چکیده:
امروزه اختلال وسواسی – جبری (OCD) بیماری روانپزشکی شایع و قابل درمان است که به شکلهای مختلف بالینی مانند وسواس شستوشو، وسواس فکری، وسواس وارسی و نظایر اینها مشاهده میشود. برای درمان این اختلال از شیوه های متعددی مثل رفتاردرمانی، شناختدرمانی و دارودرمانی استفاده میشود. با توجه به اثر مفید طرحوارهدرمانی در تخفیف علائم و بیماریهای مختلف مثل اضطراب، اختلالات خوردن و… بر آن شدیم تا اثر این مدل از درمان را در درمان مبتلایان به OCD مورد ارزیابی قرار دهیم.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
روش: این پژوهش نیمه تجربی با طرح پیشآزمون- پسآزمون در مبتلایان به OCD بدون اختلال همراه دیگر است که تعداد ۷ آزمودنی تحت طرحواردرمانی، ۷ آزمودنی دارودرمانی و ۶ آزمودنی تحت رفتاردرمانی قرار گرفتند. به کمک پرسشنامه های وسواس مادزلی و مقیاس Dass21 ، میزان وسواس، استرس، اضطراب و افسردگی آزمودنیها سنجیده شد. داده ها به کمک آزمون تحلیل واریانس چند متغییری و روش تحلیل کوواریانس مورد ارزیابی قرار گرفتند.
یافتهها: نتایج به دست آمده از تجزیه و تحلیل داده ها نشان دادند که کاهش نمره ها در مبتلایان به OCD در متغییر وسواس در طرحوارهدرمانی، دارودرمانی و رفتاردرمانی معنیدار نمیباشد و هر سه به یک میزان اثربخش هستند ولی در متغییرهای استرس، اضطراب و افسردگی در گروه طرحوارهدرمانی نمره ها کاهش معنیدار نسبت به دارودرمانی و رفتاردرمانی در پسآزمون و پبگیری نشان دادند. (۰۵/۰ p <)
نتیجهگیری: نتایج بهطور کلی تفاوت معنیدار بین طرحوارهدرمانی، دارودرمانی و رفتاردرمانی در متغییرهای استرس، اضطراب و افسردگی نشان میدهند و این بیانگر آن است که طرحوارهدرمانی در کاهش استرس، اضطراب و افسردگی از کارایی لازم برخوردار است.
واژگان کلیدی: اختلال وسواسی – جبری، طرحوارهدرمانی، رفتاردرمانی، دارودرمانی
۱-۱مقدمه:
آرون تی بک[۱](۱۹۷۶-۱۹۶۷) بیش از ۳۰ سال در نظریه خود درباره اختلالات هیجانی، بر عملکرد طرحوارههای شناختی به عنوان اساسیترین عامل تأکید کرد. بر اساس این نظریه، طرحوارهها در ایجاد و تداوم مشکلات روانی و همچنین عود دوباره بیماری نقش اساسی بازی میکنند.
در سالیان اخیر نظریههای شناختدرمانی به طور خاص و درمان های شناختی – رفتاری در بعد گسترده سرنوشت تازهای را برای رواندرمانی رقم زدند. به طوری که در ۶ دهه گذشته همواره شاهد تحولات عظیم در نظریه شناختی – رفتاری بودیم که به رشد این نظریه در درون خود و بالندگی رواندرمانی در ابعاد گستردهتر منجر شده است.
رویکرد طرحوارهدرمانی در قالب جنبش سازندهگرایی[۲] میگنجد که صاحب نظرانی چون لیتویی[۳]، شفران[۴] در این گروه جای میگیرند.در جنبش سازندهگرایی بر نقش عواطف در فرایند تغییر، به کارگیری تکنیکهای تجربی[۵]، دلبستگیهای اولیه و رفتارهای بین فردی تأکید میشود.
یکی از دلایل روی کار آمدن سازندهگرایی عدم موفقیت در درمان بسیاری از مشکلات روانشناختی بود که اختلال وسواسی – جبری(OCD)[6]در زمره این مشکلات قرار می گیرد. تاریخچه رواندرمانی حاکی از آن است که درمان OCD کاری سخت و طاقت فرسا بوده است.
اختلال وسواسی جبری بیماری جدی، ناتوان کننده ولی قابل درمان است .این بیماری از دو جزء وسواس[۷] و اجبار[۸] تشکیل شده است. جزء وسواسی عبارت از افکار[۹]، احساس[۱۰]، انگارهها یا حسهاو تصورات ذهنی است که ناخواسته و به طور مکرر وارد ذهن بیمار میشود و جزء اجباری الگوی رفتاری تکرار شونده ویژه ای است که به طور معمول درپاسخ به فکر یا انگاره وسواسی و برای کاهش اضطراب ناشی از آن انجام میشود و حالتی اجباری دارد و مقاومت در برابر انجام آن نیزباعث پیدایش اضطراب میشود.
الگوهای رفتاری اجباری متعدد هستند که شایع ترین آنها عبارتنداز: وسواس شستشو[۱۱] ، وسواس وارسی[۱۲] وسواس شمارش [۱۳]، اما شایع ترین الگوی افکار وسواسی، رسوخ افکار نگران کننده در مورد آلودگی، تردیدهای وسواسی، انگاره های جنسی و پرخاشگرانه است که، درمجموع، با عنوان فکر وسواسی طبقهبندی میشوند.
اختلال وسواسی – جبری تا قبل از دهه ۱۹۷۰ یک اختلال مقاوم به درمان قلمداد میشد که نیازمند درمان مادامالعمر بود. وسواس اختلال ناهمگنی است و شیوه های درمانی متنوعی را به خود دیده است. با وجود موفقیتآمیز بودن نسبی این درمانها به ویژه درمان شناختی رفتاری، در اکثر افراد تحت درمان نشانههایی از وسواس باقی مانده و یا در دوره پیگیری، علایم عود میکنند.
۱-۲بیان مسئله:
اختلال وسواسی – جبری (OCD) نشانگان عصبی – روانپزشکی پیچیدهای است که مشخصه اصلی آن افکار ناخواسته، تکراری و مزاحم(افکار وسواسی) و نیز رفتارهای تکراری و آزاردهنده، آئین مند[۱۴](اعمال وسواسی) میباشد، که بیمار به منظور اجتناب از اضطراب یا خنثیسازی افکار وسواسی انجام میدهد.(انجمن روانپزشکی امریکا۲۰۰۰)
وسواس از زمان های دور مورد توجه بوده و در تاریخ و ادبیات نیز ردپای آن دیده میشود. در زمان های قدیم وسواس به طور کلی مرتبط با مذهب شناخته میشد و میپنداشتند مبتلایان به این بیماری بوسیله نیروهای بیرونی تسخیر شدهاند.(قاسم زاده ۱۳۸۵)
شکسپیر در قرن شانزدهم توصیف جالبی را از وسواس شستوشو در شخصیت بانو مکبث ارائه میدهد. این شخصیت در تلاش برای رهایی از احساس گناه به صورت تکراری دستان خود را میشست،رفتاری که هنوز هم شکل غالب رفتارهای وسواسی است. (کروچمالیک ومنزیس۲۰۰۳)
در سده ۲۰ میلادی و با پیدایش روانشناسی بالینی تعریف غیرآسیب شناختی – غیر مذهبی از وسواس ارائه شد. پیر ژانه (۱۹۰۳) نخستین کسی بود که دیدگاهی روانشناختی درباره رواننژدی وسواسی – جبری عرضه کرد. او معتقد بود که تمام بیماران وسواسی شخصیتی نابهنجار دارند که با اضطراب، نگرانی بیش از حد، فقدان انرژی، و تردید همراه است. ژانه، درمانی را برای آئینهای وسواسی توصیف کرد که بعدها با آنچه به نام رفتاردرمانی شکل گرفت هماهنگ بود. در همان زمان فروید (۱۸۹۶) نظریه انقلابی خود را درباره تفکر وسواسی ارائه داد. (قاسم زاده ۱۳۸۵)
شیوع اختلال وسواسی – جبری در طول عمر در جمعیت کلی ۲ تا ۳ درصد تخمین زده شده است. برخی پژوهشگران تخمین زدهاند که بین بیماران سرپایی کلینیکهای روانپزشکی میزان شیوع این اختلال به ۱۰ درصد میرسد.این ارقام OCDرا پس از فوبیها،اختلال وابسته به مواد و افسردگی در رده چهارم شایعترین تشخیصهای روانپزشکی قرار می دهد.(سادوک و سادوک ۲۰۰۷،۲:۱۸۲)
اخیراً در این حوزه پیشرفتهای شایان توجهی صورت گرفته است. شناسایی عوامل فرایندی که بر اثربخشی و رویارویی و جلوگیری از پاسخ تاثیر میگذارند.(کزاک و کولز ۲۰۰۵)
چندین مطالعه کنترل شده نشان دادهاند درمان شناختی – رفتاری و درمان داروئی موثرتر از سایر درمانهای دیگر برای این اختلال نیست. (فوآ،فرانکلین و موزر ۲۰۰۲)
یک گروه از متخصصان بین المللیOCD (کارگروه شناخت های وسواسی – جبری ۱۹۹۷،۲۰۰۱،۲۰۰۳) حوزه های مربوط به باورهای ناکارآمد مربوط به وسواسها و آئینهای رفتاری را شناسایی کردند.درمانهای شناختی که باورهای مربوط به این حوزه را مورد توجه قرار دادهاند نتایج نویدبخشی را بدست آوردهاند. (ویلهلم ۲۰۰۵)
به نظر میرسد برای درمان اختلالات مزمن و مقاوم در برابر درمان نظیر اختلالات محورI تاکید بر محتوا و فرایند پردازش فکری و کارکردن در سطح افکار خودآیند منفی و باورهای هستهای بیماران کافی نباشد و باید طرحوارههای[۱۵] شناختی بیماران بخصوص طرحوارههای شناختی ناسازگار به عنوان پایهایترین و ابتدائیترین سطوح شناختی توجه بیشتری کرد.(بک،فریمن و یانگ۱۹۹۰)
از آنجا که طرحواره ها هسته خودپنداره افراد را شکل می دهند، اگر دارای محتوای ناسازگار باشند افراد را به گسترهای از کاستیها و مشکلات آسیبپذیر میکنندبررسیهای چندی که انجام شده در این زمینه نشان میدهند که طرحوارههای ناسازگار اولیه در شکلگیری و گسترش بسیاری از مشکلات روانشناختی همچون اختلال شخصیت، افسردگی مزمن و اختلالات اضطرابی نقش دارند.(حقیقت منش و همکاران۱۳۸۹)
پژوهش حاضر با در نظر گرفتن اینکه طرحوارههای ناسازگار اولیه میتواند هسته اصلی اختلالات محور I قرار بگیرد درصدد است با تعیین این ساختار شناختی در مبتلایان OCD اثربخشی آن را در مقایسه با رفتاردرمانی و دارودرمانی بررسی کند. که این در نوع خود پژوهش جدیدی به شمار می رود.
۱-۳ اهمیت و ضرورت انجام تحقیق:
بر اساس راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانپزشکی([۱۶] DSM- IV-TR) وانجمن روانپزشکی امریکا[۱۷] و گزارشات سازمان جهانی بهداشت( ([۱۸] WHOوسواس چهارمین اختلال فلج کننده روانی و دهمین شرایطی است که فرد را به سوی معلولیت سوق میدهد.
اختلالات اضطرابی شایعترین اختلالات روانی در جمعیت عمومی هستند و تقریبا از هر ۴ بزرگسال ۱ نفر را در ایالات متحده مبتلا میکنند.مطالعات انجام شده در ایران نیز این اختلال را شایعترین دسته اختلالات روانپزشکی یافتهاند.
اختلال وسواسی – جبری نیز یکی از اختلالات اضطرابی شدید و ناتوان کننده که از هر ۴۰ بزرگسال ۱ نفر (بین ۹/۰ تا ۴/۴ درصد از کل جمعیت) را مبتلا میکند.
مطالعات انجام شده در ایران نیز شیوعی را در همان حدود جمعیت عمومی بزرگسال یعنی ۸/۱ درصد برآورد کردهاند.بدین ترتیبOCD دو برابر از اختلالات اسکیزوفرنی و اختلالات دوقطبی شایعتر و چهارمین بیماری شایع روانپزشکی است.
با توجه به مسائل مطرح شده به نظر میرسد که OCD یک مشکل سلامت روانی است که نیاز به درمان موثر دارد. پیشرفتهای بدست آمده در سه دهه اخیر درمان این بیماری را بهبود بخشیده است. در حال حاضر درمانهای انتخابی این اختلال مواجهه و پیشگیری از پاسخ[۱۹] و استفاده از داروهای مهارکننده بازجذب سروتونین میباشد و متأسفانه هر دو شیوه درمانی یادشده دارای نارسائیهای جدی هستند.
در سالهای اخیر بسیاری از درمانگران مدل شناختی – رفتاری را آزمودهاند.اما تحقیقات نشان دادهاند که هنوز ۵۰ درصد از بیماران به طور ایدهآل به درمان شناختی – رفتاری پاسخ نمیدهند حتی درترکیب با دارودرمانی. در اکثر بیمارانی که به درمان پاسخ میدهند بعضی از نشانه های اختلال تا حدودی باقی میماند.
حمایتهایی نیز از مدل طرحوارهدرمانی در درمان OCD و سایر اختلالات محورI به دست آمده که این مدل را آزمودهاند.(سوکمان و همکاران۲۰۰۳،جاکوبسون و توراکس۱۹۹۱،گودمن و پرایس۱۹۹۲،استکتی و همکاران ۱۹۹۶، راچمن ۱۹۹۸، بک،فریمن و دیویس۲۰۰۴ و…)
با توجه به آسیبی که OCD به افراد و عملکرد آنها میزند و با در نظرگیری تعداد بسیار کم پژوهشها در این زمینه بر آن شدیم تا مدل طرحوارهدرمانی را بر روی مبتلایان به OCD بررسی کنیم.
۱- ۴ -۱ اهداف تحقیق:
هدف اصلی:
تعیین تفاوت اثربخشی طرحوارهدرمانی با دارودرمانی و رفتاردرمانی در کاهش نشانه های وسواس در مبتلایان به OCD
اهداف فرعی:
تعیین تفاوت اثربخشی طرحوارهدرمانی با دارودرمانی در کاهش نشانه های استرس در مبتلایان به OCD
تعیین تفاوت اثربخشی طرحوارهدرمانی با دارودرمانی در کاهش نشانه های اضطراب در مبتلایان به OCD
تعیین تفاوت اثربخشی طرحوارهدرمانی با دارودرمانی در کاهش نشانه های افسردگی در مبتلایان به OCD
تعیین تفاوت اثربخشی طرحوارهدرمانی با رفتاردرمانی در کاهش نشانه های استرس در مبتلایان به OCD
تعیین تفاوت اثربخشی طرحوارهدرمانی با رفتاردرمانی در کاهش نشانه های اضطراب در مبتلایان به OCD
تعیین تفاوت اثربخشی طرحوارهدرمانی با رفتاردرمانی در کاهش نشانه های افسردگی در مبتلایان به OCD
۱-۴-۲هدف کاربردی:
هدف این پژوهش استفاده از تکنیکهای طرحوارهدرمانی و مقاسیه آن با دو شیوه دارودرمانی و رفتاردرمانی است تا اثر آن را در کاهش نشانه های وسواس سنجیده و علاوه بر یافتن شواهد پژوهشی جهت بررسی اهداف پژوهش، به بیماران در جهت رسیدن به یک زندگی سالم تر و بهتر کمک شود.
۱-۵ سؤالات و فرضیه های تحقیق(مطابق با اهداف تحقیق):
بین اثربخشی طرحوارهدرمانی،دارودرمانی و رفتاردرمانی در کاهش نشانه های وسواس در مبتلایان به OCD تفاوت معنیدار وجود دارد.
بین اثربخشی طرحوارهدرمانی با دارودرمانی در کاهش نشانه های اضطراب در مبتلایان به OCD تفاوت معنیدار وجود دارد.