یکی کنش حمایتی (ایمنی تامین شده توسط بزرگسالی که از کودک آسیب پذیر در مقابل تهاجم می تواند دفاع کند) که به اندازه رفتار تغذیه ای و رفتار جنسی مهم است. این رفتار دلبستگی به کودک فرصت می دهد تا از مادر خویش فعالیت های لازم برای ادامه حیات را بیاموزد، چه تجهیزات رفتار وی که از انعطاف لازم برخوردارند به وی اجازه می دهند که به تقلید بپردازند و سپس به ابتکار دست بزنند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
و دیگری کنش اجتماعی شدن: دلبستگی در جریان چرخه های زندگی از مادر به نزدیکان و سپس به بیگانگان و بالاخره به گروه های بیش از پیش وسیع تری تسری می یابد و به صورت عاملی به همان اندازه مهم برای ساخت دهی شخصیت کودک که تغذیه زندگی جسمانی وی در می آید.
برای آنکه این نقش اجتماعی شدن مثبت باشد باید:
اولا کودک اطمینان از سر گرفتن تماس با مادر را در صورت تمایل و به هنگام تمایل داشته باشد. آن وقت است که برای کاوشگری محیط خود (محیط های بیگانه و اشخاص ناشناخته) توانمند می شود.
ثانیاً کودک بتواند یک هماهنگی صادق بین خواسته های واقعی خود و ظرفیت مادر در پاسخ دادن به طور متناوب با آن خواسته برقرار نماید.
بدین ترتیب، ایمنی کودک با افزایش سن، افزون می گردد اما احساس از دست دادن مادر به ایجاد دلهره و از دست دادن واقعی وی به استیصال و حتی افسردگی می انجامد (منصور و دادستان ،۱۳۸۳).
نوزادان میل دارند که به یک شخص وابستگی پیدا کنند- آنها فردگرا هستند- اما وابستگی متعدد نیز ممکن است پیش آید و وابستگی ممکن است به پدر یا جانشین او معطوف شود (کاپلان ، ۱۹۹۱).
مراحل ایجاد وابستگی
در مرحله اول ، که گاهی پیش وابستگی [۱۱۱] (تولد تا ۸ یا ۱۲ هفتگی) خوانده می شود، کودک متوجه مادر خود هست و با چشم های خود او را در طیف ۱۸۰ درجه تعقیب می کند، با صدای او به سوی وی برمی گردد و به طور موزون تن خود را به آهنگ صدای او به حرکت در می آورد. در مرحله دوم، که گاهی وابستگی در حالت پیشرفت[۱۱۲] (۸ یا ۱۰ هفتگی الی ۶ ماهگی) خوانده می شود، کودک به یک یا چند شخص در محیط خود وابستگی پیدا می کند. جدا شدن از شخص بخصوص در این مرحله برای کودک اهمیتی ندارد، به شرط اینکه نیازهای او برآورده شود. در مرحله بعدی، که گاهی وابستگی مشخص[۱۱۳] نامیده می شود (۶ ماهگی تا ۲۴ ماهگی) کودک در موقع جدایی از مادر یا مراقب دیگر خود گریه می کند (این رفتار ممکن است حتی در ۳ ماهگی مشاهده شود).
با بازگردانده شدن به مادر، کودک از گریستن بازمی ایستد و خود را به مادر می چسباند، انگار که می خواهد از بازگشت مادر اطمینان بیشتری حاصل کند، گاهی مشاهده مادر پس از جدایی برای اینکه کودک گریه خود را متوقف سازد کافی است. در مرحله چهارم (۲۵ ماهگی و پس از آن)، مادر – نماد[۱۱۴] مستقل ادراک می شود، و رابطه پیچیده تری بین مادر و کودک پدید می آید و برگشت مادر را پیش بینی می کند، در نتیجه اعتراض به جدایی کاهش می یابد (کاپلان ، ۲۰۰۳).
علایم دلبستگی
علایم دلبستگی کودک به پرستارش در سه پدیده معتبر مشهود است:
اول اینکه یک تکیه گاه بهتر از هر کس دیگری می تواند کودک را آرام کند. دوم اینکه کودکان برای بازی یا حرف زدن بیش از هرکس دیگری به سراغ تکیه گاهشان می روند و بالاخره کودکان در حضور تکیه گاه ، کمتر احساس ترس می کنند تا در غیاب او.
هنگامی که کودک در دنیای اطرافش به کاوش می پردازد و با امور غیرقابل پیش بینی روبرو می شود، حضور شخص دلبسته، به او احساس امنیت و آرامش می دهد. هنگامی که کودک در وضعیتی قرار می گیرد که موجب ترس وی می شود، رفتار توام با دلبستگی کودک آشکار می گردد. ممکن است در حضور والدین ، آنها را نادیده بگیرد و حتی ترجیح دهد با افراد غریبه بازی کند ولی وقتی که احساس عدم اعتماد یا تهدید می_ کند به سرعت به سوی مادر، پدر یا هرکس دیگری که به او دلبستگی دارد روی می آورد. کودکان اغلب برای کسب اطمینان از خطرناک یا ایمن بودن وضع شان به اشخاصی که به آنها دلبستگی دارند نگاه می کنند. بنابراین، موارد مذکور را می توان علائم دلبستگی در کودک در نظر گرفت که اگر این علائم در کودکی مشاهده نشد، نشان دهنده وجود مشکلی در دلبستگی اوست (بالبی ،۱۹۶۹).
ارزیابی دلبستگی
کیفیت دلبستگی اغلب توسط موقعیت نا آشنا مورد مطالعه قرار می گیرد. این روش که توسط مری اینسورث ساخته شد، ابزاری معتبر است و روایی بالایی دارد. مادر، کودک و یک شخص نا آشنا در این موقعیت نا آشنا شرکت می کنند و چند مرحله در این آزمایش صورت می گیرد که طی آن مادر و کودک از هم جدا می شوند و بعد از چند دقیقه دوباره کنار هم قرار می گیرند. در این فرایند نظام دلبستگی کودکان فعال می شود و کیفیت آن را می توان با مشاهده رفتار بین کودک و مادر ارزیابی نمود (اینسورت و همکاران ،۱۹۷۸).
طبقه بندی کیفیت دلبستگی نوزاد
دلبستگی ایمن[۱۱۵]
این کودکان رفتار دلبستگی واضحی بعد از جدایی اولیه و ثانویه از مادر نشان می دهند. آنها مادر را صدا می کنند، دنبال او می روند و او را جستجو می کنند و نهایتا شروع به گریه می کنند و نشانه های نگرانی را بروز می دهند. زمانی که مادر برمی گردد خوشحال می شوند و او را بغل می کنند و می خواهند با وی تماس جسمی داشته باشند، بعد از مدت کوتاهی آرام می شوند و سعی می کنند دوباره بازی را شروع کنند.
دلبستگی ناایمن اجتنابی[۱۱۶]
این کودکان نسبت به جدایی اعتراض چندانی نمی کنند و رفتار دلبستگی واضحی از خود نشان نمی دهند (مثل دنبال کردن مادر تا جلوی در یا گریه کردن). آنها به بازی خود ادامه می دهند اگرچه کمتر در محیط به کاوش می پردازند.
گاهگاهی هنگامی که مادر اتاق را ترک می کند با چشم او را دنبال می کنند و رفتن او را مشاهده می کنند. بعد از بازگشت مادر، این نوزادان از او اجتناب می کنند و تقاضایی برای در آغوش گرفتن او نمی کنند. اغلب تماس بدنی زیادی بین آنها وجود ندارد.
دلبستگی ناایمن دوسوگرا[۱۱۷]
این کودکان بعد از جدایی خیلی مضطرب می شوندو گریه می کنند اما هنگامی که مادر به اتاق برمی گردد ، نمی تواند آنها را آرام کند و مدت زیادی طول می کشد تا این کودکان آرام شوند. گاهی حتی بعد از چند دقیقه هم نمی توانند به بازی برگردند. زمانیکه مادر آنها را بغل می کند، این کودکان درعین حال که ابراز تمایل برای تماس بدنی و مجاورت می کنند، اما نسبت به مادرشان پرخاشگری نشان می دهند (اینسورث و همکاران ،۱۹۷۸).
دلبستگی آشفته
بعد از اینکه اینسورث و همکارانش طبقه بندی دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا را معرفی کردند، در مطالعات دیگری که در این زمینه انجام شد، بعضی از کودکان رفتارهایی نشان دادند که در این طبقات قرار نمی گرفت. این کودکان را دلبسته آشفته نامیدند. حتی کودکی که دلبسته ایمن نشان می دهد گاهی ممکن است رفتار آشفته ای بروز دهد، مثلا به سمت مادر برود ، برای مدت کوتاهی دویدن را متوقف کند و سپس دوباره شروع به دویدن دور اتاق کند و دنبال مادرش بگردد و زمانیکه مادرش بر می گردد از نزدیک شدن به او امتناع کند.
این الگوی دلبستگی آشفته اغلب در کودکانی دیده می شود که در معرض مشکلات بالینی قرار دارند و کودکانی که تجربه ضربه درونی مثل از دست دادن والدین ، داشته اند یا مورد سواستفاده قرار گرفته اند (خوشابی وابوحمزه ،۱۳۸۵) .
کودکانی که در ۱۲ تا ۱۸ ماهگی در برابر وضعیت نا آشنا به عنوان کودکان وابسته ایمن و کودکان دلبسته غیر ایمن طبقه بندی شدند، در سنین بالاتر یعنی در ۲۱ ماهگی تا ۵ سالگی مورد مشاهده قرار گرفتند. کودکان دلبسته ایمن به طورکلی با بزرگسالان و سایر کودکان بیشتر حرف می زدند، همکاری بیشتری داشتند، با مادران و افراد غریبه خوش رفتارتر بودند، با فشار و ناراحتی بهتر کنار می آمدند و به نسبت کودکان دلبسته غیرایمن کنجکاوتر بودند. علاوه بر این هنگامی که کودکان دلبسته ایمن را در خانه های خودشان مشاهده کردند معلوم شد که این گروه کمتر از کودکانی که به عنوان دلبسته غیر ایمن طبقه بندی شده بودند تمایل به برقراری تماس جسمی با مادرشان داشتند (ماسن و همکاران ، ۱۹۸۵).
همبستگی رفتار در موقعیت ناآشنا با سایر متغیرها
همبستگی تقریباً زیادی بین رفتار حساس مراقبی توسط شخص مور دلبستگی و دلبستگی ایمن در کودکان یکساله مشاهده شده است. نوزادان مادران حساس، در موقعیت ناآشنا الگوی ایمن و نوزادان مادران کمتر حساس، الگوهای ناایمن نشان می دهند.
البته آمادگی ژنتیکی نظام های تنظیم کننده نوزاد نیز ممکن است در شکل دهی کیفیت دلبستگی او نقش داشته باشند و باید در تعاملات وی در نظر گرفته شوند. کودکانی که در اوایل دوره نوزادی، خیلی بی قرارند بیشتر احتمال دارد که در موقعیت ناآشنا، دلبستگی ناایمن نشان دهند حتی اگر رفتار مادر از حساسیت کافی برخوردار باشد.
آزمایش های فیزیولوژیک نشان داده اند که همه نوزادان هنگام استرس و جدایی در موقعیت ناآشنا، علائمی نظیر افزایش ضربان قلب، نشان می دهند. کودکان ناایمن- اجتنابی که به نظر می رسد در این موقعیت بسیار آرام هستند و مستقل تر به نظر می آیند، حتی بیشتر از کودکان ایمن ترشح کورتیزول[۱۱۸] دارند. بهمین دلیل الگوی رفتاری ناایمن- اجتنابی باید به عنوان یک سازوکار دفاعی یا انطباقی در نظر گرفته شود (خوشابی و ابوحمزه ، ۱۳۸۵).
نظام دلبستگی[۱۱۹]
به نظر بالبی نظام دلبستگی یک سامانه اساسی هیجانی و رفتاری است که به صورت زیستی شکل می گیرد و برای بقای کودک لازم است. این نظام به محض تولد نوزاد در رابطه با اشخاص مورد دلبستگی فعال می شود.
نوزاد یا کودک خردسال هنگام بروز اضطراب می خواهد در کنار شخص مورد دلبستگی به ویژه مادرش باشد. این احساس ممکن است هنگام جدایی از مادر ، روبرو شدن با موقعیت های نا آشنا یا اشخاص غریبه، درد جسمی یا هنگام ترس از تخیلات و کابوس ها، روی دهد. نوزاد یا کودک خردسال انتظار دارد در کنار مادرش، امنیت، حمایت و سلامتی را پیدا کند. این جستجو برای مجاورت می تواند به شکل تماس بدنی با مادر نشان داده شود. کودک همیشه در این تعامل عضوی فعال است. در مواقع لزوم برای ارضای نیازهای خود مجاورت و مراقبت شخص مورد دلبستگی را طلب می کند (بالبی ، ۱۹۶۹).
مدل های فعال ساز درونی[۱۲۰]
یکی از مفاهیم اساسی در نظریه دلبستگی بالبی مدل های فعال ساز درونی است. در طی اولین سال زندگی، جز بسیاری از تجربیات تعاملی و تبادلی بین مادر و نوزاد که شامل جدایی یا بازسازی مجاورت نیز می شود، نوزاد مدل های تعاملی با مادر و اطرافیان را در خود گسترش می دهد که بالبی این مدل ها را مدل های فعال ساز درونی نامید.
دلبستگی منجر به ساخت یک چارچوب و سازمان می شود و همه اطلاعات مربوط به دلبستگی در این چارچوب قرار می گیرند و از صافی عبور می کنند. مدل های فعال ساز درونی به مثابه قوانین مذهبی و متشکل از تجربیاتی است که چهارچوب تعامل و درک خود را فراهم می سازند.
این مدل ها می توانند رفتار یک زوج را تعبیر و تفسیر و پیش بینی کنند و به همان اندازه طرحی برای راهنمایی شخص و برای رفتار خودش در روابط بدهد. هیجاناتی که از تجربه های دلبستگی گذشته برانگیخته می شوند از طریق الگوهای مدل فعال ساز درونی رفتار، تاثیر بسیار زیادی بر تجربیات دلبستگی کنونی می گذارند.
تشابه مدل فعال ساز درونی بالبی و مفاهیم درون سازی[۱۲۱] و برون سازی[۱۲۲] مطرح شده توسط پیاژه بسیار جالب است. طی رشد اولیه، مدل های فعال ساز سعی می کنند خودشان را با اطلاعات جدید در مورد اشخاص مورد علاقه ، محیط و خود تطابق دهند (برونی سازی) وقتی چارچوب تشکیل شد، آنها به اطلاعات مرتبط با دلبستگی رهنمون می شوند و سعی می کنند با ساختار موجود درون سازی کنند (خوشابی و ابوحمزه ، ۱۹۸۵).
نظام کاوشی
به نظر می رسد دلبستگی شرط لازم کنجکاوی و کاوش در محیط است که بالبی آن را نظام رفتاری مهمی در نظر گرفت. اگرچه نظام دلبستگی و کاوشی ریشه در اندیشه های متضادی دارند، اما از نوعی همبستگی درونی برخوردارند.
به نظر بالبی یک نوزاد می تواند به طور کافی در محیط خود کاوش کند و بدون نگرانی با اجازه مادرش از او جدا شود و در محیط به جستجو بپردازد. اگر مادر قابل دسترسی و پاسخ دهنده باشد ، کودک، مضطرب و نگران نمی شود. دلبستگی ایمن موجب کاوش در محیط توسط کودک میشود و در چنین وضعیتی میتواند خود را به عنوان فردی موثر بیابد (بالبی ، ۱۹۶۹).
اهمیت رفتار حساس
طبق نظریه دلبستگی ، حساسیت مراقب در کیفیت دلبستگی یک سال اول زندگی نوزاد بسیار اهمیت دارد. اینسورث و همکارانش رفتار مراقب حساس را به صورت زیر مشخص نمودند:
مادر باید بتواند با علامتهای نوزادش هماهنگ شود. تاخیر در هماهنگی وی ممکن است ناشی از درگیری های فکری درونی یا بیرونی او با نیازهای خودش باشد.
او باید بطور مناسبی علامت های نوزاد را تعبیر کند. برای مثال او باید معنای گریه های نوزاد را تشخیص دهد (گرسنگی، خیس کردن، درد). ممکن است علائم نوزاد بطور غلط تعبیر شوند و بنابراین نیازهای کودک نادیده گرفته شوند.
مادر باید بطور مناسبی به این علامت ها پاسخ دهد. برای مثال باید بطور صحیح به بچه غذا بدهد و به وی یک نوع بازی پیشنهاد کند که بدون آزار و موجب تعامل کودک با محیطش شود. این بازیها نباید خیلی تحریک کننده یا خیلی کم تحریک باشند.
واکنش مادر باید راهنمایی کننده باشد، این راهنماییها باید طوری باشدکه موجب ناکامی زیاد کودک نشود. مدت زمانی که نوزاد می تواند منتظر رسیدن مراقب خود باشد در هفته های اول زندگی بسیار کوتاه است اما به مرور طولانی تر می شود (اینسورث و همکاران ، ۱۹۷۸).
عوامل موثر بر دلبستگی ایمن
فرصت برقرار کردن رابطه نزدیک ؛ برقرار کردن رابطه عاطفی نزدیک بین واالد – کودک