نوزیک
تأکید بر استحقاق و نه لزوما شایستگی
_
نظریه عدالت نوزیک مبتنی بر مالکیت و فاقد هرگونه تأثیرپذیری از نظریه خاصی در باب سعادت و خیر انسانی است. وی با هرگونه نظریهای که بر عدالت توزیعی تأکید دارد، مخالف است. از نظر وی سه راه برای تصاحب و مالکیت مشروع داراییها وجود دارد که عبارتند از: تصاحب اولیه، انتقال داوطلبانه و تصحیح بیعدالتیهای گذشته. این سه راه در واقع تعیینکننده استحقاق افراد است. وی عدالت را به توزیع در دارایی محدود کرده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
والترز
عدالت به مثابه فهم مشترک آحاد جامعه از خیرات اجتماعی (معتقد به تکثرگرایی در باب عدالت)
_
از نظر والترز آنچه در رابطه با عدالت اهمیت مییابد ذهنیت و تفسیر افراد از عدالت است. وی به این نکته توجه کرده است که جوامع تفاسیر متکثر و متعددی از خیرات و نحوه توزیع آن دارند و بر آن تأکید میکند که عدالت توزیعی هنر تفکیک و تمایزگذاری است. در نهایت وی معتقد است عدالت به معنای احترام گذاشتن و وفادار بودن به درک و تفسیر آحاد افراد جامعه است.
هایک
عدالت به مثابه سراب
_
از نظر هایک عدالت تنها وسیلهای است برای فریب توده ها و تهدید جدی برای جامعهی آزاد که حاوی نطفهی توتالیتر است. از نظر وی عدالت مقولهای است که به افعال فردی مربوط میشود و تنها انسانها و اعمال آنها را میتوان عادلانه یا ناعادلانه خواند. فراتر از این، عدالت به قواعد کلی رفتار بین مردم مربوط میشود و بر توزیع چیزها تأکید دارد (عدالت توزیعی)؛ هایک با این نوع عدالت مخالف و معتقد است که با آزادیهای فردی منافات دارد.
ادامه جدول (۱-۲): نظریات بعضی از اندیشمندان راجع به عدالت
نظریهپرداز
تلقی از عدالت
موضعگیری نسبت به عدالت
تعریف عدالت
فارابی
فارابی نیز بر عناصر برابری و استحقاق در عدالت تأکید دارد.
از نظر فارابی عدالت طبیعی اساس مدینههای غیرفاضله است که مبتنی بر حاکمیت قانون طبیعی است.
فارابی نیز عدالت را به دو دسته اعم و اخص تقسیم میکند. منظور از عدالت اعم انجام افعال با فضیلت در مناسبات اجتماعی و رفتار با دیگران است. وی عدالت اخص را نیز به دو دسته عدالت در توزیع خیرات (هریک از افراد مدینه سهمی در خیرات مشترک- مال و ثروت، کرامت انسانی، منزلت انسانی و… دارد- که باید به طور برابر و متناسب با استحقاق در میان افراد تقسیم شود) و عدالت در حفظ خیرات (در جامعه فاضله باید کوشید سهم افراد از خیرات مشترک حفظ شود) دستهبندی میکند. میتوان گفت آرای فارابی در حیطه عدالت به نظریات ارسطو در این رابطه نزدیک است.
صدرالمتألهین
عدالت به مثابه استحقاق
از نظر وی عدل، نه به معنای تساوی بلکه به معنای رعایت استحقاقهاست و هر موجودی در مرتبه وجودیاش از نظر فیضگیری استحقاق خاص خود را داراست.
همانطور که مطهری در کتاب عدل الهی از زبان صدرالمتألهین میگوید: ” هر موجودی دو نوع شایستگی متضاد پیدا می کند و دو نوع اقتضای متضاد در آن پیدا می شود، یکی از ناحیه صورت و یکی از ناحیه ماده. صورت؛ اقتضاء دارد که باقی بماند و وضع موجود را حفظ کند و ماده؛ اقتضاء می کند که تغییر حالت دهد و صورتی دیگر ضد صورت اولیه بخود بگیرد و چون امکان پذیر نیست که این دو استحقاق و دو اقتضای متضاد، در آن واحد بر آورده شود، از اینرو حکمت الهی حرکت دوری و زمان لا انقطاع و ماده متغیر را مقدر فرمود که دائما صورتها، در امتداد زمان تغییر کنند و جا عوض نمایند و به حکم ضرورت، هر حال و صورتی به مدت معین اختصاص یابد و هر صورت و حالتی بهره خویش را از هستی ببرد و نیز چون ماده، مشترک است هر صورتی نزد صورت دیگر حقی دارد که سزاوار است به صاحبش رد شود. ( (عدل) ) ایجاب می کند که ماده این صورت به آن یکی داده شود و ماده آن یکی به اینو به این ترتیب ماده در میان صورتها دست بدست شود. به خاطر همین ((عدل)) و رعایت استحقاقهاست که نظام عالم بر بقاء انواع است نه افراد". از اینرو ذات مقدس حق، به هر موجودی به اندازهی سعهی وجودیاش فضل عطا میکند.
مطهری
مطهری بر عناصر برابری و استحقاق در عدالت تأکید دارد.
وی معتقد است افراد به تناسب استحقاقشان از حقوق طبیعی بهره میبرند اما در مقابل آن، حقوق اجتماعی است که بایستی بطور مساوی افراد بشر از آن بهره مند شوند.
مطهری در رابطه با عدالت، به ریشه آن در اسلام و علم کلام میپردازد. وی با بحث از جبر و اختیار به عدل اشاره میکند و عدل را به عنوان شرط اساسی وجود اختیار مطرح میکند. وی در تعریف عدالت به نقش قانون اشاره میکند و معتقد است قانون نبایستی بین افراد تبعیض قائل شود بلکه باید استحقاقها را رعایت کند و با افرادی با خلقت مساوی به مساوات رفتار کند. اما افرادی که در شرایط مساوی نیستند، قانون نیز نباید در رابطه با آنان به طور مساوی برخورد کند.