فرض کن آواز ساز نوازنده و خواننده دلپذیر و جداب، برای شنیدن وجود نداشته باشد. برای ما عاشقان صحبت و سخن یار نیک رفتار خوش تر وشیرین تر است. در «آواز ِ چنگِ مطربِ خوشگوی» آرایه تتابع اضافات بکار رفته است. و بین آنها نیز مراعات نظیر وجود دارد. بین خوشگوی و خوشخوی جناس یکسویه یا مُطَرَّف بکار رفته است. «حدیثِ همدمِ خوشخوی» ترکیب وصفی، تناسب معنایی وتتابع اضافات وجود دارد .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بیت ششم :
اگر سبزه در گوشه و کنار گلزار و باغ زیباست، سبزۀ خط زیبا روی گل چهره، زیبا تر است. بین دو واژۀ «شاهد» در دو مصرع، جناس تکرار بکار رفته است. بین «سبزه و گل» مراعات نظیر و تناسب معنایی موجود است . بین «سبزه و گل و گلستان» تناسب معنایی و مراعات نظیر بکار رفته است.
بیت هفتم :
معنای بیت چنین است، در اثر وزش نسیم ملایم به سمت آب، روی سطح آب حلقه های زیبایی مدام تشکیل می شود که بسیار دیدنی و زیباست، مانند حلقه های زِره می باشد، انصاف بده که گیسوی تابدار و حلقه حلقۀ معشوق، زیبا تر و دلنشین تر از این صحنه می باشد. بین «زِرِه موی و زِرِه روی» جناس مُطَرَّف دیده می شود. «گیر» به معنای فرض کن می باشد. بین «نسیم و باد» ترکیب وصفی دیده می شود بین «مفتولِ زلفِ یارِ زِره موی» آرایه تتابع اضافات دیده می شود.
بیت هشتم :
فرض کن یا گیرم که چشمه ای که به تماشای آن رفتی، چشمۀ کوثر و باغی که دیدی باغ و گلستان بهشت باشد، امّا برای ما عاشقان، منزلتِ بودن در خدمت معشوق و درگاه معشوق، خوشایند تر و شیرین تر و دلپذیرتر است. بین «چشمه، آب، بستان، کوی» تناسب معنایی و مراعات نظیر است «مُقام» به معنای اقامت است. «این کوی» مراد کوی معشوق است.
بیت نهم :
سعدی در اینجا خود و عاشقان مانند خود را مخاطب قرار داده است و می گوید: ای سعدی (ای عاشقان) چطور بدون تحّمل ظلام و جفای یار می توانی قدر او را بشناسی و نسبت به قدر او معرفت و بینش پیدا کنی؟ بدان رسیدن به مراد و مطالب تو «عاشق» که همان وصل معشوق است ، بدون تلاش و تَقَّلا و تحمّل سختگیری های یار، خوشایند و دلپذیر نخواهد بود. بطور کلّی سعدی در اینجا می خواهد بگوید لقمۀ آماده و بدون زحمت خوردنی و لذت بخش است امّا لقمۀ و توشه ای که با زحمت به آن رسیده و برای بدست آوردنش رنج وتلاش به کار رفته، بس هزاران مرتبه خوشایند تر و شیرین تر و گوارا تر می باشد برای طالب آن. «تحصیل» در لغت به معنای بدست آوردن است. «کام» در اینجا به معنای مراد و آرزو ست.
وزن غزل :
این غزل بر وزن مفعولُ و فاعلاتُ مفاعیلُ فاعل در بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف است. از وزنهای روان و روایی محسوب می شود و اشعار پر شماری از سعدی در این وزن سروده شده اند.
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل، جوی، خوشگوی، بوی، روی، وجوی، خوشخوی، روی، موی، کوی، تکاپوی هستند که مقدم به ردیف نسبتاً طولانی خوش تر است، شده اند. استفاده از صامت بلند ( (ی)) در پایان غافیه و چسبیدن آن به ردیف، باعث ایجاد موسیقی در این غزل شده است .
ویژگی سبکی:
استفاده از کلمات، عبارت ها و معانی که طبیعت زیبا و سر مستی عاشق را در کنار معشوق و در این طبیعت زیبا توصیف می کند از ویژگی های بارز این غزل است – کلمات و عبارات هایی همچون: «طرف جوی»، «سماع بلبل»، «بر کنار سمن زار»، «بستر شقایق»، «صحرا»، «اطراف گلستان»، «چشمه آب کوثر»، و. . . در توصیف طبیعی بکار رفته اند که مزین به تحصیل کام دلبر است.
۴-۱-۱۲٫
درد عشق از تندرستی بهتر است
مُلک درویشی ز هستی خوش تر است
-عقل بهتر می نهند از کاینات
عارفان گویند مستی خوش تر است
-خود پرستی خیزد از دنیا و جاه
نیستی و حق پرستی خوش تر است
-چون گرانباران به سختی می روند
هم سبک باری و چُستی خوش تر است
-سعدیا چون دولت و فرماندهی
می نماند زیر دستی خوش تر است
درون مایه اصلی غزل :
استاد دکتر سعید حمیدیان در کتاب «سعدی در غزل» غزلهای آشکارا عارفانه است : این غزل در زمره ی غزل های آشکارا عارفانه قرار میگیرد. شاعر در این غزل با بهره گیری از مضامین عرفانی و با زبانی ساده شعر را به سمت عرفان می کشد. دکتر حمیدیان در این باب می نویسد: این گونه شعر ها هر چند از اصطلاحات غامض تصوف مکتبی تقریباً عاری، و باز اگر چه در جای خود و به سهم خود ارزشمند است، لکن بر روی هم غزل خیال انگیز و درنگ پرور سعدی را از «فردیت» خاص او خارج و به سمت مضامین مشترک شعر سنتی «صوفیانه »، مثلاً تصاویر و تعابیر کلیشه گونه و دست فرسود نزدیک میکند. مضامین حول رندی و قلندری هم در غزلش بیشتر از اینکه پیرو خلاقیت باشد پیرو «سنت» است. (حمیدیان، ۱۳۸۳، ص ۱۰۷)
بافت معنایی و آرایه های ادبی :
بیت اول:
شاعر معتقد است بیماری عشق بهتر از سلامتی است و سلطنت فقر از دارایی و ثروت بهتر است. ترکیب اضافی درد عشق، تشبیه مصرح است و بسیار در غزل های سعدی بکار رفته است.
بیت دوم :
شاعر می گوید : تصور کرده اند که در میان مخلوقات، عقل از همه برتر است اما عارفان می گویند که سر مستی از باده ی عشق دلپذیر تر است. فعل (می نهند) در این بیت به معنای «تصور می کنند» و در واقع بصورت مجهول بکار رفته است. بین (عقل و مستی) تضاد دیده می شود و کلمات عارفانه و مستی هم با هم متناسبند.
بیت سوم:
شاعر همان مفهوم را تکرار می کند و تأکید می کند که از دنیا دوستی و جاه طلبی، خود پرستی و خود خواهی به بار می آید و «فقر» (یا فنا) و خدا پرستی بهتر است. فعل (خیزد) از مصدر خاستن به معنی پدید آمدن بکاررفته است. در مصرع اول هم آوایی در حرف «خ» محسوس است و بین (دنیا و جاه و نیستی)تضاد دیده می شود.
بیت چهارم:
شاعر در ادامه ادعایش می گوید : وقتی گرانباران و کسانی که اسیر تعلقات دنیوی هستند به سختی حرکت میکند، در مقام مقایسه سبک باری و چالاکی بهتر است. این بیت اشاره دارد به: «تَخَفَّفُوا تَلحَقُوا» که در نهج البلاغه آمده است: یعنی: سبک بار شوید تا برسید. بین (گرانبار و سبک بار)و همچنین (سختی و چستی)، تضاد وجود دارد.
بیت پنجم:
سعدی در خطاب النفی می فرماید : سعدی ! وقتی قدرت و ثروت و فرمانروایی نا پایدار است و زود گذر، فرمانبرداری و فقر بهتر است. واژه ِ (دولت) در مصرع اول ایهام دارد به (حکومت و قدرت و ثروت و جاه و جلال) بین (فرماندهی و زیر دستی) تضاد موجود است و بین (دولت و فرماندهی) تناسب دیده می شود. می نماید در مصرع دوم از خصوصیات سبک سعدی است که فعل منفی را با پیوند «می» آورده است.
وزن غزل :
وزن غزل فاعلاتن فاعلاتن فاعلن در رمل مسدس محذوف است. که از وزنهای سبک، ساده و روان و پر کاربرد شعر فارسی است. سعدی آثار پر باری در این وزن سروده است. بسیاری از پند و اندرزها و امثال در گلستان در این وزن سروده شده اند .
قافیه:
کلمات قافیه در این غزل تندرستی، هستی، مستی، پرستی، وچستی، دستی هستند که در کنار ردیف «خوشتر است» قرار گرفته اند. به نسبت وزن غزل که وزن کوتاهی به شمار می رود ردیف بلندی به نظر می رسد که این تبحر شاعر را می رساند.
ویژگی سبکی:
از لغات و عبارتهایی که غزل را به سمت تفسیرعرفانی هدایت می کند. مانند : ملک درویش ـ عقل ـ عارفان ـ مستی ـ نیستی ـ حق پرستی ـ دولت ـ زیر دستی و . . .
۴-۱-۱۳٫
زِ هر چه هست گُزیر است و نا گزیر از دوست به قول هر که جهان مهر بر مگیر از دوست
به بندگی و صغیری گرت قبول کند سپاس دار که فضلی بُوَد کبیر از دوست
به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند رضا مده که متاعی بُوَد حقیر از دوست
جهان و هرچه درو هست با نعیم بهشت نه نعمتی ست که باز آورد فقیر از دوست
نه گر قبول کُنَندَت سپاس داری و بس که گر هلاک شوی منتّی پذیر از دوست
مرا که دیده به دیدار دوست بر کردم حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست
و گر چنانکه مصور شود گزیر از عشق کجا روم که نمی باشدم گزیر از دوست