نظریه های روانکاوی[۹۴]
در این دیدگاه علت اختلالات اضطرابی به تعارض های درونی و تکانه های ناخودآگاه منتسب می شود. فروید[۹۵]، اضطراب روانرنجور (نوروتیک) را نتیجه ی یک تعارض ناهشیار که بین تکانههای نهاد[۹۶] (عمدتاً، تکانههای جنسی و پرخاشگری) و محدودیت هایی که خود[۹۷] و فراخود[۹۸] اعمال می کنند، میدانست. از آنجا که بسیاری از تکانههای نهاد که با ارزشهای اجتماعی یا شخصی در تضاد هستند، آدمی را دستخوش تهدید می کنند(۶).
همچنین، فروید اضطراب را جزء مهمی از نظریه شخصیت خود ساخت و تأکید کرد که اضطراب اساس ایجاد رفتار روان رنجور و روان پریش است. بر اساس این دیدگاه، جنین در رحم مادر در محیط بسیار پایدار و امنی قرار دارد، جایی که هر نیاز او بدون تأثیر ارضاء می شود. اما هنگام تولد این ارگانیزم به محیط بیرون پرت می شود و ناگهان ضرورت می یابد تا سازگارشدن با واقعیت را شروع کند. اما سیستم عصبی نوزاد که نارس است آمادگی لازم را ندارد ناگهان با انواع محرک های حسی بمباران می شود. درنتیجه، نوزاد جنبشهای حرکتی زیاد می کند و تنفس و ضربان قلب او افزایش مییابد. این ضربهی تولد همراه با تنش و ترس از اینکه غرایز نهاد ارضاء نخواهند شد، توسط فروید اولین تجربه اضطراب نامیده شد. از این تجربه، الگوهای واکنشها و ترسهایی به وجود می آید که هروقت در آینده با تهدیدهایی مواجه شود، اتفاق می افتند. فروید، همچنین سه نوع اضطراب را مطرح کرد. اضطراب واقعی، اضطراب روان رنجور، و اضطراب اخلاقی که هریک منشاء خاصی دارد.
الف- اضطراب واقعی یا عینی[۹۹]: اولین نوع اضطرابی که سایر اضطراب ها از آن ها حاصل می شود
“اضطراب واقعی یا عینی” است. این نوع اضطراب حاصل ترس از خطرات ملموس در زندگی عملی است. این اضطراب، رفتار را برای گریختن از خطرهای واقعی و محافظت از خودمان هدایت می کند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ب- اضطراب روان رنجور[۱۰۰]: اضطراب روان رنجور، ترس ناهشیاری است که در کودکی ریشه دارد. بدین معنی که در تعارض ارضای غریزی با واقعیت است.
ج- اضطراب اخلاقی[۱۰۱]: که از تعارض بین نهاد و فراخود ناشی می شود و در واقع ترس از وجدان است. اضطراب اخلاقی نیز مانند اضطراب روان رنجور مبنای واقعی دارد و احساس شرم و گناه از در درون فرد نشأت می گیرد. از نظر فروید، اضطراب روان رنجور و اخلاقی برای سلامت روانی ما مشکل آفرین هستند. به طور خلاصه، سه نوع اضطرابی که «خود» با آنها برخورد دارد، عبارت از: ترس از دنیای خارج، ترس از نهاد و ترس از فراخود است. برای رهایی از این اضطراب نیز، مکانیسمهای دفاعی به کار میافتند. مکانیسم های دفاعی مانند سرکوبی[۱۰۲]، انکار[۱۰۳]، واکنشمعکوس[۱۰۴]، دلیلتراشی[۱۰۵]، جابهجاسازی[۱۰۶]، تصعید[۱۰۷] و غیره راه هایی هستند که به طور ناخوآگاه و بدون تحریک فراخود[۱۰۸]. ارضاء نهاد را ممکن میسازند(۹۳).
نظریهپردازان جدید روانکاوی بیشتر از فروید به تأثیرات اجتماع تأکید داشته و در نظریه های روانی- اجتماعی علت اضطراب را ترس جدایی از والدین، احساس تنهایی، نگرانی خانواده در مورد اعمال و رفتار و آینده فرزندان، وجود مادران مضطرب، انتظارات بیش از حد کودک از محیط خانواده، سابقه بیماری جسمانی حاد، و غیره عنوان کرده اند(۱۳).
نظریه های رفتاری[۱۰۹]
صاحب نظران این دیدگاه، اختلالات اضطرابی را نتیجه ی یادگیری غلط و شرطی شدن میدانند. در دیدگاه رفتارگرایی و طرفداران اسکینر[۱۱۰]، اضطراب عکسالعملهای بدنی یا رفتارهای پاسخگر فرد در هنگام برانگیختگی نظام عصبی خودمختار است. برانگیختگی نظام عصبی خودمختار در پاسخ به یک محرک یا موقعیت خطر یا تهدید غیرواقعی است. شیوه های کاهش ترس و اضطراب در چارچوب رفتاری نیز براساس اصول «شرطی شدن کنشگر[۱۱۱]» و «شرطی شدن پاسخگر[۱۱۲]» بنا نهاده می شود.
از نظریه های رفتاری برای کاهش اضطراب استفاده میگردد. انواع شیوه های تغییر رفتار که از نظریه های رفتاری نشأت گرفته در درمان اضطراب کاربرد گستردهای دارد. این شیوه ها شامل تنش زدایی، حساسیت زدایی منظم، و حساسیت زدایی در زندگی واقعی است که براساس اصول شرطی شدن پاسخگر پاولف[۱۱۳] یا شرطی شدن کنشگر اسکینر (۱۹۷۱)یا ترکیبی از آن دو بنا نهاده شده است. طرفداران دیدگاه رفتارگرایی معتقدند که اصول کلی یادگیری میتوانند برای فهم کلیه رفتارها، از جمله اختلالات اضطرابی به کار گرفته شوند. طبق نظر نظریهپردازان یادگیری، اضطرابی که به حد بالینی می رسد پاسخی آموخته شده یا اکتسابی است، یا علامتی است که بوسیله شرایط محیطی و اغلب در خانه شکل میگیرد (۲۶).
در این دیدگاه همچنین، ارائه الگوهای نادرست توسط والدین به نوجوانان و توقعات نابجای آنها از فرزندان خود به عنوان علت اضطراب مورد توجه است. رویکرد رفتاری در پی آن است که وابستگیهای[۱۱۴] بیرونی مربوط به ایجاد، حفظ و تغییر جنبه های شناختی؛ فیزیولوژیکی، و رفتاری آن الگوی پیچیده پاسخی را که سهواً «اضطراب» نام گرفته است، تعیین کند.
نظریه های شناختی[۱۱۵]
این دیدگاه، اختلالات اضطرابی را نتیجه ی افکار و باورهای نادرست، غیرواقعی و غیرمنطقی به ویژه اغراق آمیز میداند. از دیدگاه شناخت گرایان، آنچه مسؤل هیجانهای منفی از قبیل اضطراب است، خود رویدادها نیست، بلکه انتظار و تفسیر افراد از آن رویدادهاست. بک[۱۱۶](۱۹۷۶) استدلال می کند که در حالت های اضطرابی افراد مرتباً خطر متعلق به موقعیتی خاص را بیش از آنچه واقعاً وجود دارد برآورد می کنند. البته در مدل های شناختی، اختلال های هیجانی در دو سطح مختلف در تفکر اختلال یافته قابل تشخیص است(۶۲).
الف- افکار خودآیند منفی[۱۱۷]: افکار خودآیند منفی شامل افکار و یا تصاویر ذهنی هستند که هنگام مضطرب شدن فرد در موقعیت خاصی خود را نشان می دهد.
ب- فرضها و قواعد ناکارآمد: عبارتند از باورهای کلی که افراد در باره خود و جهان دارند. این اعتقادات و باورها فرد را آماده می سازند تا موقعیت های خاصی را به روالی بیش از حد منفی و ناکارآمد تعبیر کنند.
شناخت درمانی[۱۱۸] بر پایه این عقیده قرار دارد که مشکلات روانی در درجه اول از فرایندهای معمول و رایجی مانند فراگیری ناقص، استنتاج های غلط براساس اطلاعات نابسنده و برداشت های غلط از رفتار، شکل یافته است. بنابراین، شناخت درمانگر، به مراجعان برای ایجاد تمایزات دقیق تر، تصحیح مفاهیم نادرست و فراگیری برداشت های صحیحتر یاری می کند(۶۲). در دیدگاه شناختی، کوشش می شود از طریق راه هایی که فرد به اطلاعات موجود توجه می کند و آنها را مورد تعبیر و تفسیر قرار میدهد و به کار میبندد، علت اختلالات اضطرابی جستجو گردد. دیدگاه شناختی، برخلاف دیدگاه روانکاوی به طورکلی به افکار و راههای حل مسأله فعلی مشخص، بیش از تاریخچه فردی توجه دارد. بدین معنی که تاریخچه شناختی فرد، نگرشها، و حال و اکنون به عنوان علل اختلالات اضطرابی مورد توجه واقع می شود (۲، ۲۷).
رویکرد انسانگرایی و اصالت وجود[۱۱۹]
در دیدگاه انسانگرایی، که توسط مازلو[۱۲۰] و راجرز[۱۲۱] ارائه گردید، انسان را موجودی آزاد و بااراده و
آگاه میداند و بر کشش ذاتی او به رشد و شکوفا نمودن پتانسیلهایش تأکید دارد. طرفداران این نظریه، ماهیت انسان را مثبت میدانند و معتقدند که هر فردی صرفنظر از شرایط محیطی و خصوصیات مثبت و منفی که دارد یک موجود ارزشمند و منحصر به فرد است. لذا هیچ کس دیگری به جز خود فرد نمیتواند در مورد او قضاوت کرده و برایش تصمیم بگیرد (۲۷). مازلو (۱۹۷۰) معتقد است که همه انسانها به وسیله نیازهای ذاتی یعنی نیازهای فیزیولوژیک[۱۲۲]، نیاز به امنیت[۱۲۳]، نیازهای مربوط به تعلق و عشق[۱۲۴]، نیازهای مربوط به احترام [۱۲۵] و نیاز به خودشکوفایی[۱۲۶] که سلسله مراتبی هستند، برانگیخته میشوند(۳۲). بنابراین، افراد نوروتیک یعنی آنهایی که مبتلا به اختلالات اضطرابی هستند، کسانی هستند که از دستیابی به نیازهای اساسی خود، چه توسط خودشان، چه توسط دیگران، محروم شده اند و از کوشش آنان برای رسیدن به کمال و تحقق خویش جلوگیری شده است. در نتیجه، آنان احساس تهدید و عدم امنیت می کنند(۲).
به اعتقاد راجرز ، وقتی بین خودپنداره[۱۲۷] و تجارب فرد ناهمخوانی عمیقی موجود باشد، حالتی از اضطراب به وجود می آید. این حالت اضطراب با در نظر گرفتن خودآرمانی[۱۲۸] و خودواقعی همان شخص بهتر قابل فهم است. وقتی فاصلهی این دو خود بیشتر شود، فرد هر چه بیشتر افسرده می شود و از این نگران میگردد که دیگران او را فردی نالایق بدانند. بنابراین، چون اضطراب، ناشی از ترس از حقیر شدن توسط دیگران است. برای کاهش دادن اضطراب، خودپنداره باید با تجارب واقعی فرد هر چه بیشتر همخوان گردد. به بیان دیگر، خودواقعی و خودآرمانی افراد باید به یکدیگر نزدیک شوند(۳۲).
مفهوم مرکزی نظریه ی وجودی نیز این است که شخص از «پوچی» عمیق در زندگی خود آگاه میگردد، که ممکن است حتی از پذیرش مرگ غیرقابل اجتناب خود نیز برای او دردناکتر باشد. اضطراب، واکنش شخص به این پوچی وسیع وجود و معنا است(۲۵).
۲-۲-۷٫ ماهیت و فرایندهای بروز اضطراب
ماهیت اضطراب این است که سلامت روان را تهدید کرده و بر کارآمدی، شکل گیری شخصیت و هویت اجتماعی اثر سوء می گذارد. در واقع اضطراب نوعی اشتغال به خود میباشد که با خودکمانگاری و تردید درباره تواناییهای فردی مشخص می شود و غالباً به ارزیابی شناختی منفی، عدم تمرکز حواس، واکنش فیزیولوژیک نامطلوب مثل بالا رفتن ضربان قلب، سردی انگشتان و اُفت فشار خون و اُفت تحصیلی در دانش آموزان منجر میگردد (۸۳).
بروز نشانه های جسمی اضطراب ممکن است از فشار روانی مزمن نتیجه شود. وقتی فشار روانی به طور ثابت و به مقدارکم در طول روز به فرد وارد شود یا یک فشار روانی ناگهانی ناشی از یک ترس خاص یا مسأله و رویداد اساسی در زندگی فرد دیده می شود، نشانه های اضطراب بروز می کند.
ماهیت فشار روانی از فردی به فرد دیگر با توجه به پاسخ خاص نشانه ای متفاوت است. ترسهای افراد و یا هر رویداد اساسی زندگی فشارزا می باشد و نخستین نشانه های اضطراب را آشکار میسازد. در این زمینه، برخی افراد نوعی اضطراب عمومی را نشان می دهند. این افراد به نظر میرسد همیشه مضطرب بوده اند. چنین افرادی برای نگرانی دارای آمادگی مفرطی هستند. همچنین، در برخی افراد نخستین تجربه نشانه های اضطراب از راه هیچ رویارویی با تهدیدی خاص شکل نگرفته است. بلکه، به طور تدریجی میزان فشارهای روانی افزایش یافته و وقتی از آستانه استاندارد سطح فشار روانی فرد فراتر رفت، این پیام به بدن داده می شود که تحت فشار روانی قرار دارد و زمینه های بروز اضطراب مهیا می گردد.
براساس پژوهش های بارلو[۱۲۹] و همکاران (۱۹۸۶) دو نوع مختلف در حالت های اضطرابی تشخیص داده شده، در نوع اول، حالات اضطرابی ممکن است غیر منتظره باشند و تقریباً در هر موقعیتی اتفاق بیفتند. این نوع حالت اضطرابی با دامنه وسیعی از ناراحتیهای جسمی همراه است. این ناراحتی ها عبارت است از: تنگی نفس، درد سینه، تپش قلب، احساس خفگی، سرگیجه، احساس خارش در دست و پا، احساس داغی و سرما، عرقکردن، احساس ضعف، لرزش و احساس غیرواقعی بودن. ماهیت غیر منتظره و شدید این احساسات فرد را به این فکر می کشاند که در معرض یک فاجعه جسمی یا روانی مثل غش کردن، از دست دادن کنترل یا حمله ی قلبی قرار دارد.
در نوع دوم حالت اضطرابی، مسأله مسلط، اضطراب و تشویش غیرواقع نگرانه یا شدیدی است که به شرایط مختلف زندگی مربوط می شود. در این نوع اضطراب، دامنه وسیعی از نشانه های جسمی ممکن است مشاهده شود. این نشانه ها فراوان است و شامل تنش عضلانی، حرکت های غیرارادی و تکان، بی قراری، خستگی پذیری سریع، نفس نفس زدن، تپش قلب، تعریق، خشکی دهان، سرگیجه، حالت تهوع، اسهال، احساس گرگرفتگی، یا سرما، تکرار ادرار، اشکال در بلعیدن، احساس ناشکیبایی، اشکال در تمرکز، بی خوابی می باشد.
تحریک پذیری افکار مربوط به این شکل از اضطراب کاملاً متنوع اند، اما همگی برحول محور موضوع هایی مانند عدم توانایی در مقابله با انتظار ارزیابی منفی از جانب دیگران، ترس از انجام کارها و شکایت های مبهم جسمی دور می زند (۶، ۲۵).
۲-۲-۸٫ فاکتورهای مثبت اضطراب
اضطراب اگر بهینه باشد در یادگیری نقش بسیار مهمی دارد. اضطراب، ذکاوت و هوش را فعال
میسازد و راه حل محکمی برای تمرکز و رسیدن به نتیجه و پاداش رضایتبخش است. یعنی رهایی یافتن از خود اضطراب و به دست آوردن چیزی لذت بخش، ناراحتی منتج از اضطراب متوسط فرد را وادار می کند تا راه های مختلف دوری از اضطراب را کشف کند. این امر خود یک فرایند یادگیری محسوب می گردد. با وجود این، ارتباط بین اضطراب و یادگیری، ارتباط پیچیده ای است که ممکن است به سطح بهینه ی عملکرد فرد منجر گردد(۲). همچنین، اضطراب می تواند عامل دقت باشد و فرد را وادار نماید که همواره در ذهن خود این تشویش را داشته باشد که کدام نکته ی کار ناقص است. و لذا با ظرافت و دقت بیشتری به عمل یپردازد. نظم و ترتیبی که آدمی در زندگی روزمره، غذا، لباس و یا قراردان هرچیزی در جای خود دارد، ناشی از اضطراب متعادل و عملکرد مثبت اضطراب در زندگی است. همچنین، اضطراب در حد متعادل، عامل سرعت و شتاب در امور می شود و فرد را وادار می کند که کار خود را با سرعتی بیشتر انجام دهد و سعی کند که در زندگی از دیگران عقب نماند(۳۱).
به عنوان یک علامت هشدار، اضطراب را میتوان اساساً هیجانی نظیر ترس شمرد. اضطراب در مورد یک تهدید درونی یا برونی هشدار میدهد و ویژگی نجات دهنده زندگی دارد. در سطحی پایینتر، اضطراب از تهدیدهای آسیب جسمی، درد، درماندگی[۱۳۰]، تنبیه احتمالی و ناکامی[۱۳۱] در نیازهای اجتماعی یا جسمی هشدار میدهد، یا از جدایی افراد مورد علاقه، از تهدید موفقیت یا موقعیت و سرانجام تهدید تمامیت و کمال، خبر میدهد. به این طریق اضطراب، ارگانیسم را به اتخاذ تدابیر ضروری برای مقابله باتهدید یا حداقل کاستن از نتایج آن برمیانگیزد. اضطراب با آگاهی دادن به شخص برای انجام اعمال خاص به منظور رفع خطر، از آسیب جلوگیری می کند. چون در بعضی مواقع تهدیدآمیز، واکنش دادن با اضطراب به وضوح به نفع شخص است، میتوان از اضطراب طبیعی در مقابل اضطراب غیرطبیعی یا بیمارگونه سخن گفت. اضطراب، برای بچهای شیرخوار که جدایی از والدین یا از دست دادن محبت او را تهدید می کند، برای کودک در روز اول مدرسه، برای بالغ موقع اندیشیدن به پیری، مرگ و برای هر کس که مواجه با بیماری است، طبیعی شمرده می شود. اضطراب از همراهان طبیعی رشد، تغییر، تجربه به چیزی تازه و تجربه نشده و یافتن هویت شخصی و معنی زندگی است(۲۵). علاوه براین، هر فردی به طرق مختلف از خودش در مقابل اضطراب محافظت می کند. مانند گریختن از موقعیت تهدید کننده، جلوگیری از نیاز تکانشی که علت خطر است، یا اطاعتکردن از احکام وجدان و اگر هیچ یک از این روشهای منطقی مؤثر نباشد فرد ممکن است به مکانیزم های دفاعی که راهبردهای غیرمنطقی برای دفاع کردن از خود است روی آورد(۲۷).
۲-۲-۹٫ اضطراب دوران نوجوانی
دوران نوجوانی به جهت ویژگیها و مسایل دوران بلوغ از مهمترین و در عین حال پیچیدهترین
مراحل حیات است که با آرزوی عدم وابستگی، جستجوی هویت، و در عین حال دوره ای مناسب برای تجربه آموزی و کسب مهارت های گوناگون مشخص می شود. اکثر نوجوانان نیز هنگام روبرو شدن با موقعیت های تهدیدآمیز یا فشار، احساس اضطراب و تنش دارند. چنین احساساتی با واکنش های نابهنجار و با فشار روانی مانند عدم اطمینان، درماندگی، برانگیختگی فیزیولوژیکی و تحریک پذیری توأم میگردد(۶). با این وجود، فقدان مهارت ها و نیز موقعیتهای زندگی و تحصیلی فشارزا عمدتاً منجر به بروز اضطراب در نوجوانان میگردد. مسأله اضطراب در دانش آموزان تا آن حد جدّی است که تحمّل آن برای بسیاری از افراد دشوار می باشد و حتی برخی از آنان، ممکن است اقدام به خودکشی کنند(۱۳). اضطراب در دوران نوجوانی همچنین، منجر به اختلال در عملکرد و تواناییهای یادگیری، کاهش تفکر انتزاعی، و عدم موفقیت تحصیلی می شود(۱۳). تحقیقات انجام شده در این زمینه حاکی از آن است که در عصر تغییرات همه جانبه، اضطراب عامل عمدهای در بروز مشکلات برای دانش آموزان است. به ویژه که در حین تحصیل دانش آموزان رخ میدهد و سلامتروان دانش آموزان را تهدید کرده و بر کارآمدی و شکوفایی استعدادها، شکل گیری شخصیت و هویت اجتماعی آنان تأثیر سوء می گذارد.
با وجود این، از نظر صاحبنظران، اضطراب به عنوان یکی از مؤلفه های تشکیل دهنده ساختار شخصیت فرد شناخته می شود. پارهای از اضطرابهای افراد را می توان بهنجار تلقی کرد و تأثیر مثبت آنها را بر فرایند تحول پذیرفت. زیرا این فرصت را برای افراد فراهم می آورد که مکانیزم های سازشی خود را در جهت مواجهه با منابع اضطرابآور گسترش دهند. به رغم این موارد، ساراسون[۱۳۲](۱۹۸۸) طرّاح تست اضطراب امتحان، معتقد است که اضطراب با کاهش مهارت و کارآمدی تحصیلی همراه است. اضطراب اگر بهینه نباشد، تجربهای ناخوشایند است که حیطههای شناختی، فیزیولوژیکی و عاطفی دانش آموزان را تحت تأثیر قرار داده و نوعی احساس است که فرد در باره توانایی خود تردید داشته و منجر به ارزیابی منفی، عدم تمرکز حواس، واکنشهای فیزیولوژیکی نامطلوب و افت تحصیلی آنها می شود(۲۶، ۹۴). تحقیقات اخیر نیز حاکی از آن است که داشتن اضطراب یکی از فاکتورهای پیشبین در افت فعالیتهای یادگیری و موفقیت تحصیلی دانش آموزان بوده و در واقع نوعی اضطراب عملکردی در دوران نوجوانی است(۷۱).
از نظر محققان، ترکیبی از عوامل فردی، آموزشگاهی، خانوادگی و فرهنگی در بروز اضطراب دانش آموزان می تواند نقش داشته باشد. در تبیین و ارائه ی راهکارهای درمانی برای اضطراب نیز معمولاً بر عوامل فردی، خانوادگی، آموزشگاهی، و محیطی تکیه می شود. نتایج برخی پژوهش ها نشان می دهند که از بین عوامل چهارگانه ی بالا عوامل فردی تأثیر بیشتری دارند. در میان عوامل فردی نیز ویژگی های شناختی و شخصیتی زیادی از جمله جنسیت (مؤنث بودن)، عزت نفس پایین، خودکارآمدی پایین، منبع کنترل بیرونی، حواس پرتی، انتظارات نامعقول شخصی، و احساس درماندگی به عنوان علل اضطراب گزارش شده اند. (۴۶، ۳۹).
از نظر سبب شناسی، زمینه های بروز اضطراب دانش آموزان متعدد و متنوّع هستند مثلاً برخی افراد استعداد بیشتری برای اضطراب نشان می دهند، درحالی که منشأ اضطراب در افراد دیگر ممکن است محیطی و بیرونی باشد. از این جهت اضطراب یک پدیده ی چند عاملی است و عوامل شخصیتی، خانوادگی، و غیره می تواند درآن تأثیرگذار باشد. از نظر غالب کارشناسان برخی عوامل مانند عدم آمادگی جسمی و روانی، عوامل شخصیتی و به ویژه عامل رشد نقش مهم تری دارند. بخصوص رشد در سنین نوجوانی و بلوغ با اضطراب ارتباط تنگاتنگی دارد. همچنین، ترشح غدد جنسی در دوران رشد جنسی در نوجوانی و آغاز دوران بلوغ، زمینه ساز تحول و دگرگونی ها در رفتار ها و فعالیت های فرد و بروز اضطراب می گردد.
۲-۲-۱۰٫ شیوه های مقابله با اضطراب
با توجه به شیوع اضطراب در نوجوانان، تاکنون مداخله های گوناگونی در کنترل و کاهش آن صورت گرفته است. برای نمونه، در میانه های دهه شصت، پژوهشگران برای درمان اضطراب دانش آموزان از روش های تنآرامی استفاده میکردند. در دو دهه اخیر از روشهای شناختی در کاهش اضطراب بیشتر استفاده می شود. اخیراً مداخله های شناختی– رفتاری در کاهش اضطراب بسیار مؤثر واقع شده اند. چندین مطالعه که با روش فراتحلیل انجام شده اند، نشان می دهند که روشهای شناختی– رفتاری در کاهش اضطراب و افزایش عملکرد دانش آموزان مؤثرترند(۵). از جمله روش های درمانی متعددی که برای درمان اختلالا ت اضطرابی بکار میروند، عبارت از: دارودرمانی[۱۳۳]، روانتحلیلگری[۱۳۴]، رفتاردرمانی[۱۳۵]، شناختدرمانی[۱۳۶]، درمان مراجعمحوری[۱۳۷] می باشد. برای نمونه، در دیدگاه روان تحلیلی، به فرد مضطرب کمک می شود تا با تجزیه و تحلیل رفتار خود و عوامل درونی آن بپردازد و با شناخت چهره ی حقیقی خود، به سمت اصلاح پیش برود(۳۲). یا در شناخت درمانی، با بهره گرفتن از فنون بازسازی شناختی بر اصلاح تفکر و تعبیر و تفسیر رفتار از طریق ایجاد تفکر عقلانی و استدلال های منطقی اقدام می شود. همچنین، در رفتاردرمانی با شیوه های مواجهه و حساسیت زدایی و غیره، در پی ایجاد عادات و یادگیری های جدید و در مراجع محوری بر تجزیه و تحلیل تجارب گذشته و درک و مسایل ایجاد کننده ی اضطراب تأکید می گردد(۶).
از روش های جسمانی کنترل اضطراب، آرام سازی تدریجی، کنترل تنفس و بازخورد زیستی است. از روش های عمده ی شناختی اضطراب نیز تصویر سازی، هدف گزینی و زمان بندی، گفتگوی درونی، مراقبه یا مدیتیشن، پاسخ آرمیدگی و تمرینات خودزا است(۵۳).
به رغم روش های درمانی، غالب روان شناسان برای مقابله و کاستن از اضطراب توصیه می کنند که آگاهی از روش های مقابله و کنترل اضطراب مانند مکانیسمهای خودآگاه و دفاعی و ناخوآگاه برای همه ی افراد ضروری است. در این زمینه، عده ای زیادی به منظور موفقیت بیشتر در سازگاری و تطابق، به فعالیت های جسمی و ورزش روی می آورند. از نظر صاحب نظران و درمانگران، برای کنترل تنش های فکری و حل مشکلات اضطرابی، لازم است موارد زیر مورد توجه قرار گیرد:
- ضربه زدن بر افکار منفی یک مبارزه ی مثبت است. بنابراین، از موقعیت های نگران کننده دوری و همیشه با آن مقابله کنید.
- به جای ترس بر روی حقایق تمرکز داشته باشید. نگرانی فقط یک احساس است. آنچه مهم است حقیقت و واقعیت است.
- وقتی با یک موقعیت نگران کننده روبرو هستید، آنقدر مقاومت کنید تا برآن غلبه کنید.
- از تصویر سازی در مقابله با موقعیتهای اضطراب زا بروید. و در صورت موفقیت به خود پاداش بدهید.
- اهداف بزرگ را به اهداف کوچکتر و واقعی تبدیل کنید.
- مهارت های زندگی اجتماعی را یادبگیرید و اعتماد به نفس خود را تقویت کنید(۲۷).
۲-۲-۱۱٫ نقش ورزش در پیشگیری از اضطراب
تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که ورزش علاوه بر اینکه ابزار ارزشمندی برای حفظ سلامت جسمانی است، رابطه نزدیکی با سلامت روانی و به ویژه پیشگیری از بروز ناهنجاریهای روانی مانند اضطراب و افسردگی دارد. براساس نتایج این مطالعات هیجانات خوشایند و مثبت،کاهش اضطراب و سطوح خوش بینی بالاتر، از منافع هیجانی فعالیت جسمانی منظم است(۶۱). در این رابطه، اسکات و همکارانش[۱۳۸](۲۰۰۷) دریافتند که دانش آموزانی که به فعالیت جسمانی منظم میپردازند، کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی عمومی و وضعیت سلامتی بهتری دارند. همچنین، افراد فعال، میزان کمتری ترس و اضطراب داشته و خیال پردازی منفی می کنند(۹۵). در همین راستا، آمادگی جسمانی که دستاورد فعالیت بدنی و ورزش است به عنوان زمینه ای برای دستیابی به شرایط روانی مناسب مورد تأکید قرار گرفته است. یافته های مشابه دیگر نیز نشان می دهند که تمرینات ورزشی در بهبود شرایط روانی از جمله حالت افسردگی، اضطراب و اعتماد بنفس موثر است(۱۶). ورزش، از اینکه اعتماد به نفس را افزایش میدهد و خودپنداره را تقویت میکند، به ویژه در سنین کودکی و نوجوانی مفرّ سالمی برای آرامش بخشی و آزاد کردن انرژیهای اندوخته شده است. ضمن اینکه، شرکت در فعالیتهای ورزشی به اجتماعی شدن و کسب مهارت و کفایت و همچنین دوستیابی و ارتباط سالم با همسالان کمک میکند. در این رابطه، نتیجه تحقیقات نشان می دهد که سازگاری بهتر با محیط نیاز به تعادل آمادگی جسمانی و ترکیب بدنی مناسب در فرد دارد، چنانچه افراد از نظروضعیت جسمانی و ترکیب بدنی شرایط مطلوبی نداشته باشند، معمولأ گوشه گیر، بدبین و منزوی شده و از تعادل روانی مناسبی برخوردار نخواهند بود(۷۵).