«۱- غزالی اتصال و تلازم دین و سیاست را قطعی دانسته و مفروض میگیرد و لذا به مباحث مربوط به دین و سیاست پس از این پیشفرض میپردازد، از نگاه غزالی سیاستمداران و سطوح سیاست واجد مراتبند و بالاترین سطح سیاست را باید از عالیترین مقامات دینی، یعنی انبیاء جست. به عبارت واضحتر او سیاست را در چهار مرتبه دستهبندی میکند، که مرتبه اول و اعلی مرتبه آنها، سیاست انبیاست. و حکم ایشان هم بر خواص و هم بر عوام، و هم در ظاهر و هم در باطن جاری است. (سپس سیاست خلفا، سلاطین و ملوک، دیگر سیاست علما و نهایتاً سیاست واعظان). با این وصف رسول اکرم نه تنها رسالت سیاسی دارند، بلکه بالاترین سیاستها نیز خاص ایشان است.
۲- در گفتمان اهل سنت، بحث خلافت پس از حضرت رسول بسیار مهم قلمداد میگردد. اما این تفکر نیز بر اساس مفروض غیرقابل تردیدی بنا شده است که سیاست از وظایف و شئون و مناصب نبوی است و لذا خلفا، خلیفهالرسول هستند و جانشینان او تلقی شده و به دنبال احیای سنت نبویاند.
در این برداشت نه تنها چنانچه غزالی در فصل دوم کتاب اربعین ذیل اصل دهم مینویسد:
سرمایه سعادت و کلید خوشبختی پیروی از سنت و اقتدا به روش حضرت رسول اکرم(ص) است. در تمام حرکات و سکنات و کارهایی که از سرزده است حتی در کیفیت غذا خوردن و به پا خاستن و ایستادن و خوابیدن و سخن گفتن او» بلکه در گفتمان غالب و حاکم بر اهل سنت، حتی سنت سیاسی خلفای اربعه نیز قابل تبعیت و پیروی است و لذا به شیوه گزینش خلیفه از سوی خلفا استشهاد میگردد.
گرچه منابع اصلی مرجعیت در این مذهب، قرآن، سنت اجماع و قیاساند. البته نگاه واقعگرایانه غزالی سبب میشود که با توجه به مسائل عصر خویش، در کنار خلافت به عنوان الگوی اصلی حکومت، به نحوی سلطنت (سلجوقی) را نیز توجیه شرعی نموده و مشروع قلمداد کند.
۳- از نگاه غزالی ضرورت امام و رهبر از نگاه دینی برای جامعه اسلامی نیز اجماع همه مسلمانان است، از اینرو به صدر اسلام استشهاد میکند که صحابه به سرعت بعد از وفات پیامبر، برای نصب امام اقدام کردند و آن را امر مفروض، محتوم، واجب و فوری تلقی نمودند. به عبارت دیگر برخلاف گفتمان شیعی که در وجوب امامت از سوی خداوند برای حفظ قوانین شرع از تغییر و زیادی و نقصان، استدلال میکنند غزالی متناسب با باورهای اهل سنت تعیین حاکم و حکومت را حق مردم میداند و لذا به اجماع امت در صدر اسلام در تعیین خلیفه ارجاع میدهد».[۳۰۴]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نکته اول که در اینجا لازم است گفته شود آن است که از نگاه شیعیان در فرض تلازم دین و سیاست حاکمان بعد از نبی مکرم اسلام(ص) مشخص و معین شدهاند و از طرف خداوند به این امر منصوب گشتهاند. و این نصب را به صورت عام (نه به صورت افراد مشخص) به غیرمعصوم نیز تسری دادهاند و از ولایت فقها در مقام ثبوت مانند ولایت معصومین(ع) دفاع میکنند.
اما از نگاه اهل سنت، ولایت به معنای سرپرستی جامعه و زمامداری پس از پیامبر(ص) همواره به صورت انتخابی بوده و به اجماع نخبگان امت بستگی دارد.
نکته دیگر این است که ما قائل به پیوند دین و سیاست در سیره سیاسی پیامبر اعظم(ص) هستیم، که در مباحث آینده به دلایل این پیوند، میپردازیم. ضمناً در خلال کلیه مباحث آینده، جواب مخالفین تلفیق دین و سیاست در سیره نبوی(ص) آورده میشود. انشاءالله.
۵-۱-۳- تفکیک ناپذیری سیاست و رسالت در سیره نبوی(ص)
هدف از بعثت پیامبران(ع)، دعوت به توحید، نفی شرک و سعادت اخروی انسانهاست، ولی این مسأله، نه تنها با وجود هدفهای فرعی و مقدمی دنیوی دیگر منافاتی ندارد، بلکه رسیدن به سعادت اخروی نیازمند روش خاص در زندگی دنیوی است که عمل بر طبق آن میتواند سعادت اخروی را تضمین کند.[۳۰۵]
وقتی ما به قوانین مختلف اسلامی در شئون مختلف، نگاه میکنیم، متوجه این نکته میشویم که برای اجرای این قوانین نیاز به ساز و کارهای اجرایی است که این ساز و کارها در سایه وجود دولت اسلامی، تحقق پیدا میکند.
قوانین مثل، حد دزدی،[۳۰۶] یا حدّ زنا،[۳۰۷] یا مجازات محارب و مفسد فی الارض،[۳۰۸] و… نیاز به تشکیل دولت اسلامی دارد، و اجرای این قوانین در راستای هدف بعثت قرار دارد.
با اجرای صحیح کلیه قوانین اسلامی است که قسط و عدل در جامعه اسلامی محقق میشود، قرآن کریم، یکی از اهداف بعثت انبیاء را برپایی قسط و عدل میداند و میفرماید که: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»[۳۰۹] همانا رسولان خویش را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانی و میزان نازل کردیم تا مردم عدالت را برپا دارند و آهن را که در آن، سختی بسیار و منافعی برای مردم است، نازل کردیم تا خداوند بداند چه کسانی او و رسولانش را بیآنکه
او را ببینند، یاری میدهند، همانا خداوند قوی و شکستناپذیر است.
علامه طباطبایی میفرماید که: مقصود از میزان، در این آیه شریفه، دین میباشد.[۳۱۰] یعنی قانون، میزان، احکام و رهبری از سوی خداوند فرستاده شده و از مردم طلب یاری شده است. در این آیه در واقع به نقش مردم نیز اشاره شده است که آنان وظیفه دارند، عدالتخواه باشند و به یاری پیامبران برخیزند و عدالت اجتماعی را به وجود بیاورند.[۳۱۱]
بنابراین، اصلاح دنیا و آخرت مردم، هدف از بعثت پیامبر اکرم(ص) میباشد.
پیامبر اکرم(ص)، در ابتدای دعوت علنی خود، و در هنگامی که خویشان خود را دعوت کرده بود تا آنها را به پذیرش اسلام فرا بخواند، چنین فرمود:
«انی قد جئتکم بخیر الدنیا و الاخره وقد امرنی الله تعالی ان ادعوکم الیه فایکم یؤازونی علی هذا الامر علی ان یکون اخی ووصیّ و خلیفتی فیکم».[۳۱۲]
«همانا من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام و خداوند متعال به من فرمان داده تا شما را به آن دعوت کنم، پس کدام یک از شما مرا بر این کار یاری میدهد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟»
حضرت علی(ع) نیز در خطبههایی، خیرات و برکات مادی و معنوی را، که همگی ناشی از بعثت پیامبر اکرم(ص) و رهبری ایشان است، بیان میکند، ایشان، در خطبه ۱۰۴ نهجالبلاغه چنین میفرماید:
«اما بعد، خداوند متعال زمانی محمد(ص) را برانگیخت که هیچ کس از عرب، کتاب آسمانی نداشت و ادعای نبوت و وحی نمیکرد. پس با یارانش با مخالفان مبارزه کرد. او آنان را به سرمنزل نجات سوق داد و پیش از آنکه مرگشان فرا رسد، به آمادگی آنان مبادرت میورزید و اگر کسی ناتوان یا شکسته حال میشد، او را تحت حمایت خویش در میآورد تا به سرمنزل مقصود برساند، مگر کسی که هیچ خیری در او نبود تا این که وسیله نجات مردم را به آنان شناساند و در محل مناسب، مکان داد. پس آسیای زندگی آنان به گردش درآمد و نیزه آنان صاف شد».[۳۱۳]
به این ترتیب، حضرتعلی(ع)، نه تنها پیامبر اکرم(ص) را نجات دهنده معنوی مردم از آتش دوزخ به سوی بهشت میداند، بلکه او را مصلح امور دنیوی آنان نیز معرفی میکند.
علاوه بر این در قرآن کریم، نیز آیات متعددی با عبارت «أَطِیعُوا اللَّهَ» آمده است که به روشنی بیانگر ولایت پیامبر اعظم(ص) میباشد. برای نمونه در آیه زیر میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ…»[۳۱۴].
ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و از پیامبر و کاردارانی که از شما هستند فرمان برید. پس هرگاه در چیزی اختلاف کردید آن را به خود و پیامبر(ص) ارجاع دهید…
خداوند در این آیه با صراحت دستور به اطاعت از پیامبر(ص) داده و آن را در کنار اطاعت خود نهاده است و با تکرار لفظ «أَطِیعُوا» آن را از اطاعت خدا جدا و بر آن تأکید کرده است.
این اطاعت از پیامبر اعظم(ص) اطاعت در مقام ابلاغ و رسالت ایشان نیست؛ زیرا پیامبر(ص) در این مقام اساساً امر و نهیای ندارد تا اطاعت شود؛ اوامر و نواهی جاری شده بر زبان او اوامر و نواهی خود حق تعالی است و پیامبر(ص) فقط واسطه در ابلاغ آن است؛ در حالی که تکرار «أَطِیعُوا» نشان میدهد اطاعتی از خود رسول مدّنظر است.[۳۱۵]
حضرت امام خمینی(ره) درباره این آیه شریفه مینویسد:
«رسول خدا(ص) از آن روی که پیامآور وحی الهی است، از خود امر و نهی ندارد و اگر در زمینه احکام الهی دستوری دهد مثلاً به نماز امر کند… تنها ارشاد به فرمان خداوند است؛ زیرا او نسبت به اوامر و نواهی خداوند، صاحب امر و نهی نمیباشد، و صرفاً آنها را ابلاغ نموده و از طرف خدای تعالی به مردم گزارش میدهد؛ چه دستورات امامان(ع) نیز درباره احکام الهی چنین است و از این نظر دستورات پیامبر و امام(ع) همانند دستورات فقیه برای مقلدین است… این اوامر، اوامر ارشادی است و مخالفت با آنها تنها مخالفت با خداوند است نه مخالفت با رسول و امام و فقیه.
ولی اگر رسول از آن جهت که حاکم است، امر و نهی کرد اطاعت امر او واجب است از آن جهت که امر خود اوست، پس اگر به رفتن یک جنگی فرمان داد که به ناحیهای اعزام شوید اطاعت او بر مؤمنان واجب است از جهت زعامت و حکومت وی؛ اینگونه دستورات چون دستورات خداوند است و دیگر ارشاد به حکم الهی نیست، بلکه دستورات مستقلی است که اطاعتش واجب است، آیه شریف «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» ناظر به این اوامر و نواهی است که از پیامبر(ص) و اولی الامر صادر میشود».[۳۱۶]
در آیه دیگری، خداوند متعال، اطاعت از پیامبر اعظم(ص) را در حکم اطاعت از خود اعتبار فرموده است؛ زیرا میفرماید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً»[۳۱۷] هرکس رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است و هرکس روی گرداند پس ما تو را نگهبان آنان نفرستادیم.
یکسان اعتبار کردن این دو اطاعت نشان میدهد پیامبر اعظم(ص) دارای ولایت الهیّه بودهاند.
در آیه دیگری خدای متعال میفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۳۱۸] پیامبر از خود مؤمنان بر آنان سزاوارتر است. این دقیقاً معنای ولایت است؛ یعنی سزاوارتر بودن نسبت به دیگری در تصمیمگیری برای او.
در آیه ولایت نیز باز بر ولایت پیامبر گرامی(ص) تأکید آشکاری شده است:
«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ»[۳۱۹].
همانا ولی شما خداوند و رسول او و کسانیاند که ایمان آوردهاند، هم آنان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند. در این آیه شریفه اولاً به حصر ولایت در خدا، رسول و الذین آمنوا …، اشاره شده است و ثانیاً در این آیه ولایت پیامبر(ص) بر سیاق ولایت خداوند آورده شده است. از اینرو ولایت او همچون ولایت خداوند عام و فراگیر است.
علامه طباطبایی درباره مشروعیت حکومت نبوی(ص) مینویسد:
«رسول خدا(ص) بر همه شئون جامعه اسلامی در جهت نیل آنان به سوی خداوند و فرمانروایی وقضاء بین آنان ولایت دارد. پس بر مردم است که از او اطاعت مطلقه کنند. در حقیقت ولایت پیامبر اکرم(ص) به ولایت تشریعی خداوند باز میگردد».[۳۲۰]
آیه دیگری که بیانگر ولایت پیامبر اعظم(ص) است، آیه زیر میباشد:
«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً»[۳۲۱].
هیچ مرد و زن مؤمن و مؤمنهای را در کاری که خدا و رسول خدا حکم کند اراده و اختیاری نیست و هرکس نافرمانی خدا و رسول کند دانسته به گمراهی سخت و آشکاری افتاده است.
و آیات زیاد دیگری که بر ولایت پیامبر(ص) تأکید شده که جهت رعایت اختصار، از آوردن آنها خودداری میشود.
نتیجهای که از آیات مختلف درباره ولایت پیامبر اکرم(ص) میگیریم، آن است که آن حضرت از طرف خداوند متعال دارای ولایت سیاسی و ولایت بر حاکمیت بودهاند و منشأ قدرت ایشان الهی است.
پیامبر اسلام(ص) مظهر قدرت عالی بود که به واسطه وحی هم به وضع قانون پرداخت و هم مجری مطلقه آن بود.
محمدمهدی شمسالدین در این خصوص میگوید: «در تفکر اسلامی حق حاکمیت و سلطه مطلقه مخصوص ذات اقدس خداست و این حق نسبت به خدای تعالی ثابت است و مرجعیت علیا در دنیا و آخرت از آن اوست … و در جای جای قرآن کریم، این حقیقت فعلی و بدیهی و ارشاد به آن گوشزد شده است. بنابراین، مشروعیت سلطه در جامعه باید از حاکمیت الله برخیزد هیچ سلطهای خارج از حاکمیت الله مشروعیت ندارد، تجسم فعلی حاکمیت الله بر جهان و جامعه، محمد رسول الله(ص) است و دهها آیه قرآن کریم این حقیقت را به اثبات رسانده است. این واقعیت مفهوم کاملاً جدیدی به سلطه، در حکومت و اداره داده است که در تاریخ بشر بیسابقه است … پیامبر به عنوان قائد و حاکم، این مفهوم را در رفتار خود مجسم کرد، و از روز آغازین، به قصد بنای اجتماعی سیاسی و دولت و بر اساس نبوت و رسالتی که داشت در صحیفه بیان کرد».[۳۲۲]
پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه به تأسیس حکومت پرداخت. تأسیس حکومت در مدینه و در تاریخ اسلام از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. یکی از پژوهشگران در اینباره مینویسد: «نخستین جامعه مؤمنان در آن زمان در همین شهر (مدینه) تشکیل شد و در همین هجرت بود که عصر تازهای را در تاریخ نوع بشر آغاز کرد. باید به این واقعیت توجه کنیم که مدینه از آن جهت به این نام نامیده شد که در همین شهر بود که دین راستین برای نوع بشر تحقق پیدا کرد. مسلمانان در آنجا خود را بندهوار در خدمت وزیر فرمان و قضاوت پیامبر و دیانت او قرار دادند و دین و وام نسبت به خدا صورت قطعی به خود گرفت. شهر پیامبر به معنای مکانی شد که دین صحیح در زیر فرمان و حکم و قضاوت او عملاً به وجود آمد. علاوه بر این میبایستی توجه کنیم که شهر مدینه برای جامعه اسلامی نماینده نظم اجتماعی سیاسی اسلام شده و برای فرد مؤمن به صورت نمادی از بدن موجودی در آمد که در آن روح ناطق و منطقی به تقلید از او،(ص) قدرت و حکومت صحیح را به جریان میاندازد».[۳۲۳]
در سابق گفته شد: که ایشان هنگام دعوت اقوام خویش به اسلام، به آنان خیر دنیا و آخرت را نوید داد و به هیچ وجه، تنها به سعادت اخروی اکتفا نکرد. از سوی دیگر، حتی خیرات دنیا را به خیرات معنوی مقید نساخت تا گفته شود که مقصود آن حضرت از خیرات دنیا امور معنوی است، نه امور مادی؛ مانند وضعیت معیشت و زندگانی و حکومت، بلکه آن حضرت همه خیرات دنیا وآخرت را در دستور کار خویش قرار داد. البته جای دقت دارد که حضرت، در سخ
نان خویش دنیا را بر آخرت مقدم داشت و این ممکن است اشعار بر این نکته داشته باشد. که اصلاح امور دنیوی، به عنوان مقدمه آخرت، از این جهت دارای اهمیت بیشتری باشد.[۳۲۴]
و در همان حدیث معروف انذار که آن حضرت، علی(ع) را خلیفه و وصی پس از خود معرفی کرد و در حقیقت، جانشین خویش را معیّن ساخت.[۳۲۵]
این نیز روشن میکند که حضرت رسول اکرم(ص) از همان ابتدا به فکر حکومت بودند که جانشین برای خویش تعیین کردند تا امور امت را پیش ببرد. خلافت و وصی بودن حضرت علی(ع) برای پیامبر(ص) به معنای استمرار بخشیدن به حکومتی است که آن حضرت قصد بر پا ساختن آن را داشت. حاضران در جلسه انذار نیز همین برداشت و معنا را از خلافت و وصی بودن حضرت علی(ع) داشتند به همین علت با تمسخر به ابوطالب گفتند: «اطع ابنک فقد امّره علیک»[۳۲۶] پسرت را اطاعت کن که او را بر تو امارت و حکومت بخشیده است.
بنابراین از کلیه مباحث، چنین نتیجه میگیریم که:
وقتی از طرف خداوند ولایت سیاسی نیز بر دوش پیامبر(ص) نهاده شده است و از طرفی دیگر احکام اسلام بخش اعظمی از آن را مسائل اجتماعی و جزایی و سیاسی تشکیل میدهند و برای اجرای این احکام نیاز به داشتن قدرت میباشد، لذا بر حضرت رسول اکرم(ص) ضروری بود که به دنبال حکومت باشد تا بتواند به وظایفی که خداوند از ایشان خواسته است به نحو احسن عمل بکند. ضمناً از مباحث قبل این نتیجه برداشت میشود که حکومت ایشان مصداق بارز پیوند دین و سیاست بوده است و منشأ مشروعیت و قدرت ایشان الهی بوده است.
۲- ۳- مرزهای قدرت در سیره سیاسی پیامبر(ص)
سؤال اصلی در اینجا این است که: آیا قدرت در سیره سیاسی پیامبر(ص) در چارچوب منافع ملی دولت خویش خلاصه میشد یا اینکه نبی اکرم(ص) به خاطر رسالت جهانی که داشت در فکر گسترش قدرت سیاسی خود به سایر مناطق و دولتها بود؟
مسأله قدرت در سیره سیاسی پیامبر(ص) صرفاً محدود به جنبههای مادی قدرت نیست. اگرچه برای رسول خدا(ص) کسب عدّه و عُدّه از جایگاه خاصی برخوردار بود اما هدف، تصرف اراضی و سیطره بر ملتها نبود، بلکه کسب قدرت و اقتدار در چارچوب انگیزهها و غایات بعثت معنی مییابد.
در همان روزها اول بعثت، هنگامی که رسول خدا(ص) دعوت خویش را علنی کردند، «عتبه بن ربیعه» که از بزرگان قریش بود، نزد پیامبر(ص) آمد و پیشنهاداتی به وی داد، عتبه گفت: «ای برادرزاده اگر منظورت از این سخنان که میگویی اندوختن ثروت و به دست آوردن مال است، ما حاضریم آن قدر برای تو مال و ثروت جمعآوری کنیم تا آنجا که ثروت تو به دارایی ما بچربد! و اگر مقصودت آن است که کسب شخصیتی کنی ما حاضریم تو را بزرگ خود قرار داده و هیچ کاری را بدون اذن تو انجام ندهیم، و اگر هدف سلطنت و ریاست است ما تو را سلطان و رئیس خود قرار میدهیم و اگر جنزده شدهای که نمیتوانی آن را از خود دور سازی، برایت طبیبی بیاوریم تا تو را مداوا کند و هر چه مخارج مداوای تو شد، ما از مال خود بپردازیم تا بهبود یابی».[۳۲۷]
رسول خدا(ص) در جواب او چنین گفت:
«اینها نیست که شماها خیال میکنید، نه آمدهام که مال و ثروتی از شما بگیرم و نه میخواهم شخصیتی در میان شما کسب کنم، نه سلطنت به سر شما را میجویم، بلکه خدای تعالی مرا به رسالت به سوی شما فرستاده، و کتابی بر من نازل کرده و به من دستور داده تا شما را از عذاب او بترسانم و به نعمتها و لذایذ بیپایان آن جهان بشارت دهم. من نیز بدین کار اقدام کرده و رسالت خویش را به شما ابلاغ کردم. پس اگر پذیرفتید بهره دنیا و آخرت از آن شما است و اگر نپذیرفتید، من در برابر شما صبر میکنم تا خداوند میان من و شما حکم کند».[۳۲۸]