جنبشهای زنان که از دیر باز با عناوین مختلف در این کشور وجود داشته، از یک سو بیانگر «آگاهی» آنان نسبت به حقوق تضییع شده شان طی سالیان حکومت ملوک الطوایفی می باشد و از سوی دیگر، مبین تقاضای مشارکت سیاسی و اجتماعی از طرف آنان است. آنان از انقلاب به این امید حمایت کردند که حکومت جدید، قوانینی برای بهبود وضعیتشان تصویب نماید. مشارکت زنان در امور سیاسی چین، با تأسیس اتحادیه زنان متشکل از چند سازمان زنان در سال ۱۹۱۲ آغاز گشت. گروه های زنان اتحادیه طرفداری از حق رأی، از پارلمان خواست که برابری سیاسی زنان و مردان در قانون اساسی موقت لحاظ گردد. ولی این کوشش ها شکست خورد تا در سال ۱۹۱۹ جنبشی ایجاد گردیدکه توجه خود را بر محور استقلال و برابری قرارداد و به سرعت در زمینه مسائل زنان توسعه یافت و گروه های فمنیستی مانند اتحادیه ترقی آموزش زنان ایجاد گردیدند. اینان تقاضای حق رأی، حق حاکمیت و حق آموزش و آزادی ازدواج و حق داشتن مشاغل اداری را نمودند.[۷۹]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۲-۶-توجه به زنان در قانون اساسی چین
در قانون اساسی چین به حقوق و امتیازات زنان و ارتقای تساوی جنسی توجه شد. این قوانین در مورد زنان سه اصل مهم را در بر می گیرد:
-
- اصل حقوق مساوی زن و مرد که در تمام آیین نامه ها و در تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و زندگی خانوادگی در نظر گرفته شده است .
-
- حمایت از حقوق اختصاصی زنان که به دلیل مشکلات و مسائل خاص خود به حمایت های ویژه ای نیز نیازمند می باشند .
-
- تحریم هر گونه اعمال خشونت آمیز نسبت به زنان.[۸۰]
بدین روی زنان پس از انقلاب چین توانستند به برخی از حقوق از دست رفتشان دسترسی یابند. البته تنزل موقعیت اجتماعی آن ها در کشورهای اروپایی نیز مانندکشورهای آسیایی قابل بررسی می باشد. در اروپای قبل از قرن بیستم، زنان در عمل و قانون فاقد حقوق انسانی بودند. آن ها برای کسب برابری با مردان تلاش های بی وقفه ای انجام دادند و از فاصله های موجود میان جنسیت ها که ریشه در فرهنگ و تاریخ کشورهایشان دارد، معترضند و در این قسمت اشاره مختصری به موقعیت زن در چند کشور اروپایی می شود تا اعتراض بانوان در نگاه جنسیتی جوامع به آن ها و تبعیض های موجود در قوانین حاکم بر کشورها بررسی شود.
۳-جایگاه زن در یونان
زنان یونانی در ادب، علم، فلسفه و هنر سهم متقابل داشتند. به عنوان مثال فعالانه در امور فرهنگی زمان شرکت می جستند و ادبیات نیز به آن ها توجه داشت. اما در غالب اوقات این علوم راه را به انحراف می پیمودند و بیشتر به زیبایی ظاهری زنان بجای جذابیت باطنی و مادری شان اهمیت می دادند و بدین خاطر که علم توسط مردان پیشرفت می کرد، موقعیت بانوان را به گونه ای ترسیم می نمودند که می خواستند و در عین حال بدون توجه به نیازها و فطرت زن و در نظر گرفتن حقوق واقعی آن ها پایه ریزی می گردیدند. زنان نیز در مبارزه با این نوع نگرش گاه به افراط می افتادند و بدنبال دست یابی به موقعیت بهتر وکسب جایگاه برابر با مردان که در جامعه دارای ارزش خاصی بود، فطرت خود را نادیده می گرفتند و خود موجبات تنزل جایگاهشان را فراهم می آوردند. در این قسمت به اختصار به موقعیت زنان در جامعه یونانی اشاره می شود:
۳-۱-از بین رفتن وظیفه مادری
جنس مؤنث در یونان از آزادی نسبی برخوردار بود. همین موضوع موجب کم اهمیت شمردن وظایف مادری در بین آن ها شد به طوری که جلوگیری از بچه دار شدن نمودار برجسته آن عصر گردید. فرزند دختر نیز جایگاهی نداشت و «فقط ۱% از خانواده ها در شهرهای یونان قدیم بیش از یک فرزند دختر پرورش می دادند و حتی مردان ثروتمند کودک دختر خود را سرراه می گذاردند. به عنوان نمونه از ۷۰ خانواده یونانی در حدود ۲۰۰ سال قبل از میلاد، آن ها ۱۱۸ پسر و فقط ۲۸ دختر داشتند».[۸۱] در این کشور سقط جنین قانونی بود و تنها هنگامی غیرقانونی بود که زن خلاف میل شوهرش مرتکب آن شود. در حالی بقراط در سوگند نامه پزشکی خود سوگند می خورد که «کسی را زهر نخوراند و داروی سقط جنین به زنان ندهد».[۸۲]
۳-۲-شهروند محسوب نشدن زنان
تاریخ نویسان آتن قدیم را جایگاه دموکراسی می نامند، چون اولین دولتی بود که با استقرار سیستمی به همه شهروندان حق رأی داد. ولی فقط «شش در صد از جمعیت آتن شهروند بودند، زنان و بردگان شهروند محسوب نمی شدند و قانون زنان را نزدیک بردگان به حساب می آورد».[۸۳]
۳-۳-اعتقاد به ناتوانی عقلی زنان
افلاطون با کمال صراحت مدعی است که زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند که مردان عهده دار می شوند و از همان حقوقی بهره مند گردند،که مردان بهره مند می گردند. همو معتقد است همان طوری که به مردان تعلیمات جنگی داده می شود به زنان نیز باید داده شود، همانطوری که مردان در مسابقات ورزشی شرکت می کنند، زنان نیز باید شرکت کنند. اما او به صراحت بیان می کند که زنان از مردان چه در نیروهای جسمی، چه در نیروهای روحی و دماغی ناتوان ترند، وی تفاوت زن و مرد را از نظر «کمی» اعتراف دارد هر چند مخالف تفاوت کیفی آن ها از لحاظ استعدادهاست. همو معتقد است استعدادهائی که در مردان و زنان وجود دارد مشابه یکدیگر است، اما زنان در هر رشته ای از رشته ها از مردان ناتوان ترند.( حتی در رشته مادری! ) البته این موضوع سبب نمی شود که هر یک از زن و مرد به کاری غیر از کار دیگری اختصاص داشته باشند.وی بدین خاطر که زن را از مرد ضعیف تر می داند ، خدا را شکر می کند که مرد آفریده شده نه زن. همو می گوید: خدا را شکر که یونانی زائیده شدم نه غیر یونانی، آزاد به دنیا آمدم نه برده، مرد آفریده شدم نه زن.[۸۴]البته سخنان وی در باره تشابه استعدادهای دو جنس مربوط به طبقه حاکم است که وی آن ها را منحصراً شایسته حکومت می داند.[۸۵]
۳-۴-خرید زنان جهت همسری
در یونان زناشویی به وسیله خریداری صورت می گیرد. خواستگار معمولاً چیزی که با گاو یا معادل آن سنجیده می شود، به پدر عروس می پردازد.
۳-۵-تأثیر جنسیت فرزند در عزت زن
به دنیا آوردن فرزندان متعدد موجب امتیاز زنان می شد و «آن ها به فراخور زیادتی کودکان خود، مورد اعزاز قرار می گرفتند».[۸۶]
۳-۶-عدم مشارکت اجتماعی
در یونان باستان رسم بر این بود که با زنان به سان کودکان و خردسالان رفتار کنند، زیرا آنان در طول زندگی خود از پرداختن به بسیاری از چیزها محروم بودند. برای مثال، زن مجرد یونانی، طبق قوانین، به تنهایی اجازه خرید لباس نداشت و می بایست تحت نظر قیم قانونی اش باشد. همچنین زنان اجازه نداشتند به مکان هایی وارد شوند که در آن جا «امور شهری» آموزش داده می شد و این مکان ها ویژه مردان بود. زنان همواره جدا از مردان نگاه داشته می شدند و به ندرت آن ها را در میهمانی ها و جشن هاشرکت می دادند. آنان به اجبار از طرف پدرانشان به عنوان عروس به خانه مردان فرستاده و حتی به آن ها فروخته می شدند. این آداب و رسوم و سنت، ریشه ای عمیق در مناسبات اجتماعی و کیفیت وجودی و طبیعی جنس زن و مرد داشت و منجر به تقسیم کار می شد. دختران یونانی اجازه آموختن دانش نداشتند و فقط می بایست هنرهای خانه داری را بیاموزند. آنان از دوران کودکی آموخته بودند که از مردان جدا باشند و نقش محصور بودن در خانه را به آسانی تحمل نمایند.بر اثر ممانعت ها و سرکوب مستمر، آن ها هیچ گاه راهی برای بحث ها و تصمیم گیری ها نداشتندو در نتیجه توانایی بحث و گفتگو و حتی اندیشیدن از آنان سلب می شد. تمام فعالیت ها در سطوح عالی، شامل فعالیت های جسمی وفکری، از امتیازات مردان به حساب می آمد و تمام تعریف ها، تقدیر ها، تمجید ها، احساسات و افتخارات همه به مردان اختصاص داشت. قرن چهارم اوج سرکوب زنان در یونان بود.[۸۷]یونانیان از زمان هومر تا ارسطو(به استثنای دوره افلاطون)، مفهوم ثابت و مطلوبی از اخلاق و فضیلت های انسانی نداشتند تا بتوانند به وسیله آن ها، تعاریفی از موقعیت اجتماعی زن و مرد داشته باشند. مهمترین واژه ستایش آمیز یونانیان واژه arete بود که معنایش فضیلت و تقوی است و آن ها این صفت را در ستایش و تقدیر از مردان و نخبگان، افرادی از نژاد و جنس نیک(مردان) و فراغت های زندگی به کار می بردند. در این دیدگاه مردان قادر بودند به تنهایی به فضیلت مطلق دست یابند، اما زنان در همبستگی و ارتباط با مردان، به فضیلت دست می یابند.[۸۸]
چنان چه گذشت، بانوان در یونان به موقعیت فرودست خود معترض بودند و خواستار ایجاد فرصت های یکسان برای دو جنس و تحقق حقوق برابر با مردان در قانون اروپا و نیز بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی طبقه زنان گردیدند تا به زندگی روزمره خود بهبود بخشند و مسائل آن ها از سوی جامعه درک شود و مورد سوء استفاده جنسی قرار نگیرند.
-
- جایگاه زن در انگلیس
بانوان در انگلستان نیز از نابرابری اجتماعی در رنج بودند. در تمام سطوح جامعه، نقش ها به آن ها تحمیل می شد و فعالیت آن ها سرکوب می گردید. زنان از وضع موجود ناراضی بودند و به تبیین لزوم برابری جنسی پرداختند و برحسب طبقه اجتماعی خود، نوع خاصی از سرکوب را بیان کردند و بر ضد شرایطی که در مورد جنس آن ها اعمال می شد، زبان به اعتراض گشودند.[۸۹]در این قسمت به اختصار به برخی از موارد اعتراض زنان به موقعیت خویش در انگلستان اشاره می شود:
۴-۱-مشغول نمودن زنان به ظاهر خویش
در انگلستان بی توجهی به مقام بانوان رنگ و صبغه ای دیگر داشت. آنان در نظر گرفته می شدند ولی فقط به خاطر بهره برداری مردان از آن ها و مردان بدین خاطر که بیشتر از ظاهر زنان تمتع یابند، آن ها را به آراستن خود تشویق می نمودند. به طوری که در انگلستان به عنوان نمونه در بین سال های ۱۶۰۸-۱۶۷۴ وسایل ظریف آرایشی به طرزی روز افزون مورد تقاضا بود. زن اثر هنری بغرنجی بود به طوری که در نمایشنامه دوران بازگشت خاندان استوارت او را به طرزی تمثیلی بدان سان وصف می کنند که زن وقتی به بستر می رفت، خود را از هم می پاشید و در بیست جعبه می گذاشت و در حوالی صبح روز بعد، مثل یک ساعت بزرگ آلمانی، باز جمع و جور می شود. بدین روی زنان در انگلستان اسیر و برده لذات مردان بودند و ارزش و جایگاه انسانی نداشتند.
۴-۲-عدم حق مالکیت قبل از قرن دوازدهم
قوانین حاکم بر انگلستان در زمان پادشاهی جان برادر ریچارد اول که منشورکبیر را به عنوان مشهورترین سند در تاریخ انگلستان نوشت، توانست تا حدودی حقوق طبقه روحانیون و نجباء را تعیین نماید، ولی حقوق جمیع مردم مملکت مانند سابق در نظر گرفته نشد و حقوق زنان نیز از نظر دور ماند. البته «این قوانین در عهد استیلای نورمان ها(در قرن دوازدهم)تا سلطنت ادوارد دوم رشد یافت و تا قرن نوزدهم میلادی بدون تغییر باقی ماند» و بر خلاف قبل تا حدودی حقوق اجتماعی جنس مؤنث در نظرگرفته شد و برای آن هاحق مالکیت، ارث بردن، هبه اموال، بستن عقود، مدعی و مدعی علیه شدن را قائل گردید، در این دوره، زن را مستحق یک سوم اموال غیر منقول شوهر، به عنوان مهریه قرار دادند. بنابراین زنان تا قبل از قرن دوازدهم حق مالکیت نداشتند. «بعد از قرن نوزدهم نیز کلیه اموال منقولی که زن هنگام ازدواج به خانه شوهر می برد یا در دوران زندگی زناشویی کسب می کرد، تعلق به شوهر داشت».[۹۰]
-
-
-
- فرودستی زنان
-
-
در انگلستان نیز همانند بسیاری از کشورها در سراسر دنیا، در همه طبقات زن را در طبیعت پست تر از مردان می شمردند و این واقعیت را اجتناب ناپذیر می دانستند. حتی زن مغروری مانند لیدی مری به برتری مرد، هر چند با زبانی گزنده، اذعان داشت. همو می گوید: «نمی خواهم از برابری زن و مرد سخن گویم. شکی ندارم که خداوند و طبیعت ما را در مرتبه پایین تری نهاده اند؛ ما به مرتبه پایین آفرینش تعلق داریم و به مرد، که برتر از ماست، سرسپردگی و اطاعت مدیونیم. هر زنی که از روی نخوت و کوته اندیشی جز این گوید، از قانون آفرینش و نظام انکارناپذیر طبیعت سر باز می زند».[۹۱]
۴-۴-حق تنبیه زن
در انگلستان بین سال های ۱۶۴۹-۱۷۱۴ زنان تحت اختیارات همسر خود بودند و از لحاظ نظری، شوهر اختیار کامل زن خود را داشت. در تمام طبقات اراده شوهر، قانون بود. در طبقات پایین تر شوهر از حقوق خود برای زدن زن، استفاده می کرد، اما قانون ضمن اعطای این حق به مردان، وسیله زدن را مشخص نمود و «استعمال چوبی که از شست بزرگتر باشد را منع کرد». [۹۲]
۴-۵-عدم تعقل جنس مؤنث
چستر فیلد(۱۶۹۴)یا ارل فرزانه، که نامش در زمره برجسته ترین استادن نثر انگلیسی و در شمار خردمندان، جای دارد، فردی جهانگرد است، که پس از بازگشت به انگلستان به سمت پرده داری خوابگاه پرینس آو ویلز(جورج دوم)گماشته شد و یازده سال، نماینده حزب ویگ در مجلس عوام بود. وی در ۱۷۲۸ به سفارت انگلستان در لاهه رسید و در این مقام چنان شایستگی از خود نشان داد که وی را به مرتبه شهسوار گروه زانوبند و ریاست تشریفات تاجگذاری ارتقاء دادند. همو در نامه هایی که برای فرزندش به جای گذاشته، زنان را کودکانی با اندام درشت می داندکه با یاوه گویی مردان را سرگرم می سازند و نمی توانند درست بیندیشند و از عقل و منطق پیروی کنند. سپس سفارش می نماید «که مرد هوشمند باید آنان را ناچیز تلقی نماید و به آنان چون بازیچه بنگرد ولی در مسائل جدی و با اهمیت با آنان مشورت نکند و به آن ها اعتمادی نداشته باشد».[۹۳]
۴-۶-استفاده جنسی از زنان