به فرمی بر سر کارون همی رفت (تولّلی)
که به قول سبک شناسان شعر بالا به دلیل آوردن همی بر سر فعل رفت اظطراب سبک دارد. البته باید توجه کرد که «خلاف انتظار» ریفاتر با ایجاد تعجّب و شگفتی همراه است و پیش بینی خواننده را غلط از آب در میآورد. وقتی در سهراب سپهری میخوانیم: «چای را خوردیم روی سبزه زار میز» با یک پدیدههی سبکی مواجهیم، میز خلاف انتظار است و بعد از سبزه زار قابل پیش بینی نیست. در محور همنشینی زبان عادی فارسی میز بعد از سبزه زار در شعر مزبور سپهری غیر طبیعی است.(شمیسا ، ۱۳۷۲ :۶۴ – ۶۳ )
اکنون نمونههای دیگری از خروج از هنجارهای عادی زبان که در بلاغت فرنگی فورگراندینگ (تشخصهای برجسته زبانی) نام گرفته است.
شاملو در شعری میگوید: «می خواهم خواب اقاقیها را بمیرم.»
حال آنکه مطابق سیاق (فرم)"زبان” ببینم در این مورد متعارف ومنتظر است. در اینجا میتوان مردن را استعاره از دیدن گرفت. وجه شبه فرط و اوج زیبائی و لطافت است.
حافظ شبیه به این میگوید:
شَممتُ روحَ ودادٍ وِ شمتُ برق وصال[۱۹] بیا که بوی ترا میرم ای نسیم شمال
(حافظ قزوینی و غنی ،ص ۲۰۶ )
مسعود سعد سلمان میگوید:
دریغا جوانی و آن روزگار که از رنج پیری تن آگه نبود
موضوع این شعر به زبان متعارف چنین است:
دریغا از روزگار جوانی که از رنج پیری آگاه نبودم، بد نیست، [دلنشین است] امّا ابداً [یکدهم] زیبائی و تأثیر کلام [بلاغت] سخن قبلی را ندارد. مثل اینکه سخن را از آسمان به زمین آوردیم. هیدگر در رسالهی سرچشمهی اثر هنری هنر را همچون «گشایش حقیقت هستی» معرفی میکند: گوهر شاعرانهی هنر آن را در جایگاه گشودهای قرار میدهد که در گشایش آن هر چیز به گونه ای نامتعارف جلوه میکند.» و نیز مینویسد: در کاربرد هر روزهی اصطلاح ها و واژگان نیز به کار میرود. امّا جای راستین آنها در “زبان ادبی” است. کار مهم کشف این واژگان و روش «راه گم کردن آنهاست.» (احمدی، ۱۳۸۸: ۶۱-۵۶۰)
پس کلام ادبی هر چند بر زبان هم بنا شود، حتی در نازلترین سطوح هم، با آن یکی نیست.
ببینیم اختلاف در کجاست:
دریغا جوانی! عادی است، امّا ان روزگار ابهام دارد، هم به معنی روزگار جوانی است یعنی به قبل از خود بر میگردد و هم به معنای روزگاری که از رنج پیری تن آگاه نیست، یعنی به بعد از خود، حال آنکه این دو معنی یکی است، گوینده به نوعی تعریف دوباره (Tautology) دست یازیده است که در کلام عادی مصمح نظر نیست. گفته است تن از رنج پیری آگه نبود، حال آن که در عرف میگویند من از رنج پیری آگاه نبودم.[۲۰] از یک دستور زبان جهانی[۲۱] ادبی استفاده کرده است: جاندار انگاری[۲۲] خود تن هم مثل شخصی ذی شعور است. چنان که همهی اعضای بدن چوندست و پا و اشک و نگاه در زبان ادبی شخصیّتی آگاه و مستقلند. به جای آگاه، آگه گفته است، چرا؟ چه ضرورتی در کار بوده است؟
ضرورت موسیقیایی کلام. فعولن فعولن فعولن فعل. حال آنکه گویندهی زبان عادی چنین ضرورتی را حس نمیکند. در این صورت باید پذیرفت که هیچ کلام ادبی (حتی شعر) حرفی نیست که دقیقاً همان زبان باشد.
۲-۷- نسبت زبان با ادبیات
یکی از بحثهای مهم که در مکتب صورتگران و نیز ساختگرا در گرفته است و قدمت تاریخی آن به ۱۹۲۰ به بعد بر میگردد این است که زبان و ادبیات چه تأثیری در یکدیگر دارند؟
به عقیدهی فرمالیستها (=شکل گرایان) ادبیات صرفاً یک مسألهی زبانی است و لذا میتوان گفت که زبان ادبی یکی از زبان هاست و باید به آن از دید زبانشناسی نگریست. نمایندهی چنین ایده ای رومن یاکوبسون (۱۹۸۲-۱۸۹۶) عضو حلقهی زبانشناسی مسکو بود. «۱۹۲۰ به بعد در پراگ درس میداد و ۱۹۲۱ با موکاروفسکی حلقهی زبانشناسی و ادبیات شناسی پراگ را بنا نهاد. مطالعات یاکوبسون ببسیار گسترده است و مهمترین نظریهی او به نظریهی ارتباط زبانی معروف است. مطابق این نظریهی ، رومان یاکوبسون معتقد است که: «زبان را باید در همهی کارکرد هایش مورد پژوهش قرار داد. بیش از آنکه بخواهیم دربارهی کارکرد شعری زبان به بحث بپردازیم، ابتدا باید جایگاه این کارکرد را درمیان دیگر کارکردهای زبان مشخص کنیم. برای تدوین طرحی خلاصه از کارکردهای مورد نظر، بررسی اجمالی اجزاء متشکله ای که همواره در گفتار یا ارتباط کلامی وجود دارند ضروری است: گوینده، پیامی را به مخاظب میفرستد. این پیام برای مؤثر واقع شدن باید به زمینه ای دلالت داشته باشد (اصطلاح کم و بیش مبهم دیگری که برای «زمینه» به کاربرده اند، «مدلول» است)، زمینه ای که یا کلامی باشد یا بتوان آن را بیان کرد و مخاطب قادر باشد آن را به روشنی دریابد؛ همچنین به رمزی نیاز است که هم گوینده و هم مخاطب (یا به عبارت دیگر، هم کسی که پیام را به رمز در میآورد و هم کسی که رمز را کشف میکند) آن را کاملاً یا حدّاقل بشناسد؛ و سرانجام به تماس نیاز است، یعنی به مجرایی جسمی پیوند روانی بین گوینده و مخاطب که به هر دو آنان امکان میدهد با یکدیگر ارتباط کلامی برقرار کنند و آن را ادامه دهند. تمامی این اجزائ را _ که خاص ارتباط کلامی اند _ میتوان به صورت نمودار زیر نشان داد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
زمینه
پیام
گوینده ———- مخاطب
تماس
رمز
هر یک از این شش جزء تعیین کنندهی کارکرد متفاوتی در زبان است. گرچه بین شش وجه عمدهی زبان فرق قائل میشویم، مشکل بتوان پیامی کلامی یافت که فقط یک کارکرد واحد داشته باشد.»
(پاینده،۱۳۸۶: ۳-۷۲)
شرح سادهی نظریه یاکوبسون بدینگونه است که: «پیام (message) از سوی فرستنده (گوینده) به گیرنده (خواننده، شنونده) فرستاده میشود. در هر ارتباط موفق سه عامل دیگر هم نقش دارد: تماس، کد (code) و زمینه. مثلاً اگر این رساله را در نظر بگیریم: من که نویسندهی آن هستم فرستندهی پیامم، و شما که خوانندهی آن هستید گیرندهی پیامید. پیام معنا و مضامین این کتاب است که میفهمید.
وسیلهی تماس در اینجا: مطالعهی این متن چاپی است که در دست شماست. کد (رمز و علائمی که به آن صورت منتقل میشود) در اینجا زبان فارسی است. زمینه (مقدمات و تمهیدات فهم پیام) آشنا بودن با زبان و ادب فارسی است.»
پس «آنچه “ادبیات” نامیده میشود ناگزیر “زبان” هم هست. اگر هم ادبیات را ذاتاً «تجاوز» از زبان بدانیم به هر حال باید بپذیریم که بیرون از زبان، ادبیاتی نیست. پس ادبیات همان زبان است به اضافه (یا منهای) چیز دیگر. و برای شناخت این چیز دیگر ناچار باید نخست زبان را شناخت. امّا زبان چیست؟ یکی از وسایل ارتباط میان افرارد بشر. مهم ترین و گستردهترین آنها. آسان ترین ودر عین حال پیچیده ترین آنها. مقایسهی آن با وسایل ارتباطی دیگر_ مثلاً با علایم راهنمایی و رانندگی _کافی است تا وسعت و عظمت و قدرت عمل زبان را بر ما آشکار کند. امّا به هر صورت هر دو در یک خاصّیت مشترکند: وسیله اند برای ایجاد ارتباط میان افراد بشر و لازمهی زندگی اجتماعی آنها. حال این سخن پیش میآید که چگونه وسیلهی ارتباط، که منطقاً باید به سریع ترین و صریح ترین و چه بسا خام ترین وخشن ترین شیوه، وظیفهی ارتباطی خود را انجام دهد میتواند به مرتبهی ادبیات یا بهتر بگویم: به مرتبهی هنر _ترقی کند. و کتاب حاضر _ لااقل در فصل اوّل _ کوششی است برای جواب به آن.» (نجفی _ رحیمی، ۱۳۸۸: ۳۲)
ژان پل سارتر (تولد ۱۹۰۵) یکی از فیلسوفان _ و شاید آخرین آنهاست _که دربارهی ماهیت ادبیات در کتاب ادبیات چیست نظر داده است. از آنجا که این کتاب از بدو چاپ مورد توجه خوانندگان بی شماری قرار گرفته است و سخنان بسیار ارزشمندی دربارههی زبان و ادبیات دارد. عباراتی از آن نقل میگردد:
«شاعران از جمله کسانیاند که تن به استعمال زبان نمیدهند، یعنی نمیخواهند آن را چون وسیله به کار برند.[۲۳] شاعران سخن نمیگویند، خاموشی هم نمیگزینند: حدیث ایشان حدیث دیگر است. گفتهاند که شاعران با در آمیختن کلمات ترکیبناپذیر و ساختن ترکیبات غریب میخواهند بنیاد کلام را براندازند.» (سارتر، ۱۳۸۸: ۵۸)
سارتر دربارهی جملهی بالا گفته است این سخن خطاست؛ امّا از نظر من کاملاً درست است. زیرا ترکیب، یک خصلت زبانی است که از دو کلمه ای که دارای معنی جداگانه ای هستند، معنی جدیدی میسازد:
«شیر آهنکوه مردی از این گونه عاشق
میدان سرنوشت
به پاشنهی آشیل درنوشت … ( شاملو )
شیر آهنکوه مرد یعنی مردی که خصلت شیر در او هست، خصلت آهن در او هست و خصلت کوه دارد، حال آنکه شیر حیوانی است که در جنگل است و آهن، گوشه ای دیگر و کوه هم طرفی دیگر: جمع شدن اینهاست که معنی جدیدی میسازد، امّا این را به زبان انگلیسی [یا فرانسه] شاید نشود ترجمه کرد، چون اصلاً قدرت ترکیبی ندارند.» [شاید سخن سارتر هم بر همین اعتقاد بوده است.]
(شفیعی کدکنی،۱۳۸۰: ۹-۲۸)
یعنی شاعر و نویسنده با این کار به ویرانگری دست میزند. زبان مجموعه ای از قراردادهاست. که برای زبان نوعی حاکمیّت ایجاد کرده اند. قدرت زبان همان طور که بسیاری از امور را میدهد، اجازهی بسیاری از امور مثلاً برخی از اجتماعات کلامی (نحو) و کنشهای زبانی را نمی دهد. ادبیات عرصهی فرار از حیطهی حاکمیّت (به قول رولان بارت: قدرت زبان است.) هر گریز و فرار از زبان نزدیک شدن و رسیدن به حوالی ادبیات است. امّا این کار به طرق مختلف صورت میگیرد. شاعر باید با بهره گرفتن از شگردها و استراتژی ها ی متعدّد هنجارهای متعارف و مبتذل و کلیشه ای زبان را بر هم میزند و این ممکن نیست مگر اینکه در زبان تقلّب کند(یعنی پارازیت ایجاد کند ). با دوز و کلک (صنایع ادبی) خود را از قدرت زبان خارج کند."برای مثال، در شعر «داستانی نه تازه» زبان و حشی نیما را میبینیم که با قدرت تصویرهایی شگفت از طبیعت پیرامون را پیش چشم ما میآورد. بند اول آن، که وصف دریاست، قدرت تصویرگری این ذهن و زبان وحشی را به خوبی نشان میدهد.
” داستانی نه تازه “
شامگاهان که رؤیت دریا
نقش در نقش مینهفت کبود
داستانی نه تازه کرد به کار
رشته ای بست و رشته ای بگشود
رشتههای دگر بر آب ببرد (نیما یوشیج )
بند فوق پیامی در بر دارد. آن پیام چیست؟ یعنی کد code و یا رمزی در کار است. خوانندههی عادی را به راحتی نمی تواند با شعر ارتباط ایجاد کند بنابراین از متن لذّت نمی برد و گاهی هم به سبب اینکه نمی تواند با متنی ارتباط ایجاد کند احساس تنفّر هم میکند. در اینجاست که منتقد و سبک شناس باید “رمزگان” را کشف کند و واسطه ای شود بین خواننده و نویسنده. و به خواننده بگوید اگر آن شعر ولایت به این دلایل است.
شاعر میخواهد بگوید: «شامگاهان، که کبودی و سیاهی نقشهای مختلف منظرهی دریا را مینهفت و پنهان میکرد [خاطرهی معشوقم آمد] و داستانی قدیمی را دوباره تکرار کرد (عشق را)، رشته تماشای دریا را بست امّا رشته خیالات عاشقانه را گشود و همۀرشتههای دیگر از قبیل مسائل عادی زندگی را نقش بر آب کرد.»
اندر آن جایگه که فندق پیر سایه در سایه بر زمین گسترد
چون بماند آب جوی از رفتار شاخه یی خشک [ماند] و برگی زرد
آمدش با دو با شتاب ببرد
همچنین در گشا دو شمع افروخت آن نگارین چر بدست استاد
گوشمالی به چنگ داد ونشست پس چراغی نهاد بردم باد