مارکس برپایه اصول سوسیالیسمعلمی خود ، اعتقاد داشت که وظیفه آموزش و پرورش اصیل، ریشهکنساختنآگاهی کاذباز ذهن طبقه کارگر است.آگاهی کاذب، محصولایدئولوژی طبقه سلطهگر اجتماع است که به طبقه فرودست جامعه تحمیل می کند و مقبول طبقه اخیر واقع می شود. به نظر مارکس، اصول طبقه مسلط، نوعی شستشوی مغزی ایدئولوژیک در آموزش و پرورش سرمایهداری است (همان:۴۰).
از دیدگاه مارکسیستی آموزش و پرورش جدا از فرآیندهای کار و تفکر جامعه نیست. آموزش و پرورش نابرابریهای اجتماعی فرهنگ سرمایهداری را منعکس کرده، از آنها پشتیبانی می کند. صنعت آموزش و پرورش، ابزار مهم بازتولید و انعکاس شکل سرمایهداری اجتماعی ضروری برای تداوم استخراج «ارزش افزوده» و نابرابری اقتصادی میباشد. بنابراین، مارکسیستها بحث می کنند که ارتباط مادی بین نابرابری آموزشی، استثمار و نابرابریهای سرمایهداری، در کل وجود دارد. بنابراین، پاسخ این سؤال که آیا رشد جامعه سرمایهداری، ناگزیر، نابرابری در تعلیم و تربیت را افزایش میدهد یا نه، مثبت است (همان: ۳۸).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
با توجه اساسی به تئوریهای تعلیم و تربیت مارکسیستی، یک ارتباط مشخص بین نابرابری سرمایهداری اقتصادی و نابرابری آموزشی آشکار می شود. تحلیل ما این است که این ارتباط، علّی و دوجانبه است. سرمایهداری، علت و افزایش دهنده نابرابریهای آموزشی است که در واقع، فرهنگ و کارکرد تولید سرمایهداری میباشد. این تأثیر در درازمدت آشکار می شود (همان: ۳۹).
۲-۳-۵-۴ .سرمایه داری و نابرابری آموزشی
از نظر سرمایهداری، آموزش و پرورش، بخشی از ابزار دولتی است که در خدمت اقتصاد سرمایهداری است و به بازتولید شرایط ضروری اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برای کاپیتالیسم کمک می کند؛ بنابراین، نابرابریهای پویای سرمایهداری را که در ارتباط با تولید ایجاد می شود، منعکس و بازتولید می کند. یکی از اصلاحات اخیر در آموزش و پرورش کشورها، نهضت استانداردسازی و متمرکز ساختن نظامهای آموزشی است. نباید چنین تصور کرد که می شود کشمکش و تعارض بین طبقات را از طریق آموزش و پرورش و به وسیله نظارت دولتی و اقداماتی از قبیل استاندارد کردن برنامه درسی ملّی از بین برد. از نظر مارکسیستها، دولت هرگز نمیتواند بیطرف باشد و به نفع اقتصاد سرمایهداری عمل می کند، اگرچه میتوان از آن به عنوان محلی برای کشمکش استفاده کرد که بر اصلاحات تأثیرگذار است. مشارکت دولت در تعلیم و تربیت، تلاش در قانونگذاری، هماهنگ نمودن و عقلایی ساختن آن است. قدرت متمرکز ساختن و استانداردسازی دولت، موجب ایجاد همبستگیهای عملی و ایدئولوژیکی بین نظارت آموزشی ملّی و نیازهای اقتصادی ملّی می شود. دولت، منافع سرمایهداری را به استراتژی های آموزشی ملّی تبدیل می کند. البته سیاستهای دولتی مانند قانونِ «از آموزش هیچ کودکی نباید غفلت کند» در ایالات متحده و در قانون ۲۰۰۶ تعلیم و تربیت، انگلستان و ولز به تنهایی قادر به ایجاد یک منطق انسانی نیست (Greaves, 2007: 41).
۲-۳-۵-۵٫سوسیالیسم و نابرابری آموزشی
اصطلاح سوسیالیسم در متون سیاسی بسیار به کار رفته است، امّا مانند دموکراسی و آزادی تعریف جامع و مانعی ندارد؛ برخی سوسیالیسم را به معنای برابری، دادگری، پایان استثمار فقرا از سوی اغنیا مطرح می کنند و بعضی مانند بسیاری از آمریکاییها، سوسیالیسم را به معنای مصادره اموال خصوصی و کنترل شدید زندگی خصوصی افراد از سوی دولت، و چیزهای بد دیگر قلمداد می کنند (علیزاده، ۱۳۸۶: ۴۶).
همه اشکال سوسیالیسم امیدوارند که جامعهای مساواتطلب ایجاد کنند؛ جامعهای که همه اعضا را زیربال حمایت خود بگیرد و برای ریشهکن ساختن فقر یا کاهش آثار آن به مؤسسات خیریه خصوصی نیازی نباشد» (همان).مطلوب آموزههای سوسیالیستی، دسترسی به برابری است.
نشانه های طرح نظام سوسیالیسم را میتوان در آثار افلاطون[۴۴] ملاحظه کرد. وی میگوید: «ثروت افراد، متعلق به عموم است و باید به مصرف عمومی برسد و مشاغل افراد را باید دولت تعیین کند.» این همان تفکر اصلی نظام سوسیالیستی است(علیزاده، ۱۳۸۶: ۴۶).
یکی از مؤلفه های سوسیالیسم، اصل برابری است. سوسیالیستها مالکیت خصوصی ابزار تولید را سرچشمه تمامی مفاسد و بیدادگریها و نابرابریهای زیانخیز اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میدانند. به همین جهت، بر اصل برابری تأکید دارند (همان: ۴۹).
۲-۳-۵-۶٫کمونیسم و نابرابری آموزشی
کمونیسم جامعهای است که در آن، هرکس برطبقاستعدادهایشکار می کند و براساس نیازش از مواهب آن بهرهمند میشود. مفهوم کمونیسم بهمعنی مالکیت همگانی بر همه دارایی ها است. این مفهوم دلالت بر نظریه یا عمل آن دسته از مصلحان اجتماعی دارد که از زندگی در حالت اشتراکی دفاع کردهاند. بهعقیده آنها، هیچگونه قید و بندی از لحاظ نظارت سلسله مراتب اجتماعی وجود ندارد و بهرهمندی از مالکیت، وسایل تفریح برای کل جامعه و برگزیدگان اشتراکی است (همان: ۲۰۴). آنها طرفدار جامعه بدون طبقه هستند.نظریهپردازان کمونیسم، بندگان ضرورت بوده اند، امّا چون نتوانستند به اعماق روح آدمی دست یابند، انسان را تنها در مقطع اقتصادی مورد بررسی قرار دادند و در واقع گونه ای برابری مبتنی بر جبر و زور پدید آوردند و کوشیدند تا از طریق تعمیق دشمنی میان طبقات و گروه های اجتماعی، برابری مورد نظر خود را تحقق بخشند. در این جوامع که زمامدارانش بیشتر از تمام جوامع پیرامون از برابری و توزیع عادلانه داد سخن دادهاند، نابرابریهای خاص همان جوامع پدید آمد و نسبت به نابرابریهای جوامع سرمایهداری، صورتی دهشتبارتر و رعبانگیزتر به خود گرفت (همان:۱۰).
۲-۳-۵-۷٫آنارشیسم و نابرابری آموزشی
متفکران آنارشیست در پی عشق به عدالت، آزادی و دگرگونی وضع موجود برای نوع بشر بودند. از این نکته نظر، آنارشیسم انتقاد از جامعه موجود و چشمانداز جامعه مطلوب و وسیله گذشتن از یک جامعه به جامعه دیگر را مطرح می کند (عالم، ۱۳۸۳: ۱۲).
از نظر آنارشیستها، حکومت به شهروندان فقیر و نیازمند توجه ندارد و فقط به تأمین منافع طبقه سرمایهدار میاندیشد. آنان استدلال می کنند تا زمانی که حکومت ادامه دارد، سرمایهداری انحصاری و تمرکز قدرت و در نتیجه وجود نابرابری از بین نخواهد رفت (همان: ۹۲).
در تفکر آنارشیستها، آرمان عدالت اجتماعی، جایگاه اصلی اندیشیدن را به خود اختصاص داده بود. آنها در مقابل داروینیسم اجتماعی حاکم بر جوامع که توجیهگر رقابت سرمایهداری در دستیابی به سود و مبتنی بر مارکسیسم اجتماعی بود، به اصل تعاون و همیاری متقابل اعتقاد داشتند و تمامی تلاش خود را در عرصه اندیشگی برای یافتن راهکاری بر این اصل قرار دادند(سقایی، ۱۳۸۳: ۱۱).
۲-۳-۵-۸٫رادیکالیسم و نابرابری آموزشی
ایدئولوژی رادیکالی در تلاش است تا به ریشه امور بپردازد و گزارههای بنیادی عقاید مسلط را مورد سؤال قرار دهد. ایدئولوژی رادیکال زمانی به وجود می آید که گروهی وضع موجود جامعه در رابطه با سیاست، اقتصاد، مذهب، جنسیت و تعلیم و تربیت را به چالش بکشند. یک ایدئولوژی رادیکال توسط متضادش تعریف می شود. رادیکالها به واسطه بینششان درباره چیزی که یک جامعه بهتر می تواند به آن شبیه باشد و نیاز برای انجام چنین کاری برانگیخته میشوند. آنها مخالف بی عدالتی، نابرابری و سوء استفاده از قدرت و سلطه هستند. آنها تمام شکلهای ناتوانسازی را (فقدان کنترل برای شانسهای زندگی یک فرد) به چالش میکشند و درصدد ارتقای توانمندسازی، یعنی احساس مسئولیت کامل در برابر فرصتهای زندگی یک فرد هستند. طرفداران ایدئولوژی غالب، همیشه رادیکالیسم را خطرناک میبینند، امّا در یک دوره زمانی، ایده ها و خواسته های رادیکال، اغلب با ایدئولوژی غالب متحد نبودهاند، یعنی حذف بردهداری و تعیین حق رأی برای زنان (Hicks, 2004: 3).
رادیکالها معمولاً به نفع طبقات فقیر و محروم از امتیازات و بر ضد ثروتمندان و صاحبمنصبان اجتماعی مبارزه می کنند. اهداف مهم این دیدگاه عبارتند از: مشارکت بیشتر مردم، برابری اقتصادی و رشد سریعتر. از نظر آنها رشد اقتصادی باید آنگونه تحقق یابد که بتواند تأمینکننده برابری اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز باشد (لحمیان، ۱۳۸۶: ۴۷).رادیکالها بحث می کنند که شکل گیری تحصیلات اجباری، اساساً اجبار است و روشی است که در آن، رشد طبقه متوسط، سرعت افزایش نیروی کار شهری را کنترل می کند. هدف آنها اساساً تعلیم شهروندان و کارگران برای زندگی در دنیای صنعتی مدرن است. اصلیترین نقد تعلیم و تربیت از دیدگاه رادیکالها این است که به طور اجتنابناپذیری، هنجارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، ایدئولوژی غالب را بازتولید می کند. بنابراین تعلیم و تربیت، خنثی و بیطرف نیست. اپل[۴۵] (۱۹۹۳)مینویسد: «آموزش، هم یک علت و هم یک تأثیر است. مدرسه آینه منفعل نیست، بلکه یک نیروی فعال است؛ نیرویی که به شکلهای اقتصادی و اجتماعی، مشروعیت قانونی میبخشد و ایدئولوژیها به آن مربوطند.» کل آموزش و پرورش، یک نیروی سیاسی است که پیامهای قدرتمندی درباره توزیع قدرت و منابع در جامعه ارائه میدهد. مدارس، انتخاب ویژهای از یک مجموعه دانش را ارائه میدهد؛ یعنی روشن است که علوم ریاضی، انگلیسی و فناوری اطلاعات، موضوعات مهمی هستند و اینکه تاریخ اروپا مهمتر از تاریخ آسیاست و پسرها در بسیاری از چیزها از دختران بهتر و برترند (۴- ۳:Hicks, 2004).
در فلسفه برابری آموزشی رادیکالی، مفهوم برابری فرصتها، به معنی فرصتهای همانند و یکسان نیست. در تفکر رادیکال، برابری فرصتها به این معنی است که هر کودکی باید فرصتهای بهینهای برای رشد صفات برجسته شخصی در زمان شروع برخورد آموزش در مؤسسات آموزشی داشته باشد. برابری فرصتها به این معنی نیست که با همه دانش آموزان به یک شکل برخورد و رفتار شود. برابری فرصتهای واقعی به این معنی است که سیستم آموزشی باید فرصتهای برابری برای برخورد و رفتارهای نابرابر ایجاد کند، به طوری که تفاوتهای نسبی اجتماعی مدنظر قرار گیرد. در این روش، سیستم آموزشی باید موانع خارجی اعضای طبقات اجتماعی پایینتر را بشناسد و از آنها برای مقابله با این موانع حمایت کند. یک راهکار براساس مفهوم برابری فرصتهای آموزشی از دیدگاه رادیکالی، به عنوان نمونه می تواند حمایت از خردهفرهنگها، خانوادهها و محیطهایی باشد که در آنها، کودکان قادر به پرورش هوش خود نیستند (Leilonen,2000: 16).
۲-۳-۵-۹٫لیبرالیسم و نابرابری آموزشی
لیبرالیسم بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید دارد. شاخههای مختلف لیبرالیسم به صورت عمومی توسط چند قاعده متحد هستند؛ از جمله: گسترش آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولتها، نقش قانون، تبادل آزاد ایدهها، اقتصاد بازاری یا اقتصاد مختلط و یک سیستم شفاف دولتی (مشیرزاده، ۱۳۹۰: ۲۵).لیبرالیسم بر پایه آزادی و برابر ی شهروندان و نادیده گرفتن امتیازهای ویژه اشراف و قدرت بیچون و چرای پادشاهان شکل گرفتهاست. یکی از مهمترین شعارهای لیبرالیسم این است که انسانها آزاد و برابرند (پاکنیا، ۱۳۸۹: ۱۰۹).مفهوم لیبرال از برابری فرصتهای آموزشی بر این ایده استوار است که هر فرد با ظرفیت نسبتاً ثابت و مشخصی از هوش به دنیا می آید، امّا این هوش فرد، ارتباطی با طبقه اجتماعیاش ندارد. بنابراین، سیستم آموزشی باید طوری طراحی شود تا موانع اقتصادی و جغرافیایی را که از توانایی دانش آموزان طبقات پایینتر برای پیشرفت در هوش ذاتی ممانعت می کند، از بین ببرد. سیستم آموزشی باید تحرک اجتماعی را بالا ببرد و افراد طبقات پایینتر را به موقعیتهای اجتماعی بالاتر بکشاند. کاربرد کامل مفهوم لیبرال از برابری آموزشی این است که نه تنها افراد مستعد طبقات پایینتر باید پیشرفت کنند، بلکه جوانان طبقات بالاتر دارای توانایی محدود، باید آموزشهای سطح پایینتری دریافت کرده، به حرفهها و شغلهای پستتری هدایت شوند (Leinonen, 2000: 14).
۲-۳-۵-۱۰٫محافظه کاری و نابرابری آموزشی
یکی از اصول محافظه کاری این است که انسانها طبعاً با یکدیگر متفاوت هستند؛ یعنی آنها از لحاظاقتصادی، قدرت اجتماعی و … تفاوت دارند و این تفاوتها طبیعی است. پس کوششهایی کهصورت میگیرد تا این تفاوتها را از میان بردارد، به شکست میانجامد؛زیرا، نابرابری ریشهدر طبع انسانها دارد و این نابرابری باعث ایجاد انگیزه کار و تلاش در انسانها می شود (بشیریه، ۱۳۷۹: ۱۳).
این نگرشها نسبت به انسان و اجتماع باعث بروزپیامدهای زیر می شود:
-
- تقسیم جامعه به نخبگان و تودههای مردم
-
- ضرورت پذیرش سلسله مراتباجتماعی و رهبری
-
- فقدان اعتماد به توانایی عقلی، صلاحیت اخلاقی و کفایتسیاسی مردم
-
- تأکید بر مذهب برای ایجاد انضباط اجتماعی در نظام سلسله مراتبی
-
- تأکید بر زندگی پیچیده و اسرارآمیز
-
- توجیهنهاد مالکیت و مطلوب بودن آن؛ مالکیت را به طور کلّی میپذیرند وبرخلاف لیبرالها که بعضی از آنها، مثلاً در مالکیت موروثی شک دارند و معتقدند کهمالکیت، بازتاب نابرابری انسانها محسوب می شود، در محافظه کاری سنتی، مالکیت مقدس بودو مالکیت تجاری و صنعتی ناخوشایند محسوب میشد؛ ولی امروزه آنان با تغییر نگرش، از این مالکیتها وبازار آزاد نیز دفاع می کنند.
-
- نگرش پدرسالارانه: جامعه بیشتر جنبه وابستگی و مسئولیتهای متقابل را درخود به همراه دارد و جامعه و دولت، اغلب به خانواده تشبیه میشوند و حکام نیز بایدنقش پدر را اجرا کنند.
-
- تأکید زیاد بر قدرت و اقتدار فراگیر سیاسی دولت: چون مردم به یک میزانخردمند نیستند و نیاز است که برخی دیگران را هدایت کنند، درنتیجه، دموکراسی نظامینامطلوب است و باید به حکم اضطرار این نظام را پذیرفت.
مفهوم محافظه کارانه از برابری فرصتهای آموزشی، در اغلب کشورهای صنعتی تا جنگ جهانی اوّل رایج بود. ریشه مفهوم در این ایده است که خداوند به هر موجود انسانی، میزان متفاوتی از توانایی بخشیده است و مسئولیت استفاده بهینه از این توانایی بر دوش افراد است. یک ایده پرجوش و خروش محافظه کارانه از این فلسفه مدعی است که خداوند به هرکس تواناییای داده است که متناسب با طبقه اجتماعی است که در آن متولد شده است. نتیجهای که از این بحث گرفته می شود، این است که افراد طبقه بالای مستعد، باید استفاده حداکثری از توانایی خود نمایند، در حالی که فرد فاقد استعداد از طبقه پایین، باید به چیزی که به او داده شده است، راضی باشد. در این مفهوم، حداکثر کاری که سیستم آموزشی می تواند انجام دهد، این است که به هرکس، آموزشی متناسب و فراخور موقعیت تولدش ارائه دهد. در اواخر قرن نوزدهم، فلسفه محافظه کارانه برابری آموزشی، منجر به سیستمهای مدرسهای انتخابی متفاوتی در تعدادی از کشورهای اروپایی شد. صنعتی شدن سریع ایجاب میکرد که کارگران یقه سفید بیشتر و با مهارت های پیشرفتهتری به کار گرفته شوند، امّا سیستم آموزش ابتدایی اجباری موجود نمیتوانست این نیازها را برآورده سازد. آموزش مقطع متوسطه، دانش آموزان را برای ورود به دانشگاه آماده میساخت و برنامه درسی آن، عمدتاً از زبانهای کلاسیک و علوم انسانی تشکیل شده بود. در کشورهای صنعتیتر اروپایی، ضرورت سیاستی، ایجاد سیستمهای مدرسهای بود که در آنجا دانش آموزان بعد از چند سال تحصیل در مدرسه ابتدایی، وارد مدارس متوسط مقدماتی و پیشرفته میشدند که به آموزش عالی ختم میشد و یا به مدارس میانی راه مییافتند که این مدارس برای برآورده ساختن نیازهای طبقه متوسط جدید از کارگران یقه سفید و مؤسسات کوچکتر، برنامه ریزی شده بود. همچنین، ورود به آموزش عالی از طریق مدارس میانی ممکن نبود. برخی از استنباطها و اشارات سیاسی مبتنی بر فلسفه محافظه کارانه در کشورهای صنعتی قابل توجه است. به عنوان مثال، در سیستم آموزشی انتخابی سوئدی، انتقال از مدارس ابتدایی دولتی به مدارس متوسطه آکادمیک، تا سال ۱۸۹۷ ممکن نبود (همان: ۱۳).
به دلیل وجود شرایط دهشتناک در ارتباط با تحصیل طبقات محروم جامعه، برخی از محافظهکاران مقدسمآب، خصوصیسازی آموزش و پرورش را بدون ارائه هیچ طرح و برنامهای مطرح می کنند و موفقیتشان را در کسب مالیات بیشتراز نظام آموزش و پرورش خصوصیای میدانند که برای ادامه حیاتش، ملزم به پرداخت مالیات است. این سیاستمداران وانمود می کنند که تمهیدات مدیریتی کارآمد در نظام خصوصی آموزش و پرورش موجب ارتقای وضعیت آموزشی، صرفهجویی و پسانداز هزینهها نسبت به نظام آموزش و پرورش دولتی خواهد شدperelman,2006:3)).
۲-۳-۵-۱۱٫عدالت و برابری در قرآن کریم
یکیازمهمتریناهدافاسلام،برقراریعدالتاست.ازطرفدیگر،تأکیداسلامبرضرورتعلمآموزی، آموزش،تحصیلومباحثمربوطبه آن،بیانگرتوجه اینشریعتالهیبهتحصیل و فراهم آوردن امکانات مساوی برای فرزندان همه اقشار جامعه به آموزش برابر و با کیفیت می باشد. بنابراین،ضروریاست دولتهایاسلامیتدابیریبرگزینند کهباعثتقویت آموزشوپرورش و کاهش نابرابری های آموزشی شود.
عدالت که یکی از مفاهیم با ارزش قرآن کریماست، از آغاز خلقت تا ابد، جایگاه ارزشی خود را نزد بشر حفظ کرده است.تعداد ۲۹ آیه از آیات قرآن مستقیماً درباره عدالت نازل شده است و حدود ۲۹۰ ایه دگر هم در مورد ظلم که ضد عدالت می باشد، نازل شده است. در مجموع می توان ادعا کرد که حدود یک دهم از ایات قرآن یا به طور مستقیم و یا به طور غیرمستقیم به این بحث اشاره دارند و این امر نشان دهنده اهمیت آن در دین اسلام می باشد (صیادنژاد، ۱۳۸۵:۸۶).
یکی از حقایقی که در قرآن کریم بر آن تأکید شده، آن است که همه انسانها از یک حقیقت آفریده شده اند. چنانکه در قرآن بارها به آدم و ذریّۀ او اشاره شده است.این حقیقت در آیات متعددی از قرآن وجود دارد و این آیات متضمن دو نکته است: اوّل اینکه، نسل انسانها به یک پدر و مادر منتهی می شود و دیگر آنکه، گوهر وجودی انسانها یکسان است و همه، درحقیقتِ انسانی با هم مشترک هستند(مطهری، ۱۳۷۷: ۷۲).در قرآن کریم، موضوع برابری انسانها به دو شکل مستقیم و غیرمستقیم مطرح شده است. در یک دسته از آیات، برابری به اثبات میرسد و در دسته دیگر، به تفاوتها اشاره می شود. در آیاتی که برابری انسانها مطرح شده است، برابری حقیقی و برابری حقوقی مورد تأکید قرارگرفته است.در برابری حقیقی مورد نظر قرآن کریم، برابری در آفرینش، برابری در جوهره انسانیت و برابری در امکان رشد و تکامل مورد اشاره قرار گرفته است. در برابری حقوقی مورد نظر قرآن کریم، بحث نفی تبعیضنژادی، نفی تبعیضطبقاتی، نفی حق ویژه از صاحبان قدرت و نفی قدرت در حقوق اجتماعی مورد تأکید قرار میگیرد. قرآن برابری را از فروع عدالت میداند و معتقد است که نابرابری تبعیضآمیز با عدالت سازگار نیست، ولی تفاوتهای متوازن و متعادل همسو با عدالت است (سروش محلاتی، ۱۳۹۱: ۲). یکی ازمهمترین الگوها ونمونههای بارزی کهاسلام به آن اهمیت زیادی داده، برقراری عدالت در بین افراد با هویتهای مختلف است. بنابراین، به تمام پیروان خود دستور اکید داده است که صرفنظرازهر نوع امتیازی، از قبیل رنگ، نژاد، ثروت، مقام ونسب، در بین مردم با عدالت ودادگری رفتار نمایند و از ایجاد اختلاف و تفرقه خودداری کنند(کرمانی، ۱۳۸۴: ۲).
جدول۲-۱٫ نمونه آیاتی از قرآن کریم درباره عدالت و برابری
منبع | متن نمونه آیات و ترجمه آن |