خاندان روحانی بود که به سلطنت رسید. اردشیر از یک طرف به خاطر علائق مذهبی و از طرف دیگر به خاطر سیاست کشورداری که نیازمند به یک مبنای اعتقادی بود به احیاء و اشاعه و تحکیم مذهب زرتشتی پرداخت. وی دستور داد کتاب مقدس زرتشتیان «اوستا» را تدوین کنند و مرتب سازند. تشکیلات منظم روحانی به وجود آورد و در نتیجه روحانیون زرتشتی صاحب قدرت فوق العاده شدند(مطهری،۱۳۶۲: ۱۴۴(
دکتر محمد معین در کتاب«مزدیسنا» و ادب پارسی میگوید«نوبت پادشاهی به اردشیر بابکان(۲۲۹-۲۴۱ م) سر دودمان ساسانی رسید. ظهور وی دیباچه کتاب سعادت ایران به شمار میرود. ملت ایران از پرتو کوششهای او رونق مخصوص یافت. این پادشاه اساس سلطنت خویش و اخلاف را بر آیین «مزدیسنا» بنیاد نهاد .وی علاقه به دین را به ارث برده بود. ساسان پدر بزرگش در استخر متولی معبد ناهید بود، از این رو اردشیر با همتی مخصوص در احیا آیین باستانی کوشید. در روی سکه آتشکده به عنوان علامت ملی معرفی گردید.
به طور کلی عهد ساسانیان بزرگترین دوره رونق آیین مزدیسنا بود. روحانیت زرتشتی، در این عصر به کمال اقتدار رسید. تا پیش از رواج آیین زرتشت در ایران، آیین ایرانیان را مجوس میگفتند که مبتنی بر پرستش عناصر و قوانی طبیعت و اجرای آسمانی بود. در پی رواج آیین زرتشت که مردم را به توحید مزدایی(پرستش اهورامزدا) به جای آیین مشرکانه مجوسگری فرا میخواند آیین ایرانیان به «مزدا پرستی» تغییر یافت. گرچه رهبران آیین جدید نیز همان «مغان» یعنی روحانیون شرک کهن آریایی بودند و از این رو آیین توحیدی زرتشت را به شدت شرک آلود ساختند. پس از اسلام بر زرتشتیان کلمه مجوس اطلاق شد زیرا قرآن کریم پیروان زرتشت را با لفظ مجوس خواند(همان، ۱۴۵).
محل عبادت زرتشتیان اصطلاحاً«آتشکده» نام گرفته است. به اعتقاد زرتشتیان، آتش همان نور است که در مقابل ظلمت قرار گرفته و به همین دلیل در جهنم، تاریکی و ظلمات هست و از نور خبری نیست. نام هفت آتشکده بزرگ ساسانی عبارت است از: آذرمهر، آذر نوش، آذر بهرام، آذر آیین، آذر خرداد، آذر زرتشت. بر اساس روایات تاریخی، زرتشت آتشی مقدس داشت که پس از وی نیز مقدس و محترم شمرده میشد و برای آنکه حفظ شود آن را به چند مکان بردند و از آن نگهداری کردند به نامهای آذرگشسب(در شیز آذربایجان)، آذر برزین مهر( در حوالی روستای سبزوار یا در ریوند نیشابور) و آذر فرنبغ(درکاریان فارس) و این سه مکان مذهبی به ترتیب به نام جنگاوران، کشاورزان و موبدان اختصاص یافته بود. شایان توجه است که این آتشکدهها در اواخر دهه ساسانی دیگر پناهگاه فکری و مدیریتی مناسبی برای مردم ایران به شمار نمیرفت. وضعیت دین زرتشت متزلزل بود و به عظمت گذشته کیش زرتشتی لطمه وارد آمده بود(پیگولوسکایا،۱۳۴۶: ۱۴۷).
به منظور اشاعه دین مبین اسلام در دوره عمر فتح بسیاری از مناطق ایران صورت گرفت. سالیانی چند نگذشته بود به طوری که مسلمانان به نام اسلام بر تمام سرزمین پهناور ایران حکومت کردند. تا قرن هفتم هجری پس از چهار خلیفه اول(۱۱-۴۰ق) خلفای اموی و عباسی این روند را ادامه دادند.
متأسفانه در دوره خلافت تعدادی از این خلفاء بر اقوام مغلوب به نام اسلام ظلم و ستم میکردند. با وجود این در یک بررسی تحلیلی میتوان به این پی برد که همچنان آزادی مذهبی در انجام اعمال عبادی، شامل حال ملل غیر مسلمان میشد، گرچه در پارهای موارد سیاست زور و فشار نیز در مورد آنها اعمال میگردید. بسیاری از آتشکدهها پس از اسلام همچنان به فعالیت خویش ادامه دادند و بسیاری از دانشمندان بر این تسامح معترفند. حتی برخی محققان تداوم آتشکده را دلیل استقامت مذهب زرتشت میشمارند که درجریان فتوحات مسلمانان آتشکدهها معمولا مراسم راز و نیاز با نظم و گاه تشریفات بسیار انجام می پذیرفت. فاتحان مسلمانان که با مردم آذربایجان و شیز صلح کردند قرار گذاشتند که مردم شیز از رقصیدن در عیدهای خود و انجام مراسم مذهبی خویش منع نشوند. آتشکدهها قبل و بعد از اسلام معمولاً محلی برای درس و بحث نیز به شمار میرفتند. ابن ندیم در کتاب الفهرست به شمار زیادی از کتابهای پهلوی و هندی اشاره کرده است که از دستاوردهای همین مراکز میباشد(ابن ندیم، ۴۳۴:۱۳۶۶).
قطعاً هرجا آتشکدهای بود روحانیونی هم برای اعمال و مراسم مذهبی در آن مکان بوده اند که همه اینها نشان از آزادی مذهبی زرتشتیان دارد. اگر به دنبال باشیم که چرا پس از اسلام همچنان اجازه روشنایی در آتشکدههای ایرانیان به آنها داده میشد میتوان گفت:
۱- زرتشتیان چون در اصل خداپرست هستند از نظر اسلام احترامی دارند که بت پرستان ندارد. از نظر آموزههای اسلامی اگر به شرایط جزیه عمل کنند حقوق اجتماعی و آزادی دینی آنان به عنوان اقلیت های دینی رسما پذیرفته می شود. مهمترین دلیل مدارای مسلمانان با زرتشتیان همین اصل حقوقی اسلام است که زرتشتیان از آن جملهاند. از این اصل میتوان به«اصل تساهل و تسامح در برخورد با اهل کتاب» یاد کرد.