فانّ معارفهم کلّها فطریه ضروریه و کلّ ما یعرفه غیرهم بالنظر فهو عندهم اوّلّی ضروری. [۲۶۰]
یعنی همه علوم در نظر ائمه (ع) اوّلّی و ضروری است و دیگران درکی از آن ندارند. به عبارت دیگر، علم اختصاصی است. شهرستانی در این عبارت هم علم ضروروی را بیان میکند و هم علم اختصاصی را به ائمه(علیهم السلام) نسبت میدهد. پس ائمه (علیهم السلام) از دیدگاه شهرستانی در نسبتی که به زراره میدهد، هم علمشان اضطراری و اوّلی است و هم اینکه این علوم اضطراری جزء علوم اختصاصی اهل بیت(ع) است.
در حالی که این تعبیر در هیچ کتاب فرقی، که در اختیار داریم وجود ندارد. همچنین از شیعیان و اهل سنت هم کسی چنین نسبتی به جناب زراره نداده است. لکن ما وقتی به سراغ روایات شیعی میرویم میبینیم این حرف درست است. البته ممکن است تعابیر، تعابیر خودشان باشد، اما اصل محتوا در مصادر روایی ما آمده است. یعنی از نوع پرسش و پاسخها میتوانیم قول شهرستانی را از جهاتی تقویت کنیم و هم از جهاتی نقد نمائیم.
نکته اولی که از مجموعه روایاتمان قابل استخراج است این استکه در روایات شیعه و روایاتی که اصحاب امامیه نقل کردهاند یک مسأله بصورتی خیلی بارز در علم امام(ع) مطرح است. و آن اینستکه یکی از راه های متداول معرفتی امام(ع) تحدیث است. بعبارت دیگر ازراه تحدیث از ناحیه ملک نسبت به امام(ع).
تحدیث در کنار نبوت و رسالت قرار گرفته و گفته شده که ائمه(علیهم السلام) محدّثاند. این مطلب در فرهنگ شیعه تاریخچهای دارد، که بصورت خلاصه به آن میپردازیم.
این روایات چنان زیاد است که مرحوم مجلسی(ره) که آنها را از مصادر مختلف ما نقل کرده، آنها را در یک باب مستقلی در ج ۲۶ بحارالانوار باب دوم ص ۶۷، تحت عنوانی خاصی بنام (باب انّهم علیهم السلام محدّثون مفهّمون)، حدود چهل وهفت روایت از مصادر مختلف ذکر نموده است. اصول کافی جناب کلینی (ره)، تحت همین عنوان بابی دارد.[۲۶۱] صدوق با همین عنوان بابی دارد. [۲۶۲]
بصائر الدرجات صفار،باعنوان(باب فی الائمه انهم محدثون مفهمون) هفده روایت ذکر میکند.[۲۶۳] در آثار شیخ مفید (ره) بابی تحت عنوان (فی ان الائمه علیهم السلام کلّهم محدثّون مفهّمون) بیان شده است. [۲۶۴] در مسند زراره هم، هفده روایت ازاو دراین مساله نقل شده است.[۲۶۵]
البته همانطور که گفتیم، جمع همه آنها را مرحوم مجلسی دربحارالانوار تحت عنوان باب (أنهم علیهم السلام محدثّون مفهّمون [۲۶۶] )با چهل وهفت روایت آورده است.
قبل از بیان بعضی از روایاتی که از زراره وخاندان او در این باره نقل شده است، توضیح کوتاهی درباره چند اصطلاح لازم به نظر میرسد.
حسن بن عباس معروفى به امام رضا (علیه السلام) نوشت: قربانت گردم، بفرمائید، چه فرقست بین رسول و نبى و امام؟
حضرت نوشت- یا بصورت شفاهی فرمود- فرق میان رسول و نبى و امام اینست که رسول جبرئیل بر او نازل شود و او را به بیند و سخنش را بشنود و بر او وحى نازل شود [کند] و گاهى باشد که در خواب بیند مانند خواب دیدن ابراهیم (دستور سر بریدن پسرش را) و نبى گاهى سخن جبرئیل را میشنود و گاهى شخص او را میبیند و سخنش را نمیشنود و امام آنست که سخن را شنود و شخص را نبیند.[۲۶۷]
محمد بن اسماعیل گوید: شنیدم: حضرت ابو الحسن علیه السلام مىفرمود: ائمه دانشمندان، راستگویان، فهمیدگان، محدّثانند.[۲۶۸]
مترجم محترم کتاب شریف اصول کافی در شرحاین روایت می گوید:
علماء (دانشمندان) اشاره بآیه شریفه:(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ)،دارد و صادقون (راستگویان) اشاره بآیه شریفه:(وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ)، دارد که در حدیث ۵۳۱ و ۵۴۷ به ائمه(علیهم السلام) تأویل شد و مفهم بر وزن مقدم بمعنى فهمیده است و أئمه علیهم السلام را مفهم گویند، زیرا پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تفسیر و تأویل قرآن را بایشان فهمانیده است. و محدث چنان که گفتیم براى اینست که از غیب بامام حدیث و الهام میرسد.[۲۶۹] با این بیان، نسبت به اصل بحث آگاهی پیدا کردیم. اما درموردچگونگی طرح این موضوع در بین شیعه، از روایات استفاده میشود که این مطلب از زمان امام سجاد(ع) به صورت جدی مطرح میشود. ما در این مجال، بخشی از آن را که مربوط به جناب زراره و خاندان اوست را بیان میکنیم.
زراره میگوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم، پدرتان برایم گفتهاند که حضرت علی وامام حسن وامام حسین (علیهم السلام)محدّث بودهاند.امام (ع)فرمودهاند: چگونه برای تو حیث کردهاند؟
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
گفتم،فرمودند: درگوشهایشان گفته میشود. فرمود:پدرم درست گفتهاند.[۲۷۰]
عبیده بن زراره گوید: امام باقر علیه السلام نزد زراره فرستاد تا بحکم بن عتیبه[۲۷۱] گوید که: اوصیاء محمد (صلی ا…علیه و آله) محدّثند.[۲۷۲]
حمران بن اعین گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: همانا على(علیه السلام) محدّث بود، حمران گوید: من نزد رفقایم رفتم و گفتم: خبر شگفتى براى شما آوردهام، گفتند: چه خبر؟ گفتم از امام باقر علیه السلامشنیدم که میفرمود: همانا على علیه السلام محدث بود، گفتند: تا از او نپرسىچه کسی به او حدیث مىگوید، کارى نکردهاى، من بسوى امام مراجعت کردم و عرضکردم: آنچه بمن خبر دادید برفقایم بازگو کردم، آنها گفتند: تا از او نپرسى چه کسی باو حدیث میگوید، کارى نکردهاى، بمن فرمود: فرشتهاى با او حدیث میگوید، عرضکردم: میفرمائید: على پیغمبر است، امام با دست اشاره کرد، نه و فرمود: بلکه مانند همدم سلیمان یا همدم موسى یا ذو القرنین است، مگر بشما خبر نرسیده که خودش فرمود: در میان شما هم، مانند او هست. [۲۷۳]
روایت دیگر:
زراره میگوید:در سرزمین منا، قدم در سراپردهای نهادم که از آنِ امام باقر ـ محمّد بن علی بن الحسین(علیهالسلام) ـ بود، جمعی در چادر نشسته بودند، صدر مجلس خالی بود و در گوشهای از چادر مردی حجامت میکرد. از قراین چنین به ذهنم آمد که همان مرد باید ابوجعفر ـ محمّد بن علی(علیهالسلام) ـ باشد، پیش رفتم و سلام کردم. آن حضرت سلامم را پاسخ گفت. روبرویش نشستم. پرسید آیا از فرزندان اَعْین هستی؟ گفتم آری من زراره، پسر اَعْین هستم.
امام فرمود: من تو را از روی شباهت شناختم. آیا حمران نیز به حج آمده است؟
گفتم: نه، ولی شما را سلام رسانده است.
امام فرمود: حمران از مؤمنان راستین است و هرگز از حق رو برنمیتابد. اگر اوراملاقات کردی سلام من را به او برسان، و به او بگو چرا این جمله ای که به او گفتم که اوصیاء، محدّث هستند رابه حکم بن عیینه نقل کرده است. ازجانب من به او بگو این گونه احادیث را به حکم بن عیینه و امثال او نقل نکند. زراره میگوید: خداراحمد وثناء کردم وگفتم: الحمد لله. حضرت (ع) هم فرمود:الحمدلله. گفتم: خدا را حمد میکنم واز او یاری میجویم. حضرت (ع) هم فرمود: خدا را حمد میکنم و از او یاری میجویم. زراره میگوید: با هر کلامی که خدارا یاد کردم، حضرت هم همان جمله را تکرار فرمود،تا آنکه من سخنم پایان یافت.[۲۷۴]
آنچه از این روایات قابل استفاده است، اینستکه این استناد شهرستانی به زراره و خاندان زراره، که آنها قائل به علم ویژه ائمه(علیهم السلام) هستند و اینکه ائمه(علیهم السلام) علمشان اختصاصی است و اکتسابی نیست، هر دو درست است.البته در اینجا باز بحث میشود که آیا این علم ویژه علم مطلق بوده یا نه؟. ولذا به نظر میرسد علم مطلق ائمه(علیهم السلام)، مورد اعتقاد اصحاب بزرگ امامیه نبوده است. و این عقیده مربوط به غلات بوده است.
ما تا اینجا با شهرستانی که میگفت زراره و حلقه زراره در کوفه قائل بودند که ائمه(ع) محدّث بودند، موافق هستیم. اما این تعابیر که (اوّلّی ضروری)، ظاهراً ساخته خود شهرستانی است. یا ساخته کسی است که شهرستانی از او نقل میکند.
خصوصاً در زمان شهرستانی چون فلسفه و منطق ارسطویی هم وارد شده بود. و در آنجا مطرح بود که علم دودسته بیشتر نیست یا ضروروی است یا اکتسابی. اگر هم اکتسابی نیست پس حتماً ضروری است.
بخش سوم:
بررسی و نقد شبهات، پیرامون زراره
مقدمه:
زاره بن اعین یکی از دشمنان سر سخت مخالفان ولایت بود. دشمنی با وی تا جایی بوده است که از زمان ایشان تا کنون، بارها مخالفان وی دروغهایی را ناروا به وی نسبت دادهاند تا به زعم خود بتوانند از شان و بزرگواری این یار واقعی اهل بیت علیهم السلام بکاهند.
ما در این بحث بر آنیم که به برخی از شبهات پیرامون جناب زراره بن اعین، که از ناحیه برخی جهال بر تاریخ و حدیث شیعه بیان شده است، پاسخ دهیم.
اگر بدقّت حالات شیعیان و پیروان مخلص امامانمان را در طول تاریخ مصیبتها و محنتها بررسی کنیم،در می یابیم که چرا امامانمان گاهی ناچار می شدند برای حفظ جان یاران عزیز و بسیار محبوبشان، از آنها عیب جوئی کنند و در برابر دشمن بدگوئی نمایند.[۲۷۵]
و این شاید یکی از دردناکترین ظلمها و ستمهای تاریخ در حقّ ائمه مظلوم ما بوده است. و در حالی که بنی امیّه و بنی عبّاس بدترین و نارواترین جنایتها و شکنجههای تاریخ را درحقّ بزرگان این مکتب روا داشتند، و اشخاصی مانند حجربن عدیها میثم تمارها و عبدالله بن حسنها بدست معاویهها و حجّاجها و منصور عبّاسیها تنها به خاطر ولایت و مودّت نسبت به اهل بیت پیامبر اکرم (ص) به شهادت رسیدند و آن دژخیمان سفاک کاخهای خود را بر بدنهای پاک آنان بنا نهادند، با اینکه آیهها و روایتها در پیروی و طرفداری از این خاندان پاک، به حدّ تواتر رسیده بود، «قل لا أسئلکم علیه اجراً الا المودّه فی القربی». [۲۷۶] و روایات زیادی از جدّ بزرگوارشان، صاحب رسالت(صلّی الله علیه و آله).
پس جا دارد ائمه علیهم السلام برای حفظ جان این بی گناهان و برای رساندن رسالت به نسلهای پس از خویش، گاهی با تکذیب یا تکفیر یا بدگوئی از بهترین و ارزنده ترین و عزیزترین یارانشان بکنند.
در این باره روایت بسیار جالب و شیرینی از امام صادق«ع» نقل شده است که آن را می کنیم:
عبدالله ابن زراره گوید:
امام صادق«ع» به من فرمود: سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو: من اگر از تو بدگوئی می کنم، تنها برای دفاع از تو می باشد. چرا که مخالفان و دشمنان در کمین اند که هر کس را ما به خود نزدیک دانستیم و از او به خوبی یاد کردیم، به او دست یابند و آنان را که مورد محبّت و قرب ما هستند، به خاطر محبت و دوستی و قرب به ما، هستند، به خاطر محبت و دوستی و قرب به ما، اذّیت و آزار نمایند و به قتل برسانند و هر که را ما از خود برانیم و بد معرفی کنیم، ستایش کنند و وضع زندگیش خوب شود. و بهمین جهت تو در نظر آنها مذموم و مورد نکوهش قرار گرفته ای چرا که دوستدار مائی و قلبت سوی ما است. و از این روی خواستم از تو عیب جوئی کنم و بدگوئی نمایم تا اینکه از راه جلوه دادن نقصهائی در تو، تو را ستایش و وصف کنند و از این راه بوسیله ما بلا و شر آنها از تو دفع شود. خداوند میفرماید: واما السفینه فکانت لمساکین یعملون فی البحر فأردت أن اعیبها و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینه غصیاُ» و اما کشتی، از آنِ بیچارگانی بود که روی دریا کار می کردند و خواستم او را ناقص کنم چرا که پشت سر آنها پادشاه ستمگری بود که به زور کشتیها را ازصاحبانش می گرفت. این قرآن از سوی خدا است (که چنین می فرماید). به خدا قسم! او کشتی را ناقص نکرد مگر اینکه می خواست از دست آن پادشاه در امان بماند و بوسیله او از بین نرود و گرنه کشتی سالم درستی بود و هیچ جای نقصی در آن وجود نداشت.
پس تو این مثل را درک کن و بدان خوب توجه نما، خدایت رحمت کند چرا که به خدا سوگند تو محبوبترین مردم نزد من هستى، محبوبترین اصحاب و یاران پدرم نزد من از حاضران و پیشینیان هستی.
آری! تو با فضیلت ترین کشتی این دریای شگرف بی کران هستی، و از پس تو پادشاهی ستمگر و غاصب وجود دارد که منتظر است هر کشتی خوب و صالحی را که از دریای هدایت می رسد، در یابد و غاصبانه برباید، و نه تنها آن را که ساکنانش را هم از بین ببرد. پس رحمت خدا بر تو در زندگیت و آمرزش و رضوان خدا بر تو پس از مرگت».[۲۷۷]
بررسی ونقد شبهه اول: زراره یک مسیحی بودکه جهت ضربه زدن به اسلام به دروغ مسلمان شد.
۱ - همیشه دشمنان اسلام خصوصا یهود نصاری مانند ابن سبا یهودی برای اینکه به اسلام و مسلمین ضربه بزنند خود را در لباس مسلمانان جا میزدند. تا از این طریق شناخته نشوند و بهتر بتوانند به دین ضربه بزنند که یکی از آنها زراره بن اعین نصرانی بود. او اصلیتش مسیحی بود و پدر او برده رومی بود.
شیخ طوسی میگوید:
إن زراره من أسره نصرانیه، وإنّ جده (سنسن وقیل سبسن) کان راهباً نصرانیاً، وکان أبوه عبداً رومیاً لرجل من بنی شیبان. [۲۷۸]
زراره از خانواده نصرانی بود و جدش (سنسن یا سبسن) یک راهب نصرانی بود، و پدرش برده رومی بود که برای بنی شعبان کار میکرد. داغ زیادی از اسلام داشت. لذا خود را مسلمان جا زد و در کوفه زندگی میکرد. بعضی اوقات! به نزد امام صادق میرفت و در کلاسهای او شرکت میکرد و اظهار ارادت زیادی به ایشان نشان داد تا جاییکه که امام صادق به او اعتماد کرد و از او در چند جایی تعریف کرد. این تعریف باعث شد که در کوفه بسیار شناخته شود و چون شناخته شد و مردم به او اعتماد کردن و او را از یاران ابی عبدالله شناختند، تصمیم شوم خود را اجرا کرد و آن همه دروغ از جانب آل بیت گفت. لذا هر وقت وقتی را پیدا میکرد، دروغهایی از این بزرگوار در کوفه منتشر میکرد. ولی فکرنمیکرد که این خبر به امام بزرگ اهل سنت و جماعت یعنی امام صادق برسد.
پاسخ:
این اشکال وبعضی دیگر از اشکالات بعدی که درادامه خواهدآمد، توسط سایتهای وابسته به وهابیون بصورت بسیارپرحجم وپر رنگ مطرح شده است.[۲۷۹] البته قبل ازپاسخ به این شبهه توجه به این مطلب ضروری است که، در بسیاری از شبهات ویا همه آنها، مخالفان، بویژه وهّابیون از روایاتی استفاده کردهاند که یا از لحاظ سندی ویا ازلحاظ دلالی دارای اشکالات فراوانی است.نکته دیگری که بهتر است در همین ابتدا بیان نماییم این است که وهابیون در بیانات خود بسیار دروغ و تزویر میکنند و لذا بر خواننده گرامی میباشد که حتما به منابع مطرح شده از طرف آنها مراجعه نموده تا بفهمد که سخنانشان صحیح است یا خیر!
لذا باتوجه به این نکات، با مراجعه به کتاب ” الفهرست ” تالیف مرحوم شیخ الطائفه طوسی (نور الله مرقده ) میبینیم که اصلا عبارت ” ان زراره من اسره نصرانیه ” در نوشتار ایشان وجود ندارد.
” زراره بن اعین: و اسمه عبد ربه، یکنى أبا الحسن و زراره لقب له و کان أعین بن سنسن عبدا رومیا لرجل من بنی شیبان….و کان سنسن راهبا فی بلد الروم، و زراره یکنى أبا علی أیضا، و له عده أولاد". [۲۸۰]
زراره بن اعین: اسم او عبد ربه میباشد. کنبه وی اباالحسن است و زراره لقب وی میباشد. و اعین (پدر وی ) بنده ای رومی برای فردی از بنی شیبان بود…. و سنسن (جد زراره ) راهبی در بلاد روم بود. کنیه زراه ” ابا علی ” نیز میباشد و برای او چند اولاد است .
پس همچنان که نقل شد، اصلا هیچ اشاره ای به اینکه خانواده زراره، نصرانی بودهاند، نشده است. اگرچه ازجمله (او راهبی در بلاد روم بوده ) می شود این مطلب رافهمید.اما اینکه در عبارت شیخ طو سی جمله (إن زراره من أسره نصرانیه ) ذکر شده باشد، واقعیت ندارد.
قضاوت باطل دیگری که دراینجا مطرح شده است،این است که وهابیون تشیع رایک جریان انحرافی معرفی می کنند که توسط فرد به نام عبدالله بن سبا پی ریزی شده است.حال آن که این ادعا به دلایل زیادی مردود می باشد که جای طرح آن دراین مجال نیست.[۲۸۱]
نکته دیگر در این است که ما برای بررسی شخصیت افراد، آنها را به دین پدرانشان، مجازت و توبیخ می کنیم و یا به عملکرد خودشان ؟
آیا درخانواده بسیاری ازصحابه که مورد تایید واحترام این گروه میباشند کسانی نبودهاند که سابقه حتی کفر داشته باشند؟ آیا باید عملکرد خود فرد را ملاک ارزیابی قراردهیم، یا عملکرد اطرافیان او را به حساب او بگذاریم؟ اگرآنها مقداری اندیشه میکردند، چنین قضاوت عجولانه ای نمیکردند.