۳-۲-۲ «دیوار»
دومین مجموعه شعر فروغ که در سال ۱۳۳۵ در ۲۵ قطعه کوتاه و بلند منتشر شده است، با همان ساختار و با مفاهیمی مشابه، تصویری از تجربههای خصوصی زنی که در خلوت خویش، ساده و صمیمی، با خود و با مخاطبی که در شرایط زندگی و تجربههای عشقی او شریک است حرف زده و درد و دل میکند. روح بدبینی در این مجموعه بیشتر از اسیر دیده می شود.
گفتی از تو بگسلم … دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است
اشعار مجموعه دیوار، بیانگر عشق زنی است که از معشوق خواهشی جز دوست داشتن ندارد. شاعری که تمام اندیشه او را عشق پر کرده است. ( او (عاشق) هر چه تو میخواهی است نه هر آنچه من میخواهم)
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوههای مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
«سپیده عشق از مجموعه دیوار»
فروغ در این مجموعه «دیوار» وضعی را میرساند که شخص می خواهد تمام جلوههای دیگری از حکایت روان و دل را مورد توجه قرار میدهد. محدودیتهای سنتی را در هم شکند. چرا که خود را در دنیایی از خود بیگانگی می یابد که دور و برش را دیواری حصار کرده، حال آنکه برخوردها، امکان هرگونه سنت شکنی را از بین برده است. از یک سو همچنان در ناآگاهی و گمشدگی به سر می برد. در جایی گناه را می سراید و هوسنامه به دست توده فریبان می دهد ودر جایی دیگر از شاهزاده و صدای سم اسبش برای اوهام ذهنی دختران جوان قصه می گویدو از سویی دیگر در برخی از آثار با وانهادن آن پندارها و تمناها به وضوح از تباهی خود می گوید (نیکبخت: ۷۱،۱۳۷۲)
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
لیک چشمان تو با فریاد خاموشش
راهها را در نگاهم تار میسازد
همچنان در ظلمت رازش
گرد من دیوار میسازد
«دیوار از مجموعه دیوار»
۳-۲-۳ عصیان
سومین مجموعه شعری فروغ که در سالهای ۳۶ و ۳۷سروده شده است. شاعر با توجه به متون کتب مقدس و خاصه آن بخش ها که به مسئله خلقت انسان وعصیان شیطان ارتباط دارد، و پیش از او نیز شاعران بسیاری
از شرق و غرب بدان متوجه بوده اند و نیز با عنایت به خط اندیشگی خیامی از بیان حالات و احساسات غریزی زنانه خود دور شده است.
ساختی دنیای خاکی را و می دانی
پای تا سر جز سرابی، جز فریبی نیست
ما عروسکها و دستان تو در بازی
کفر ما عصیان ما چیزی غریبی نیست
واین خط از همان چند پارهی منتخب شاعر، که با عنوان مقدمه های کوتاه در فاتحه کتاب به چشم می خورد. به وضوح پیداست تفکراتی در مورد عصیان شیطان و به تبع اغوای او عصیان انسان هم، اغلب به طریق سوال در دفاع از بیگناهی مخلوق مجبور مطرح می شود:
گر تو با ما بودی و لطف تو با ما بود
هیچ شیطانی را به ما مهری و رایی بود
هیچ در این روح طغیان کردهی عاصی
زو نشانی بود یا آوای پایی بود
و سرانجام، چون همه سوال ها بی پاسخ می مانند، شاعر به تسلیم خدا رضا می دهد و از او طلب بخشایش معصیت و بخشش عصمت می کند و از همین روست که از جمله “بسامد” های غالب این کتاب واژهی"خدا” ست. و در حرکت در همین حیطه است که به تدریج تفکر مرگ جای توجه به عشق را می گیرد و رفته رفته اندوه و مرگ بر روح شاعر سایه می افکند. (حقوقی:۱۳۸۴، ۱۴۳)
فروغ در این دفتر، اندکی از خود فاصله می گیرد و نگاه او متوجه مسأله مهمتری می شود در این مجموعه شاعر به مسایل بنیادینی چون هستی و نیستی، خیر و شر و … توجه میکند. و همه چیز را به محک تردید و تجربه میزند و به دنبال رهایی از دیوارهای اطراف خود است و با عنایت به اندیشه خیامی با جسارت بیشتری، برخی از مفاهیم و اعتقادات دینی را زیر سؤال میبرد.
مینشینم خیره در چشمان تاریکی
میشود یک دم از این قالب جدا باشم؟
همچو فریادی بپیچم در دل دنیا
چند روزی هم من عاصی خدا باشم
«عصیان از مجموعه عصیان»
شاعر در عصیان، گاه به جمله کارهای جهان می تازدو به همه چیز از دریچه هیچ بودن مینگرد.
احساس میکنم که دریغ است
با درد خود اگر بستیزی
میبویی آن شکوفه غم را
تا شعر تازهای بنویسی
«دیراز مجموعه عصیان»
فروغ بیست یک ساله به بن بست بزرگ تنهایی رسیده و آفرینش را مورد خطاب قرار می دهد. از مرحله بیان خصوصی دردهای یک زن و نه تمام زنان–میگذرد و به یک دوره تظاهر به تفکر میرسد. فروغ را به سوی طغیانی تازه کشانده است. هر چند که ظاهراً فرخزاد دردهایش را تعمیم میدهد و از آزادی زنان سخن میگوید. اما عصیانی سطحی و کم مایه که از عمق فلسفی و تفکّرات عمیق کاملاً خالی است
میخزم همچو مار تبداری
بر علفهای خیس تازه سرد
آه با این خروش و این طغیان
دل گمراه من چه خواهد کرد؟
«جنون از مجموعه عصیان»