وَ الْمالُ طَیْفٌ وَ لکِنْ
حَوْلَ اللِّئامِ یَحُومُ
ترجمه: «این روزگار گجسته و شوم است، همچنان که آن را میبینی ستمگر است. بیخردی در آن خوشایند و خِرَد ننگ و نکوهش است. دارایی [در آن به مانندِ] رؤیایی [نادیرپای و زود گذر] است و لیکن [همواره] پیرامون فرومایگان میگردد.»
بدیهی است که این مقامه شرح حالی است راجع به این فرقه ساسانی و توصیفی است از برخی از شیوههای نیرنگهایشان. در این مقامه میبینیم که ابوالفتح اسکندری قهرمان مقامات، یک ساسانی بزرگ است و او در بیشتر مقامهها اینچنین است یعنی ادیبی با سماجت در گدایی و بزرگ.
هیچ پژوهشگری در اینکه این قهرمان، از خیالپردازی بدیعالزمان است اختلاف نظر ندارد چراکه کسی به نام او پیش از آن وجود نداشتهاست و خودِ او این شخصیت را برای مقاماتش تعیین کردهاست. و نام او در اکثر مقامهها دیده میشود، اینکه میگوییم در اکثر آنها بدین جهت است که در مقامههایی همچون مقامه «غَیلانیه» و «بغدادیه» نامی از او به میان نیامدهاست. در بعضی مقامهها نیز مانند مقامه «اِبلیسیه» تنها در اواخر آن نام او ذکرشدهاست ولی عموماً نام او از همان ابتدای کار در مقامهها دیده میشود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همانطوری که شخصیت ابوالفتح، قهرمان مقامات بصورت خیالی است، شخصیت راوی آن یعنی عیسیبن هشام هم خیالی میباشد. زیرا هر دوی اینها ساخته و پرداخته ذهن بدیعالزمان است. او هر مقامه را به این شکلِ ثابت و تکراری آغازمیکند: «عیسی بن هاشم چنین روایت میکند که» و این مطلب به شکلی قاطع و آشکار نشان میدهد که او وقتی که تصمیم به تألیف مقامات گرفتهاست در ذهنش چنین بوده که از روش راویان تقلیدکند، به عبارت دیگر و دقیقتر در ذهنش این بوده که از روش ابن دُرید در سخنان یا احادیث او تقلید کند.
ابن درید احادیث و حکایات خود را همواره با سند آغاز نمودهاست و در متن کتاب حُصری که سابقاً آوردیم اشاراتی دارد به اینکه احادیث ابن درید از ساختههای خودِ اوست و معنای آن این است که سندهایی را هم که آورده از پیشنهادات و پرداخته ذهنِ خود اوست. گویا ابن کلبی و دیگران که احادیثِ او به آنها نسبت داده میشود چیزی جز یک نماد و سمبُل به روش راویان نیست. ولی در حقیقت هیچ روایت و راویای وجود ندارد و آن احادیث از آثار و ساختههای ابن درید و بافته خیالات اوست. بدیعالزمان در این مسأله از او تقلید نمودهاست با این تفاوت که احادیث یا مقاماتِ خود را به شکل سندهای زبانی و تاریخیِ دروغین در یک منبع دروغین و ساختگی نیاورده و ننوشتهاست. بلکه آن را در یک منبع خاص آورده که آن را برای خودش ایجاد و اختراع کرده است.
۳- موضوع
موضوع مقامه در نزد بدیعالزمان یک موضوع واحد نیست. موضوع اکثر مقامات حقیقتاً، گدایی و تکدّی است. آنجایی که ابوالفتح اسکندری به شکل یک ادیبِ متکدی، تودۀ مردم را با بیان شیرینش فریفته و مسحور میگرداند و با این بیان در خارج ساختن پول و درهم از جیبهایشان نیرنگ و حیلهگری میکند.
او به این شکل و هیئت در شهرهای مختلف دیدهمیشود. شاید همین مسأله موجب شده که بدیعالزمان، مقامات خود را به نام شهرها و مناطق نامگذاری کند که عمده آنها شهرهای فارسی [ایرانی] است. گاهی آن موضوع را رها کرده و مقامه خود را به نام حیوانی که آن را توصیف میکند مینامد مثل مقامه «أسدیه»، و یا به نام یک وعده غذایی که ابوالفتح سودای خوردن آن را دارد مانند «مَضیریّه» بخاطر نسبت دادن به مَضیره.[۱۱] گاهی مقامهاش را به نام موضوعی که آن را بیان میکند مینامد، مانند «وعظیّه»، زیرا این مقامه پیرامون پند و اندرز میباشد و «قریضیّه» که پیرامون شعر و شاعری میگردد و «ابلیسیّه» که به شیطان مربوط میباشد و «مُلوکیّه» بخاطر اینکه به یک پادشاه به نام خلفبنأحمد مربوط است و مانند آن. این بدین معناست که بدیعالزمان در نامگذاری مقاماتش، طرح مشخّصی را برای خودش معیّن نکرده و از این روی، موضوعات مقامهها گوناگون گشته است. همانگونه که گفتیم همه آنها درباره گدایی نیست بلکه موضوعات و جهتگیریهای مختلفی دارد که در همه آنها هدف یکی است و آن، ردیف کردن عبارات ادبی زیبا و آراسته شدهمیباشد.
گویا شکل روائی و داستانی هدف او نیست و تنها آن را به عنوان رشته و ریسمانی در نظر میگیرد که این نقش و نگار از اسلوبهای مُسجع را پیرامون آن ببافد. از این روست که بدیعالزمان برای خودش برنامهای آگاهانه و پیشبینی شده در آن تعیین نکردهاست و به همین جهت موضوعات آن مختلف میباشد. شاید نخستین چیزی که در این بحث جلب توجه میکند، مقامات ششگانهای است که برای مدح و تمجید از حاکم سیستان، خلفبناحمد نگاشتهاست و موضوع آنها را گدایی قرارندادهاست و تنها قصدش مدح و ستایش او بودهاست. به عنوان مثال در مقامه «ملوکیه» میبینیم که عیسیبنهشام با ابوالفتح برخوردمیکند و درباره بخشندهترین و گرامیترین پادشاهان سئوال میکند و عیسی میگوید:
«من از پادشاهان شام و بخشندگان آنجا و پادشاهان عراق و بزرگان آن سامان و فرمانروایان پیرامونشان یادکردم. سخن را به پادشاهان مصر رسانیدم. آنچه دیدم گفتم و از بخشندگیهای پادشاهان یمن و نوازشهای پادشاهان طائف با او سخن به میان آوردم و با یادکردِ سیفالدوله، ستایش همه آنان را به پایان رساندم. آنگاه او چنین سرود:
یا ساریاً بِنُجُومِ اللَّیْلِ یَمْدَحُها
وَلَوْ رَأَی الشَّمْسَ لَمْ یَعْرِفْ لَها خَطَرا
وَ واصِفاً لِلسَّواقِی هَبْکَ لَمْ تَزُرِ الْـ
بَحْرَ المُحیطَ أَلَمْ تَعْرِفْ لَهُ خَبَرا؟
مَنْ أَبْصَرَ الدُّرَّ لَمْ یَعْدِلْ بِهِ حَجَراً
وَ مَنْ رَأَی خَلَفاً لَمْ یَذْکُرِ الْبَشَرا
زُرْهُ تَزُرْ مَلِکاً یُعْطی بِأَرْبَعَهٍ
لَمْ یَحْوِها أَحَدٌ وَ انْظُرْ اِلَیْهِ تَری
أَیّامَهُ غُرَراً وَ وَجْهَهُ قَمَراً
وَ عَزْمَهُ قَدَراً وَ سَیْبَهُ مَطَرا
ما زِلْتُ أَمْدَحُ أَقْواماً أَظُنُّهُمُ
صَفْوَ الزَّمانِ فَکانُوا عِنْدَهُ کَدَرا