۱ـ۲ـ۳ـ۲ ماهیت گروه همسال در نوجوانی
پیش از نوجوانی گروههای همسال وجود دارند ولی طیّ نوجوانی این گروههای همسال از نظر اهمیت و ساختار تغییر میکنند. براون[۹۰](۲۰۰۴) چهار تحول خاص را مشخص ساخته است:
۱ـ زمانی که با همسالان صرف میشود، افزایش زیادی پیدا میکند.
۲ـ گروههای همسال غالباً بدون نظارت بزرگسالان کنش دارند.
۳ـ طیّ نوجوانی، بهطور فزایندهای بیشتر تماسها با همسالان یا دوستان غیرهمجنس است.
۴ـ در حالی که روابط همسالان کودکان عمدتاً به جفت دوستان و گروههای نسبتاً کوچک، یعنی، سه یا چهار کودک (برای مثال در یک تیم) محدود میشود، در نوجوانان ظهور مجموعههای بزرگتری از همسالان مشاهده میشود. مبنای این تغییرات در روابط با همسالان در تغییرات زیستشناختی، شناختی و اجتماعی نوجوانی نهفته است. بلوغ، رغبت نوجوان را به روابط با غیرهمجنس بر میانگیزد و به فاصله گرفتن آنها از والدین کمک میکند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲ـ۲ـ۳ـ۲ سازمان روابط همسالان در نوجوانی
دنیای همسالان، خصوصاً در نوجوانی، یک بافت اجتماعی چالشانگیز است. تغییرات اوایل نوجوانی بهطور
عمیقی ماهیت روابط بین شخصی نوجوان را تغییر میدهد. تواناییهای پیشرفته شناختی همراه با رشد جسمانی و هیجانی، شیوه نگریستن نوجوانان به همسالان و تعامل با آنها را تغییر میدهد. سلمن (۱۹۸۰، نقل از جاف، ۱۹۹۸) اشاره کرده است که پیشرفتهای شناختی اوایل نوجوانی، بهویژه پدیدآیی توانایی مهم درنظرگرفتن دیدگاه دیگران[۹۱]، موجب میشود که جوان درک کند که روابط چگونه نتیجهبخش میشوند. آنها میفهمند که روابط از طریق استانداردهای خاص رفتار شامل صداقت، همکاری و حساسیت هدایت میشوند. طبق دیدگاه سلمن، درک همدلانه به نوجوانان امکان میدهد و آنها را تشویق میکند که بهشدت به همسالان دلبسته شوند، برای دوستیها ارزش قائل شوند، روابط خصوصی را جستجو کنند و از خلال برخورد مهربانانه و خودافشاگری به صمیمیت با دیگران دست یابند. برای موفقیت در روابط، فرد باید نیازها و انتظارات دیگران را به دقت مورد نظر قرار دهد.
متخصصان به دست کم سه سطح متفاوت تعامل با همسال اشاره میکنند: اولین سطح، سطح دو نفره با غلبه دوستیهای فردی است (براون، ۲۰۰۴). دوستی را میتوان یک رابطه نسبتاً بادوام عاطفی بین دو نفر تعریف کرد که از همنشینی با هم لذت میبرند. دوستیها از نظر سطح صمیمیت تفاوت دارند: دوستان تصادفی، دوستان نزدیک و دوستان خیلی صمیمی. تعداد دوستان خیلی صمیمی در اوایل نوجوانی به حدود پنج نفر میرسد و سپس تا بزرگسالی کاهش مییابد (جاف، ۱۹۹۸).
از نظر اپستین[۹۲](۱۹۸۹، نقل از شهرآرای، ۱۳۸۴) سه اصل انتخاب دوستان را تحت تأثیر قرار میدهد. در دوره ابتدایی، مجاورت یا صرفاً در دسترسبودن کودکان دیگر، تعیین میکند که چه کسی به عنوان دوست در نظرگرفته شود. بهتدریج، دوستان به احتمال زیادتر بر اساس شباهت به یکدیگر انتخاب میشوند. کلاس سومیها، چهارمیها و پنجمیها بر اساس سن و تمایل به صرف وقت در فعالیتهای یکسانی که به آن علاقهمندند، در مورد شباهت قضاوت میکنند. در اوایل نوجوانی شباهت بر اساس ویژگیهای شخصیتی سازگار و استعداد بالقوه برای تعاملهای بلند مدت، اهمیت مییابد.
جاف (۱۹۹۸) ویژگیهای دوستیهای نوجوانی را چنین بر میشمرد:
ـ تعداد دوستان خیلی صمیمی طی اوایل نوجوانی، به حدود ۵ نفر میرسد و سپس بهتدریج کاهش مییابد؛
ـ دوستیهای نوجوان طی زمان نسبتاً ثابتاند؛
ـ بیشتر دوستان برای اولین بار در مدرسه با یکدیگر آشنا میشوند. در اوایل نوجوانی، نوجوانان بهویژه دختران، بیشتر از کودکان خردسالتر، به باوفایی اهمیت میدهند؛
ـ نوجوانان در اوایل نوجوانی با یکدیگر کمتر رقابت میکنند و احساساتشان را با هم، بیشتر از کودکان خردسالتر، تقسیم میکنند؛
ـ دختران بیشتر از پسران از دوستانشان خصوصاً صمیمیت عاطفی را انتظار دارند؛
ـ انتظارات دوستی دختران آن قدر زیاد است که اغلب ناامید میشوند؛
ـ پسران فعالیتهای تفریحی، مثل ورزشها، و دختران صحبت کردن را ترجیح میدهند؛
ـ نوجوانان با دوستانشان در مورد روابط خانواده، مدرسه، قرار ملاقاتها، طرحها و اهداف بحث میکنند؛
ـ نوجوانان بزرگتر با احتمال بیشتری در مورد موضوعهای اجتماعی گفتگو میکنند؛
ـ روابط در اوایل نوجوانی، بهویژه بین دختران، صمیمیتر و حمایتگرتر از روابطی است که در دوره کودکی برقرار است؛
ـ دوستیهای دوره نوجوانی در مقایسه با کودکی شدیدتر، عمیقتر و بزرگسالگونهتر است.
یکی از ویژگیهای شاخص دوستیها در دوره نوجوانی، افزایش تأکید بر صمیمیت و خودافشاگری۱[۹۳]است. سنجشهای مبتنی بر مصاحبه با نوجوانان و خودگزارشدهی همواره نشان دادهاند که نوجوانان در مقایسه با کودکان خردسالتر، سطوح بیشتر صمیمیت را گزارش میدهند. افزون بر این، مشاهدهِ دوستانِ نوجوان مبیّن آن است که خودافشاگری صمیمانه، ویژگی برجسته تعامل دوستی در این سن است. خودافشاگری در این سن، در کوشش نوجوان برای درک خود و روابط خود و دیگرانِ مهم، نقش بازی میکند. خودافشاگری در دوستیهای دوره نوجوانی، برخلاف خودافشاگریهای سنین قبلی، گفتگوهای طولانی و گاه مملو از هیجان روانشناختی در مورد ماهیت مسائل شخصی و راههای ممکن برای حل آنها را موجب میشود ( پارکر۲، روبین۳، ارات۴، وویسلافیچ۵و بوسکرک۶، ۲۰۰۷ ).
دوره نوجوانی، طلیعهآور پیشرفتی کلیدی در درک انتزاعی فرد از دوستی است (سلمن و شولتز۷، ۱۹۹۰، نقل از پارکر و دیگران، ۲۰۰۵). در دوره پیش نوجوانی، فرد در مورد الزامهای دوستی و انگیزههای روان ـ شناختی که رفتار دوستان را بر میانگیزاند، درک بسیاری به دست میآورد اما درک افرادی که در دوره پیش نوجوانی بهسر میبرند از موضوعاتی چون اعتماد و حسادت در دوستی خیلی به ادراکهای آنها از وفاداری و انحصاری بودن دوستی ارتباط دارد. بهخصوص در دوره پیشنوجوانی، به دوستیها به گونهای بسیار انحصاری نگریسته میشود. در این دوره، رابطه با شخص سوم مخلِّ تعهد دوستی است اما تغییر چشمگیری که در دوره نوجوانی اتفاق میافتد، این است که افراد بهتدریج میپذیرند که فرد دیگر، به برقراری روابط با دیگران و گسترش چنین تجربههایی نیاز دارد (پارکر و دیگران، ۲۰۰۷).
دومین سطح، که همچون اولین سطح پیش از نوجوانی شکل میگیرد، از گروههای کوچک همسالان، که بهطور منظم با یکدیگر تعامل دارند، تشکیل میشود (براون، ۲۰۰۴). باند۸ معمولاً شامل ۴ تا ۶ دوست صمیمی است که بیشتر وقت فراغتشان را با هم میگذرانند. اعضا معمولاً از جنس، طبقه اجتماعی و سن مشابهی هستند، به یک مدرسه میروند و در یک محله زندگی میکنند. اعضای گروه برای تبعیت از هنجارهای گروه، با بهره گرفتن از پاداشها و مجازاتهای اجتماعی، بر یکدیگر فشار اعمال میکنند.
سطح سوم تعامل همسال که پیش از نوجوانی آشکار نیست، جماعت۱ نامیده میشود. این سطح وابسته به تجمع تعداد زیادی نوجوان است که برایشان امکان ندارد یکدیگر را بهطور شخصی بشناسند (براون، ۲۰۰۴). جماعت از باند، بزرگتر و معمولاً مبتنی بر مدرسه است؛ اعضای دختر و پسر دارد، بیشتر در اواسط نوجوانی رایج است و ۱۵ تا ۳۰ و بهطور متوسط ۲۰ عضو دارد. کنش اصلی جماعت تسهیل تماس بین دوجنس است؛ بهطوری که رفتارهای غیرهمجنس را میتوان یاد گرفت و تمرین کرد. جماعت با ترکیب دو تا چهار باند با هم ایجاد میشود (جاف، ۱۹۹۸).
دار و دسته۲ شبیه باند است اما معمولاً یک جنسی و بزرگتر و سازماننایافتهتر از آن است. دار و دسته برای اعضای گروه، حمایت فراهم میآورد و قلمروی را برای جلوگیری از تصرف از سوی دار و دستههای دیگر تعریف میکند. دار و دستهها نوعاً ارزشهای خانوادگی خود و جامعهشان را طرد میکنند. فعالیتهای غیر قانونی برای اعضای دار و دسته هیجان و ماجراجویی فراهم میآورد؛ در حالی که آنها را از اجتماع بزرگتر جدا میسازد (همان منبع).
۳ـ۲ـ۳ـ۲ نظریههای تأثیر همسالان
براون (۲۰۰۴)، متخصص در گـروه همسـال نوجوان، اشاره کـرده است که ماهیـت و نیـرومندی تأثیر گـروه
همسال نوجوان از یک دوره تاریخی به دورهای دیگر بسیار متفاوت است و نیرومندی این تأثیر از بافتی به بافت دیگر نیز تفاوت میکند. نوجوانان بر یکدیگر هم تأثیر مثبت دارند و هم تأثیر منفی، و صحیح نیست که گروه همسال را صرفاً با توجه به تأثیرات منفی توصیف کنیم.
الگوهای نظری تأثیر همسالان که در پژوهشها مورد استفاده قرار گرفته، عمدتاً، الگوی تحول اجتماعی شناخـتی و الگـوی یادگیری اجتـماعی بودهاند. الگوی تحـول اجتمـاعی ـ شناختی بر مبـنای انـدیشـههـای نظریهپردازانی چون پیاژه، کولی۳[۹۴]، مید، سالیوان۴و تا حدی اریکسون و ویگوتسکی۵ است. اندیشه اصلی این است که روابط با همسال به نوجوان کمک میکند که درک اجتماعی پیشرفتهتری به دست آورد و از نظر شناختی رشد کند؛ زیرا تبادل آرا در روابط با همسالان و عدم توافق با آنها، نوجوانان را وادار میکند که دیدگاه شخص دیگر را درنظرگیرند و همدلی و درک متقابل را در خود رشد دهند (کر، استاتین، بیسکر ۶و فررـ وردر۷، ۲۰۰۳).
نظریه روابط بینشخصی سالیوان که از کارهای بالینی او نشئت گرفته، یکی از اولین رویآوردهایی است
که بهطور مستقیمً کنش تحولی گروههای همسال و دوستیها را مورد توجه قرار داده است. طبق این دیدگاه، نیازهای اجتماعی بنیادی به وسیله افراد خاصی، یعنی، والدین، همسالان، دوستان صمیمی همجنس و دوستان غیر همجنس، تحقق مییابند. از نظر سالیوان اواخر دوره کودکی، یعنی، شش تا نه سالگی با افزایش نیاز به پذیرش همسال و رشد روابط با همگنان مشخص میشود. کمی بعد، در دوره پیش نوجوانی، یعنی، ۹ تا ۱۲ سالگی، نیاز کودکان به تأیید گروهی، به نیاز به یک رابطه نزدیک و صمیمی با همسال همجنس خاص دیگر یا رفیق[۹۵]۶ تغییر مییابد. سالیوان همچنین به پیامدهای عاطفی تجربه با همسال برای کودک توجه داشت. او گمانهزنیهای بسیاری در مورد مبناهای انگیزشی تنهایی، رابطه آن با دوری از روابط با همسال و نقش آن در تحول و آسیبشناسی روانی مطرح کرده است. سالیوان همچنین بر توانِ درمانی تجربه با همسال تأکید داشت و بر این باور بود که جوّ حمایتگر دوستیهای دوره کودکی توقفهای تحولی ناشی از اغتشاشهای قبلی در روابط با والدین و همسالان را بهطور کامل یا نسبی بهبود میبخشد (پارکر و دیگران ۲۰۰۵).
از نظر پیاژه همسالان، پیشرفت تحول شناختی یکدیگر را ارتقا میدهند و این کار را از خلال کوشش در جهت حل اختلاف ناشی از تفاوت در دیدگاههایشان در مورد یک مسئله انجام میدهند. کودکان ضمن تعامل با دیگر کودکان، از اختلاف دیدگاه خود در مورد یک مسئله با دیدگاه کودکان دیگر آگاه میشوند. این تعارض، در کودکان عدم تعادلی بهوجود میآورد که میتواند آنها را به سطوح جدیدتر و بالاتر استدلال سوق دهد. از نظر پیاژه، آنچه که اهمیت بیشتری دارد، فرصتی است که به این ترتیب برای کودک فراهم میآید تا با تفکر خود مواجه شود و صرفِ اینکه کودک در معرض راهبردهای جدید و بهترِ حل مسئله کودکِ دیگر قرار بگیرد، آنقدر مهم نیست. کودکان وقتی به ناکآرامدی راهبردهای شناختی قدیمیشان پی ببرند، آنها را رها میکنند. طبق دیدگاه پیاژه، این نوع پیشرفت مفهومی واقعی احتمال ندارد که با بحث و گفتگو با بزرگسالان یا دیگر افرادی که پایگاه بالاتری دارند، تحقق یابد؛ زیرا کودکان احتمالاً بهطور یک طرفه نتیجهگیریهای افراد واجد پایگاه بالاتر را میپذیرند (همان منبع).
الگوی یادگیری اجتماعی بر مبنای آرای نظریهپردازانی مانند باندورا، کئرنز، پترسون، دیسهیون و همکاران، کولمن و برونفنبرنر است. اندیشه اصلی این است که همسالان از طریق الگوگیری، تقلید، تشویق و پاداش رفتارهای خاص، یکدیگر را اجتماعی میکنند (کر و دیگران، ۲۰۰۳).
۴ـ۲ـ۳ـ۲ تأثیرات خانواده ـ همسال در نوجوانی
خانواده و همسال از بافتهای اجتماعی مهم در زندگی نوجوان محسوب میشوند که هر یک بر دیگری تأثیر میگذارد. برخی پژوهشگران (برای مثال، ماونتس۱، ۲۰۰۲، نقل از ماونتس و کیم۲، ۲۰۰۷) تأثیر مستقیم اعضای خانواده، بهویژه والدین، را بر روابط با همسال نوجوانان مورد بررسی قرار دادهاند. در این مقوله فعّالیّتهای والدین، مراقبان، خواهر و برادران و اعضای خانواده گسترده که چه بهطور عمدی و چه غیر عمدی، تأثیر مستقیم و بدون واسطهای بر ماهیت تعاملها یا روابط با همسالان دارند، بررسی میشود. اغلب مطالعهها جهت تأثیر را به شیوهای یک طرفه نشان دادهاند؛ بهطوری که اعمال والدین بر رفتارهای نوجوانان تأثیر میگذارند ولی نوجوانان تأثیری بر والدین ندارند اما در واقعیت این طور نیست و نوجوانان معمولاً در این فرایند نقشی ابزاری بازی میکنند. با رشد نوجوانان، فرصت والدین برای نظارت مستقیم کاهش مییابد و آنها نیاز پیدا میکنند که اعمال خود را در وهله اول بر اطلاعاتی که نوجوان از همسالان فراهم میآورد، مبتنی سازند. نوجوانان برای سانسور اطلاعات در مورد همسالان یا محدود کردن دسترسی والدین به این اطلاعات، راهبردهای گوناگونی اتخاذ میکنند و از این طریق بر سطح مهاری که والدین اعمال میکنند، تأثیر میگذارند (براون و ماونتس، ۲۰۰۷).
پژوهشگران به اینکه چگونه روابط با همسال بر روابط خانوادگی و پویاییهای خانوادگی تأثیر میگذارد، توجه کمی داشتهاند. در نوجوانی، روابط با همسالان گستردهتر، با ثباتتر و عمیقتر میشود و ظرفیت لازم را مییابد که به عنوان عامل تأثیرگذار عمل کند. همسالان تأثیر چشمگیری بر رفتار والدگری دارند. تیلتون ـ ویور۳و گالامبوس (۲۰۰۳) به این نتیجه دست یافتند که والدین زمانی بیشتر از رفتارهای مدیریت همسالان استفاده میکنند که احساس کنند همسالان، کودکشان را به رفتار نامناسب سوق میدهند یا امنیت و بهزیستی کودک تهدید میشود. پژوهشگران (برای مثال، فرستنبرگ[۹۶]۴، کوک۵، اکلز و الدر۶، ۱۹۹۹، نقل از براون و ماونتس، ۲۰۰۷) استدلال کردهاند که یک محیط همسال خطرناک در مناطق شهری محروم از نظر اقتصادی (میزان بالای رفتار بزهکارانه) علت تمایل والدین به اتخاذ شیوههای والدگری محدودکننده و استبدادگر در این مناطق است.
آری۷و دیگران (۱۹۹۹، نقل از باررا۸، بیگلان۹، آری و لی۱۰، ۲۰۰۱) بر اساس مطالعات طولی که در گروه نوجوانان انجام دادهاند، بر مبنای یافتههای به دست آمده از تأثیرات خانواده و همسال بر رفتار مشکلآفرین، الگویی از تأثیرات خانواده و همسال بر تحول رفتار مشکلآفرین در دوره نوجوانی، تدوین کردهاند (شکل، ۱۰ـ۲).
شکل ۱۰ـ۲ الگوی فرضی رفتار مشکلآفرین (آری و دیگران، ۱۹۹۹، اقتباس از باررا و دیگران، ۲۰۰۱، ص.۱۴۵)
بر اساس الگوی مذکور، تعارض خانوادگی اثری تخریبکننده بر روابط خانوادگی مثبت دارد و در عوض، روابط مثبت خانوادگی میتواند بر شیوههای زیرنظرگرفتن والدین تأثیر بگذارد و زیرنظرگرفتن ناکافی والدین میتواند در ارتباط نوجوانان با همسالان منحرف و رفتارهای مشکلآفرین گوناگون نقش داشته باشد. در مورد تأثیر تعارض خانوادگی بر روابط مثبت خانوادگی و سپس زیرنظرگرفتن ناکافی والدین، آری، دانکن، دانکن و هوپس۱[۹۷](۱۹۹۹) به پژوهشهایی اشاره میکنند که پترسون و همکاران ( برای مثال، پترسون، رید۲و دیسهیون، ۱۹۹۲؛ پترسون، ۱۹۸۲) در مجموعهای از مطالعات بر مبنای مشاهده مستقیم فرایندهای خانوادگی انجام و نشان دادند که خرانه رفتاری پرخاشگرانه و فاقد حس همکاری کودکان در یک فرایند مبادله اجباری۳ با اعضای دیگر خانواده شکل میگیرد. اجبار، فرایندی است که در آن رفتار مخالفتآمیز یک عضو خانواده به وسیله توقف رفتار مخالفتآمیز عضو دیگر خانواده تقویت میشود. برای مثال، مادر از کودک میخواهد که لباسهایش را مرتب کند. کودک با داد و فریاد (نق زدن) پاسخ میدهد. اگر مادر درخواست خود را متوقف سازد و با نرمش با کودک صحبت کند، نق زدن کودک با توقف درخواست، و تغییر رفتار مادر با توقف نق زدن کودک تقویت میشود. بنابر این، هر طرف بهطور منفی با توقف رفتار مخالفتآمیز شخص دیگر تقویت میشود. چنین کودکانی احتمالاً از سوی همسالان خود طرد میشوند، در مدرسه شکست میخورند و دوستیهایی را با کودکان مطرود دیگر برقرار میکنند. در این گروههای همسال است که” آموزش۱“رفتار ضد اجتماعی و نیز مصرف مواد بهوقوع میپیوندد.
۵ـ۲ـ۳ـ۲ فرهنگ و روابط با همسال
بافت فرهنگی در تحول ویژگیهای فردی و رفتاری و روابط با همسال نقش مهمی دارد. در نتیجه، کودکان متعلق به فرهنگهای متفاوت به انواع متفاوت تعاملهای اجتماعی میپردازند و انواع متفاوتی از روابط را گسترش میدهند. افزونبر این، ارزشها و باورهای فرهنگی، بهویژه آنهایی که به اهداف تحولی و شیوههای اجتماعیشدن مربوط میشوند، کنش و سازمان روابط همسالان را تحت تأثیر قرار میدهند. بهطور اختصاصی، از هنجارها و ارزشهای فرهنگی به عنوان مبنایی برای تفسیر رفتارهای بهخصوص (برای مثال، پرخاشگری، اجتماعطلبی۲) و قضاوت در مورد متناسببودن این رفتارها استفاده میشود. تفسیر و ارزشیابی رفتارهای اجتماعی بهنوبهخود برای فرایندهای تعامل با همسالان و شکلگیری روابط دو نفره و گروهی مضامین فراگیر دارد (چان و دیگران، ۲۰۰۶).
ردّ پای فرهنگ در روابط با همسالان را میتوان در چند سطح مشاهده کرد. چان و دیگران (۲۰۰۶، صص.۷ـ۱۰) در باب نقش فرهنگ در سطوح متفاوت روابط با همسالان میگویند:
باورها و ارزشهای فرهنگی در هر سطحی از روابط با همسالان از جمله تعاملها، دوستیها، شبکههای اجتماعی و پذیرش و طرد در گروه همسال گستردهتر، احتمالاً انعکاس مییابند. در سطح تعاملی، هنجارها و ارزشهای فرهنگی بر اینکه کودک چقدر در تعاملهایش با همسال، اجتماعی یا فعال باشد، تأثیر دارند. برای مثال، دسوزا۳[۹۸]و چان (۲۰۰۵) اخیراً به این نتیجه دست یافتند که کودکان پیشدبستانی کانادایی در مقایسه با همتایان چینی خود، در مشارکت در تعامل با همسالان، فعالترند. در مقابل، کودکان چینی در مقایسه با کودکان کانادایی، بیشتر به رفتارهای غیر اجتماعی همچون بازیهای فعلپذیر انفرادی و موازی میپردازند.
ویژگیهای متمایز فرهنگی را ممکن است در چگونگی رفتارهای خاص مربوط به آغاز و پاسخ